از راست: دکتر شهیدی، استاد خسروشاهی، جورج جرداق، علامه جعفری
جنابعالى چطور با كتاب الامام على آشنا شديد و چرا به فكر ترجمه آن افتاديد؟
از سال 1332 به بعد اينجانب از طلاب ساكن مدرسه حجتيه در قم بودم. در كوچه حجتيه، منزل چند نفر از مراجع، از جمله: مرحوم آیت آلله سيد محمد حجت و مرحوم آیت آلله سيد صدر الدين صدر، و آیت آلله سيد محمد تقى خوانسارى قرار داشت كه همة آنان به رحمت حق پيوسته بودند، اما بر خلاف بيوت ديگر، بيت آیت آلله صدر با داشتن فرزندان برجسته و فرهيختهاى چون آیت آلله سيد رضا صدر و امام موسى صدر همچنان مركز اشعاع نور و علم و معرفت بود و شب هاى پنجشنبه، آیت آلله سيد رضا صدر جلسات عام اخلاقى براى طلاب حوزه داشت كه صدها نفر از طلاب در آن شركت مى كردند و همه اطاقها و حياط منزل و كوچه متصل به بيت، مملو از طلاب علاقمند به دروس اخلاقى بود.
علاوه بر اين جلسات كه بنده نيز هميشه سعى مى كردم در آن حضور داشته باشم، اغلب روزهاى هفته، يكى دو ساعت به غروب مانده در بيت الشرف صدر، فضلاى معظم وقت، حضور مىيافتند و ضمن ديدار و گفتگو، درباره مسائل روز، بحثهاى گوناگون علمى، فلسفى، كلامى، فقهى، روائى و تاريخى نيز مطرح مىشد كه هر كدام از آقايان نظرات مفيد و ارزشمند خود را ابراز مىداشتند و بنده هم به اندازه استعداد خودم، از آن مجالس، در روزهایى كه توفيق شركت داشتم، بهرهمند مىشدم.
فضلایى كه در آن جلسات يوميه شركت مىكردند، حدود ده - دوازده نفر بودند كه اسامى بعضى از آن ها كه بخاطرم مانده بدین قرار است آقايان: سيد رضا صدر، سيد مهدى روحانى، شيخ على احمدى ميانجى، شيخ احمد آذرى قمى، امام موسى صدر، سيد موسى شبيرى زنجانى، اثنى عشرى، ميرمحمدى... و شايد دو سه نفر از طلاب علاقمند مانند حقير هم در آن جلسات - گهگاهى حضور مىيافتند.
مرحوم آیت آلله سيد رضا صدر به علت آشنایى و سابقه رفاقت با اخوى بزرگوار من مرحوم آیت الله سيد احمد خسروشاهى، به اينجانب اظهار محبت مى كردند و با توجه به ذوق و سليقه و علاقهام هم، كتاب هاى جديد عربى را كه از لبنان به دستشان مىرسید و پس از آن كه در جلسه معرفى مىكردند براى مطالعه به اينجانب مىدادند كه دقيقا يادم هست كه يكى از آن كتابها: «تذكرة الدعاة» به قلم دكتر بهى الخولى يكى از رهبران اخوان المسلمين مصر بود كه درباره وظايف «دعوتگران اسلامى» تأليف شده بود ديگرى كتاب «مذكراة الدعوة و الداعية» كه شامل خاطرات شهيد شيخ حسن البناء مؤسس حركت اسلامى اخوان در مصر بود كه من هر دو كتاب را مطالعه كردم و شايد گرايش من به اخوان المسلمين هم از همان زمان آغاز شد. آیت الله صدر روزى با مسرت كامل خبر چاپ كتاب جديدى را درباره امام على عليه السلام دادند كه توسط يك مسيحى تأليف شده بود. و سپس خطاب به بنده فرمودند: «البته آقاى خسروشاهى اجازه ميدهند كه من خود نخست كتاب را مطالعه كنم و بعد آن را به ايشان بدهم»!
... يكى دو هفته بعد، ايشان كتاب را به من دادند كه نام آن: «الامام على صوت العدالة الانسانيه»، تأليف مسيحى لبنانى، جرج سجعان جرداق بود. كتاب در قطع وزيرى و با كاغذ تقريبا مرغوب، در چند صد صفحه در بيروت چاپ شده بود... و من كتاب را با اشتياق گرفتم و با خود بردم تا مطالعه كنم. و پس از مطالعه به فكر افتادم كه آن را ترجمه كنم كه به علت آشنایى با كتابهاى جديد عربى، به اين امر علاقهمند شده بودم، ولى عبارات و ادبياتى كه در كتاب بكار رفته بود، ادبيات عادى نبود و جنبه دقیق ادبی، فلسفى، شاعرانه و رمانتيك داشت و ترجمه آن توسط اينجانب كه تازه وارد ميدان ترجمه مى شدم، سخت بود و مشكل بنظر مىآمد.
موضوع را با آیت الله صدر در ميان گذاشتم ايشان فرمودند: «براى هر مشكلى مىتوان راه حلى پيدا كرد... جنابعالى ترجمه را شروع كنيد، هر كجا كه با مشكلى برخورد كرديد، من در خدمت شما هستم!» اين بيان تشويقى همراه با وعده كمك فكرى، مرا به فكر انداخت كه به ترجمه كتاب اقدام كنم... اما چندى بعد آیت الله صدر به من اطلاع دادند كه كتاب را علامه شعرانى در تهران ترجمه كرده و «توسط انتشارات اسلامية»، منتشر شده است...
... من نسخه اى از آن ترجمه را در تهران تهيه كردم و به دنبال پىگيرى امر، معلوم شد كه قبل از ايشان استاد سيد صدر الدين بلاغى، به دستور آیت الله سيد حسين بروجردى مرجع وقت، به ترجمه آن پرداخته بوده و چون محتويات آن با مذاق حكومت وقت سازگار نبوده، ضمن مصادره بخشهاى ترجمه شده كتاب، براى جلوگيرى از ترجمه مجدد آن توسط ديگران، علامه شعرانى كه مرد عالم و فرهيخته و جامع بود، به توصیۀ بعضی از دوستان، به ترجمه آن پرداخته و مواردى را هم كه صحيح نمىديده حذف كرده و يا با تعليقاتى آن ها را اصلاح نموده است!
بدين ترتيب بود كه من از ترجمه آن كتاب منصرف شدم، چون احتمال ميدادم كه با توجه به حساسيت رژيم، ترجمه من يا مجوز انتشار نيايد و يا اگر بخواهد منتشر گردد، بايد با حك و حذف و اصلاحاتى همراه باشد كه من با اين نوع اقدام در ترجمه كتابهاى ديگران، موافق نبودم. اين چگونگى آشنایى من با كتاب «الامام على صوت العدالة الانسانية» و فكر ترجمه آن بود.
جرج جرداق مثلا درباره مسائل اقتصادى، با استناد به مطالب موجود در نهج البلاغه، به ثروت اندوزى يك عده معدود كه نتيجه طبيعى آن فقر و ندارى اكثريت مردم جامعه است، مى تازد و اين البته مورد پسند نظام همايونى! نبود و روى همين اصل خواست كه بجاى تغيير ساختار روش ظالمانه اقتصادى، يا پاسخگوئى به مشكلات مردم، صورت مسئله را پاك كنند!
چطور شد كه جنابعالى بعدها به ترجمه مجموعه كامل پنج جملهاى كتاب امام على افتاديد و به آن پرداختيد؟
پس از آنكه كتاب جرج جرداق با استقبال بىنظير مراجع و علما عظام ايران و عراق و لبنان و تودههاى مردم و روشنفكران بلاد عربی قرار گرفت، هجمه متحجرين و عناصر ظاهر بين آغاز گرديد. و آنها مدعى شدند كه مؤلف كتاب نظريه و دیدگاه «اشتراكى» دارد و اصولاً هدف او از تأليف اين كتاب، نشر انديشه هاى ماركسيستى - سوسياليستى در ميان جوانان مسلمان بوده است... استشهاد به چند جمله از كتاب و به كارگيرى كلماتى توسط مؤلف درباره اشتراكيت اسلامى و عدالت اجتماعى و حقوق بشر، و: «جامعه از همه و براى همه بطور يكسان»، براى داورى اين آقايان گويا كافى بود كه عملا حكم به «تحريم نشر كتاب» دادند... اما مؤلف كه امام على(ع) را شناخته بود، به جاى عقبنشينى، به شرح و بسط مطالب كتاب خود پرداخت و اين بار آن را در پنج جلد و در 1500 صفحه منتشر ساخت... و من هم در سال 1338 تصميم گرفتم كه هر پنج جلد را ترجمه و منتشر سازم و بهمين منظور از مؤلف محترم اجازه ترجمه آن را خواستم كه طى نامه اى- به همراه مختصرى از شرح حال و عكسى از آن دوران - موافقت خود را اعلام نمود، ولى بعلت سنگينى مطالب و ادبيات بكار رفته در كتاب و جو حاكم بر حوزه ها، فقط بخشهایى از جلد اول آن كه توسط اين جانب ترجمه شده بود در مطبوعات مذهبى قم و تهران ـ هفته نامه های: استوار، ندای حق، وظیفه ـ منتشر گرديد... و همين امر موجب شد كه شخصيتهاى محترم و برجستهاى مانند شهيد آیت الله سيد محمد باقر صدر و بعضى از بزرگان حوزه علميه قم، ضمن تقدير از اقدام بنده بر ترجمه كتاب، تذكر دهند كه اگر در مواردى، مطالبى بر خلاف مسائل مسلمه اسلامى باشد، در پاورقى ها توضيح دهم و آن نكات را يادآورى كنم كه اين خود خدمت بزرگى است... البته من نيز چنين كردم و از سال 1340 به بعد به تدريج به ترجمه كامل همه مجلدات پنج گانه با رعايت نظريات متين اساتيد معظم، اقدام كردم و توضيحات مفيدى بر آن افزودم كه بعلت كثرت و وسعت آنها، كتاب در شش جلد منتشر گرديد كه در واقع يك جلد آن اضافات اينجانب بود.
خوشبختانه در سالهاى اخير و پس از ويرايشى جديد، كتاب در پنج جلد و 2500 صفحه و بارها، تجديد چاپ شده و در دهها هزار نسخه در اختيار علاقمندان قرار گرفته است.
در مسير ترجمه كتاب از تجربيات مرحوم صدر بلاغى هم استفاده كرديد؟
البته من آشنائى ديرينه اى با خطيب توانا و محقق عاليقدر، استاد بزرگوار مرحوم سيد صدر الدين بلاغى داشتم و چون ايشان در ترجمه كتاب تك جلدى، پيشگام بود،از ايشان خواستم كه شرحى درباره ماجراى توقيف و مصادره ترجمه خود بنويسند و همراه نامه آیت الله بروجردى، باينجانب بفرستند تا در مقدمه چاپ پنج جلدى كتاب، آن را بياورم، ولى ايشان طى نامه اى ضمن ابراز خوشحالى از اقدام بنده به ترجمه مجموعه كامل كتاب، يادآور شدند كه به علت كسالت، مقدورشان نيست كه چيزى بنويسند اما بطور حضورى مى توانند مطالب را بيان كنند...
اين بود كه من به تهران آمدم و خدمت ايشان رسيدم و در اين زمينه گفتگويى داشتيم كه من خلاصه آن را در مقدمه چاپ جديد كتاب، همراه نامه آیت الله بروجردى به ايشان و نامه آقاى بلاغى به اينجانب، آورده ام. و از آنجا كه نامه آیت الله بروجردى يك سند تاريخى است، نخست متن نامه ايشان به مرحوم صدر بلاغى را در اينجا نقل مى كنم.
متن نامه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی درباره کتاب امام علی(ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
به عرض عالى مىرساند مرقوم محترم واصل و از محتويات آن مستحضر شدم. اميدوارم زحماتى كه در راه نشر معارف الهيه و تاليف كتب مفيده متحمل شدهايد مورد استفاده عموم و مقبول صاحب شريعت مقدسه باشد.
سابقا نسخه اى هم از كتب خودتان فرستاده بوديد مقدارى از آن را ملاحظه نمودم گمان مى كنم براى جوانان از ذكور و اناث مفيد باشد. فعلاً نسخهاى كه از كتاب جرج سجعان جرداق فرستاده بوديد. خود شخص مرقوم در ماه رمضان گذشته نسخهاى از آن كتاب به عنوان هديه براى حقير فرستاده و مكتوبى هم كه حاوى سبب تأليف كتاب و زحماتى كه متحمل شده، نوشته بود. حقير مقدارى كه وقت مساعدت مىكرد، مطالعه كردهام، كتابى است مفيد و ممكن است گفته شود كه در موضوع خود عادم النظير است. روز عيد اضحى جماعتى از تجار طهران به وشنوه آمدند و حقير اين موضوع را مذاكره كردم. جناب عمدة الاعيان آقاى حاج حسين آقا شالچيلار اظهار ميل كرد كه اگر ترجمه شود اين كتاب به فارسى، ما در طبع آن حاضر هستيم. لذا گمان مىكنم مقتضى است يا خود جناب مستطاب عالى يا ديگرى را وادار نماييد كه ترجمه شود. پس از ترجمه وسايل طبع آن از اين طريق و يا غير اين طريق فراهم خواهد شد. اميدوارم خداوند عزشانه موجبات آسايش جناب مستطاب عالى را فراهم فرمايد. مرجو آن كه در مواقع توجه، حقير را فراموش نفرماييد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته 18 محرم 1376. حسين الطباطبائى.
استاد صدر بلاغى مىگفت: من در واقع به دستور آیت الله بروجردى به ترجمه كتاب پرداختم و قسمت عمده آن را هم آماده كرده بودم كه رژيم ضد فرهنگ از آن آگاه شد و روزى مأمورى به منزل من آمد و هم ترجمه كتاب و هم مرا با خود به ساواك برد که البته من آزاد شدم ولی کتاب توقیف شد! اما متن نامه آقاى صدر بلاغى به اينجانب، به عنوان سندى در اين زمينه به قرار زير است: به قرار زير است:
بنام خدا
دوست دانشمند بسيار عزيز و شريفم جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاى خسرو شاهى- دام بقائه و عزه-
نامه مهرآميز آن جناب چند روز قبل وصول يافت. از توجه و تفقدى كه نسبت به اين ارادتمند بذل فرموده ايد بسيار سپاس گزارم. اما در خصوص ماجراى كتاب الامام على عليه السلام بايد به عرض برسانم كه: شرايط حال و مزاج بنده آمادگى براى انشاى مطالبى راجع به آن كتاب ندارد، ولى همان طور كه در مذاكرات تلفنى معروض داشتم هرگاه سؤالاتى به صورت مصاحبه پيرامون آن كتاب طرح شود، شايد بتوانم اطلاعات خود را در جواب بيان كنم. ضمنا نامهاى هم كه حضرت آیت الله العظمى بروجردى در اين باره براى بنده فرستاده اند موجود است، و هرگاه مطالب آن منتشر شود، كمك مؤثرى به روشن شدن وضعيت خواهد كرد.
در پايان سلامت و توفيق آن جناب را در نشر حقايق، از خداى كريم مسئلت دارم، و به ديدار آن بزرگوار بسيار مشتاقم.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ارادتمند صدر بلاغى
اگر بخواهيد مقايسه اى بين اين كتاب و ساير كتابهایى كه در مورد حضرت امير نوشته شده بكنيد، نتيجه چه خواهد شد؟
اجازه بدهيد پاسخ اين سؤال شما را از قول مرحوم علامه شيخ محمد جواد مغنيه از علماى برجسته لبنان كه خود تأليفات بسيارى، از جمله در شرح نهج البلاغه دارد، نقل كنم.
علامه مغنيه در اواخر كه در اواخر عمر خود در حوزه علميه قم مقيم شده بود، روزى در پاسخ اينجانب در رابطه با كتاب جرج جرداق و تاليفات ديگران، گفت: «... علماى بزرگ شيعه و سنى تأليفات و آثار بسيارى درباره امام على عليه السلام دارند و حتى يكى از اين بزرگان كتابى در 32 جلد درباره آن حضرت تاليف كرده است و يا شخصيتى مانند علامه حلى كتاب «الفين» را با نقل هزار دليل عقلى و هزار دليل نقلى، درباره اولويت على(ع) بر امامت و خلافت تاليف نموده است كه در اختيار همگان قرار دارد، اما جرج جرداق در كتاب خود نه از آن كتاب 32 جلدى و نه از دو هزار دليل عقلى و نقلى شيخ حلى استفاده نكرده است، بلكه او با عشق و علاقه ويژه خود به امام، كوشيده است كه على عليه السلام را آنگونه كه هست بشناسد و بشناساند و انديشههاى او را در اختيار نسل جوان معاصر عرب و مسلمان قرار دهد.»
بنابراين بيان اصولا نمىتوان درباره اين كتاب و آثار و مؤلفات بسيارى كه در طول صدها سال گذشته از سوى شخصيت هاى برجسته شيعه و سنى و يا غير مسلمان، تأليف و منتشر شده است، مقايسهاى به عمل آورد. چون جرج جرداق، كاشف امام على عليه السلام است، یعنی در واقع على(ع) را پس از هزار و چهار صد سال، «از نو شناخته» و آنگاه به معرفى آن پرداخته است.
مطالبى را كه او با استفاده از مفاهيم بيانات علوى درباره: مردم و جامعه، استثمار و استعباد انسان، حقوق اساسى بشر و ضرورت برقرارى حكومت عدل و قسط و تقسيم عادلانه ثروت و منابع طبيعى جهان، بين ابناء بشرى و... كشف و بيان كرده است، براى ما و نسل امروز قابل فهم تر و آشناتر است... نيم قرن پيش، متأسفانه اين حقايق را حمل بر انديشه هاى ماركسيستى نمودند، در حاليكه اين لبّ حقايق تعليمات مكتب علوى است.
جنابعالى در مورد نخستين تاليف تك جلدى جرج جرداق چه اقدامى كرديد يا چرا آن را ترجمه ننموديد؟
البته محتويات كتاب نخستين و تك جلدى جرج جرداق درباره امام على عليه السلام، در واقع در مجموعه پنج جلدى بطور مبسوط تر و مشروح ترى آمده است... و اتفاقاً بنده در يكى دو سال اخیر با توجه به نيازی که نسل جوان كه به يك كتاب مختصر دارند تا مطالعه آن براى آن ها امكان پذير و آسان باشد.. باين كار پرداختم يعنى به تنقيح و تكميل ترجمه آن نسخه تك جلدى، اقدام نمودم كه با ويرايشى نو، از سوى موسسه «بوستان كتاب» قم، در 700 صفحه به چاپ رسيد و در طول اين مدت كوتاه، تاكنون سه بار تجديد چاپ شده است.
البته فكر مى كنم كه مطالعه آن،براى كسانى كه فرصت لازم براى مطالعه 2500 صفحه را ندارند. سودمند باشد. با تشکر از شما که فرصت این گفتگو را درباره کتاب امام علی، صدای عدالت انسانی، فراهم آوردید.
از: ماهنامه «آیه» مورخ آذرماه 1389 ـ تهران