اشاره: گفت و شنود پیشین جوان با استاد سیدهادی خسروشاهی درباب هویت و پیشینه فردی به نام حسین علیزاده كه با عنوان دیپلمات و پس از سپری شدن 18 ماه از رویدادهای پس از انتخابات، به فنلاند پناهنده شده است، بازتابی گسترده در رسانههای داخل و خارج داشت. از جمله پژواكهای این مصاحبه آن بود كه ضمیر بلافاصله مرجع خویش را یافت و نامبرده را با شتابزدگی وادار به واكنش كرد. در مطلع گفت و شنود پیشین یادآور شدیم كه مخاطب اصلی این گفت و شنودها هرگز علیزاده و علیزادهها نیستند، آنان طعمههایی مصرف شدهاند با تاریخ انقضایی روشن، لیكن دستگاه سیاست خارجی كشور به ویژه مسئولان آن در دوره قبلی باید پاسخ گویند كه از چه روی چنین عناصر بی هویت و سست عنصری را به عنوان نمایندگان نظام به كشورهای دیگر گسیل داشتهاند. در گفتوگویی كه در پی میآید بیش از آنكه درصدد انعكاس ماوقع باشیم، به آسیبشناسی گزینش دیپلماتهای جمهوری اسلامی پرداختهایم. با سپاس از استاد خسروشاهی كه بار دیگر پذیرای جوان شدند. (روزنامه «جوان» چاپ تهران مورخ اول آذرماه 89 صفحه 5 و 12)
استاد! چندی پیش گفتوگویی داشتیم در باره حسین علیزاده كه مدعی بود «دیپلمات» است و به علت پیوستن به جنبش به اصطلاح «سبز» به فنلاند پناهنده شده است. جنابعالی درگفت و شنودی مبسوط با «جوان» به افشای حقایق با اسناد و مدارك پرداختید و ظاهراً نامبرده تحت عنوان پاسخگویی، نكاتی را در برخی از سایتهای ضد انقلاب ، بیان داشته است. نظر شما در این باره چیست؟
اولاً باید به این نكته اشاره كنم كه آقای حسین علیزاده در مقام و موقعیتی نبود كه بنده به افشای وی بپردازم و اصولاً روش من در زندگی سیاسی، افشاگری در مورد افراد نبوده است و نیست، مگر آنكه ضرورتی ایجاب كند: لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم...
اما مسئلهای كه در پناهندگی آقای علیزاده مرا سخت آزرده خاطر ساخت و وادار به افشاگری كرد، دو نكته بود. یكی اینكه او پاسپورتهای سیاسی و عادی كشور اسلامی خود و خانوادهاش را روی میز مصاحبه پرت كرد! و در واقع آنها را به یك دولت بیگانه تحویل داد و دوم اینكه او موضوع شهادت شهیده حجاب، خانم مروه الشربینی مصری را كه در آلمان، به خاطر داشتن حجاب و مزاحمت یك نژادپرست آلمانی به دادگاه شكایت كرده بود و در مقابل چشمان نیروهای پلیس به شهادت رسیده بود، به سخره گرفت و با لحنی ناروا، این شهادت را «كشته شدن یك زن به دست یك روسی در آلمان! كه معلوم نیست چی بود!» نامید و این، به نظر من اقدامی زشت و ناپسند و غیراخلاقی بود كه فردی پس از آنكه سه سال مهمان مصریها بود، این چنین ناجوانمردانه شهادت یك زن مسلمان مصری را تحقیر كند و به جای تقبیح عمل جنایتكارانه فاشیستهای هیتلری كه در داخل دادگاه، ناظر به شهادت رسیدن یك بانوی مسلمان، آن هم به خاطر انجام یك وظیفه شرعی بودند، با لحن زنندهای این اقدام را كوچك جلوه دهد تا بتواند توجه كسانی را كه از آنها توقع قبول پناهندگی داشت، به خود جلب كند! به هر حال اگر این دو نكته نبود، من هیچ وقت به افشاگری نمیپرداختم.
بنابراین قصد ندارید اسناد دیگری را كه در اختیار دارید، منتشر سازید؟
نه! بعضی از دوستان در وزارت امور خارجه خواهش كردند كه به این كار اقدام نكنم و من هم فعلاً به این امر نمیپردازم، مگر آنكه ضرورتی ایجاب كند و به امید اینكه آقای علیزاده در پیشگاه خداوند توبه و استغفار كند و حداقل به خاطر آینده معنوی بچههای معصومی كه دارد، به میهن اسلامی برگردد كه بیتردید مورد عفو مقامات مربوطه قرار میگیرد.
نامبرده در نوشتهای، مطالبی را بر ضد جنابعالی مطرح ساخته كه پخش شده است. آیا شما آن را دیدهاید؟
متأسفانه من وقت اضافی ندارم كه آن را در پای سایتها و اینترنت بگذرانم، بر خلاف نامبرده كه در قاهره و حتی در اوقات اداری هم پای اینترنت بود و یك بار هم چند نمونه از كانالهای خاص!! را كه گویا رصد كرده بود، به خط خود نوشت و برای من آورد كه هنوز هم دستخط ایشان در بین اوراق من هست. به هر حال دفتر من در قم موضوع را تلفنی اطلاع داد كه قصد پاسخگویی به آن را ندارم و نوع ادعاهای نامبرده یا دروغ محض، یا اشتباه عمدی! یا خطا در فهم مطلب بوده است. مثلاً گویا مدعی شده است كه من در قاهره به ایشان گفتهام كه همتراز آیتالله مكارم شیرازی هستم! كه كذب محض است. آیتالله مكارم شیرازی استاد من بودند و سالها در حوزه در دروس ایشان شركت كردهام و البته در مجله «مكتب اسلام» هم سالیان متمادی با ایشان همكاری داشتم و این دلیلی بر همتراز بودن نیست و بقیه ادعاها هم ظاهراً از همین قبیل باشد.
لابد شنیدهاید كه وزیر تبلیغات هیتلر شخصی به نام «گوبلز» بود و او آن چنان دروغهای شاخداری میساخت كه حتی دوستانش به او اعتراض داشتند، ولی گوبلز معتقد بود دروغ را باید آن قدر بزرگ ساخت و پخش كرد كه اگر مردم آن را قبول هم نكردند، حداقل در ذهنشان شبهه ایجاد شود! ظاهراً آقای علیزاده به خاطر مؤانست با غربیها و غربزدهها، از روش آنها در جعل خبر استفاده میكند كه به نظرم این خود اقدام غیراخلاقی دیگری است.
نامبرده مدعی است كه شما دبیر دوم را با نفر دوم اشتباه گرفتهاید.
اولاً این یك اشتباه تایپی بوده و تایپیست محترم شما به جای «دبیر»، «نفر» نوشته است و ثانیاً ما در قاهره دبیر اول هم نداشتیم تا ایشان مدعی دبیر دومی باشد! و به هر حال این امر ارزش آن را ندارد كه دربارهاش سخن بگوییم.
بهطور كلی مصاحبه جنابعالی كه چندی پیش در روزنامه «جوان» چاپ شد، گویا مورد اعتراض شدید نامبرده قرار گرفته. به نظر شما دلیل آن چیست؟
بله! آقای علیزاده در نوشتار خود كه فهرست مطالب آن را دفترم به من گزارش كرد، ضمن اینكه گویا روزنامه «جوان» را «روزنامه كودتاچی»! نامیده، اعتراض كرده كه چرا من با آن مصاحبه كردهام!؟ نخست باید بگویم كه با استفاده از ادبیات توتالیتری! و انگ زدن به یك فرد یا نشریه، مسئلهای حل نمیشود و اگر بناست حرف و سخن دگراندیشان را با انگ زدن، به طور كلی نادیده بگیریم، این روش ناشی از تفكرات ناسالم است که محصول نهایی آن استبدادی خواهد بود كه گویا دوستان! با آن مخالف هستند.
ثانیاً باید اشاره كنم كه علاوه بر روزنامه «جوان»، مصاحبهها و مقالات بنده در سالهای گذشته و به مناسبتهای مختلف، در جرائد متعدد اصلاح طلبان و اصولگرایان منتشر شده كه از جمله آنهاست: اطلاعات، جمهوری اسلامی، كیهان، اعتماد، ایران، اعتماد ملی، خبر و همشهری و مجلات هفتگی، ماهانه یا فصلنامه: شهروند، چشمانداز، پنجره، مثلث، نسیم بیداری، شاهد یاران، آیینه تاریخ، حوزه، 15 خرداد، یادآور، هفت آسمان، میثاق متین، آیه و غیره.
و این در واقع نشاندهنده آن است كه بنده هیچ نوع وابستگی سیاسی یا سازمانی به هیچ یك از نشریات مزبور ندارم، بلكه چون همه آنها از «بیتالمال» استفاده میكنند، در واقع متعلق به همه مردم ایران- با طیفها و گرایشهای مختلف آن- هستند و بیتردید هر كدام هم خواننده و مخاطب خاص خود را دارند، تریبونهایی هستند كه آمادگی نشر اندیشههای گوناگون را دارند. من نیز در همین راستا با آنها به گفتوگو نشستهام و مینشینم و آنها هم گفتوگوها و مقالات مرا بی كم و كاست و بدون سانسور ناشی از اندیشه متفاوت، منتشر ساختهاند و روی همین اصل، دلیلی ندارد كه انسان عقیده یا اندیشه خود را در زمینههای مختلف توسط آنها در اختیار علاقهمندان و خوانندگان قرار ندهد.
اتفاقاً روزنامه «جوان» تاكنون در بخش مصاحبههای خود، افكار و عقاید افراد و شخصیتهای زیادی را با گرایشات سیاسی متفاوت و حتی مخالف، درج و منتشر ساخته است كه به نوبه خود قابل تقدیر و تشكر است و ظاهراً دگماتیستهای غربنشین ما، آمادگی انجام اقدام مشابه را حتی در مورد همكاران خود از گروههای به اصطلاح اپوزیسیون ندارند كه خود به خوبی از چگونگی آن آگاهند!
پس از مراجعت جنابعالی به ایران و احضار آقای حسین علیزاده به مركز و پایان دادن به مأموریت وی در قاهره، آیا ملاقات و دیداری با نامبرده نداشتید كه كمی او را نصیحت كنید و به خیر و صلاح دعوت كنید؟
نه! من پس از مراجعت به ایران، هیچ علاقهای به تجدید دیدار با نامبرده نداشتم. همان همكاری غیرمعقول و دیدارهای تلخ در قاهره كافی بود اما در موردی، ارتباطی غیابی درباره كتاب نامبرده پیدا شد كه متأسفانه باز به توصیه ما توجهی نشد و این به نظر من موجب وهن وزارت خارجه بود.
در چه موردی؟
از اداره خاورمیانه عربی، نسخهای از یك كتاب تایپ شده و چاپ نشده كه نامبرده مدعی بود درباره روابط مصر و ایران نوشته است، برای اینجانب فرستاده شد تا آن را بررسی نموده و نظر خود را اعلام دارم. من پس از مطالعه اجمالی كتاب، دیدم كه با توجه به محتوای آن، اصولاً كتاب، تألیف نامبرده نیست، بلكه یكی دو نفر از نویسندگان مصری، آن را تألیف كردهاند و نامبرده برای ارتقای مقام یا به هر دلیل دیگری آن را به وزارتخانه ارائه كرده و از دائره انتشارات دفتر مطالعات سیاسی هم خواسته كه آن را چاپ و منتشر كند!
من نظرات خود را درباره كتاب و لزوم عدم چاپ و نشر آن از سوی وزارت امور خارجه برای مدیر كل محترم اداره خاورمیانه عربی فرستادم و ایشان ضمن ارسال یادداشتهای من به اداره انتشارات، چنین پینوشت كرده بودند: « با سلام، عطف به درخواست نظریه این اداره در رابطه با كتاب «تاریخ روابط ایران و مصر» كه توسط آقای علیزاده به آن اداره تحویل شده است، محترماً نظریه یكی از كارشناسان ارشد این اداره به پیوست ارسال میشود. با توجه به نظریه كارشناسی انجام شده، این اداره با چاپ آن كتاب موافقتی ندارد... »
اما حتی پس از اعلام نظر مدیر كل محترم اداره خاورمیانه به مركز انتشارات، من اطلاع یافتم كه باز «لابی» مربوطه! فعال شده تا كتاب منتسب به آقای علیزاده را چاپ و منتشر كند؛ این بود كه طی نامهای، كپی آن «نقد و بررسی» را برای آقای دكتر خرازی- وزیر وقت- فرستادم تا بلكه از چاپ آن كتاب جلوگیری شود، اما متأسفانه پس از مدتی، كتاب چاپ و توزیع شد!
محتوای نامه جنابعالی چه بود؟
دیدگاه من درباره كتاب كه به آقای دكتر خرازی منعكس كردم، بدین قرار بود:
جناب آقای دكتر خرازی وزیر محترم حفظه الله
با سلام و درود محترماً اشعار میدارد آقای شیبانی چند ماه قبل از سفر به قاهره، كتاب چاپ نشده آقای علیزاده را درباره مصر به من داد تا نظر كارشناسی خود را اعلام دارم. اینجانب همان وقت پس از مرور اجمالی، نظر كلی خود را كتباً به اداره خاورمیانه عربی تحویل دادم و رونوشت آن را به اداره اسناد(ناشر) و آقای كمالوند فرستادم ولی متأسفانه بهرغم محتویات غیرمستند كتاب كه در شأن وزارت امور خارجه نبود كه آن را چاپ كند، بالاخره كتاب چاپ و گویا منتشر شد! و حتی در شماره اخیر ماهنامه «همكار»- نشریه داخلی وزارت امور خارجه- شماره 57 مورخ خرداد 84- دوستان، آن را اثری «كمنظیر»! معرفی كردند! یك جلد از كتاب، همراه نقد كوتاه، شامل سطوری از مطالب نادرست مندرج در آن، تقدیم میشود تا با ملاحظه آنها دستور لازم را در جلوگیری از توزیع آن از سوی وزارت خارجه صادر بفرمایید. و البته مؤلف میتواند به نام خود هر كاری را كه میخواهد انجام دهد، ولی نشر كتابی با این محتوا در شأن وزارت امور خارجه نیست. با احترام سیدهادی خسروشاهی 28 /4/ 84
نتیجه بررسی و نقد شما در مورد كتاب چگونه بود؟
نقد و بررسی كتاب تاریخ روابط ایران و مصر بهطور خلاصه چنین بود:
(1) این كتاب كه به عنوان تألیف! آقای حسین علیزاده در بهار 1384 تهیه شده و سپس به چاپ رسیده، در واقع همانطور كه ظاهر امر نشان میدهد، تألیف خود آقای علیزاده نیست، بلكه بیشتر دیدگاههای مصریها را بیان میكند. اتفاقاً در مقدمه كتاب (ص12) هم از قول خود نامبرده آمده است: « دكتر سعید الصباغ، بهویژه خانم دكتر مُنی حامد، استاد زبان فارسی دانشگاه عین شمس، زحمت بسیاری در تهیه این كتاب متحمل شده است! »و با توجه به محتوای كتاب هم به نظر میرسد كه اصل كتاب توسط همان خانم «مُنی حامد» تهیه شده و آقای علیزاده شاید سطور یا پاورقیهایی را - آن هم ناقص- بر آن افزوده و اتفاقاً در پایان بعضی از پاورقیها كلمه «از نویسنده»! قید و ذكر شده است كه در واقع نشان میدهد كه مطالب اصلی متن و دیگر پاورقیها، از آقای علیزاده نیست و از «مؤلف اصلی» است؛ بهویژه كه مطالب اغلب پاورقیها به كتاب «العلاقات بین القاهره و طهران» تألیف دكتر سعید الصباغ چاپ قاهره، ارجاع داده شده است.
(2) در اوایل این كتاب سعی شده است كه به ازدواج شاه سابق با فوزیه، بهای زیادی در ایجاد روابط حسنه! بین دو كشور و استقرار سلطنت پهلوی! و... داده شود، ولی در آخر بحث آمده است كه این ازدواج «خواست انگلیس بوده است» بدون آنكه دلیل منطقی و مستندی برای هر دو ادعا ارائه شود. البته توضیح و تفصیل چگونگی این ازدواج كاملاً «روزنامهای» است و تحلیل سیاسی یا تاریخی! در آن به چشم نمیخورد و منابع این بخش هم گزارش های روزنامهها یا كتابهای بازاری مصری- ایرانی است؛ نه مستندات تاریخی.
(3) در صفحه 28 كتاب، پذیرش تشیع از سوی ایرانیان، «نوعی حركت موازی جداییطلبانه»! نامیده شده كه گویا « این حركت موازی جداییطلبانه در قبال پذیرش اسلام با مخالفت با دستگاه خلافت بوده» است! و این ادعا ریشه در دیدگاه بعضی از نویسندگان عرب یا مستشرقین غربی دارد و اصولاً منطقی نیست كه پذیرش حق از سوی ایرانیان، «حركتی جداییطلبانه» نامیده شود.