آشنائی در «نهضت مقاومت»
... به هنگام درگذشت مرحوم مهندس عزت الله سحابی اینجانب برای شرکت در «کنگره بین المللی شهیدین»، شهید اول: شیخ محمد بن مکی جزینی و شهید ثانی: شیخ زین الدین جبعی ـ شهیدان گرانقدر جبل عامل و عالمان بزرگ چندین قرن پیش ـ در بیروت بودم.. این کنگره به مدت پنج روز در نقاط مختلف لبنان ـ بیروت، جباع، بلعبلبک و... ـ از سوی نهادهای فرهنگی ایران و حزب الله لبنان برگزار گردیده بود و آثار مفید و روشنگر و مثبت بسیاری داشت...
در بیروت از برادر عزیز محمدرضا زائری که در آنجا تحصیل می کند، از خبر درگذشت مهندس سحابی مطلع شدم نخست خواستم که در همانجا یادداشتی، به عنوان ذکر خیر از صدیق عزیز و صادقی که نیم قرن سابقه آشنایی و همکاری با او داشتم، بنویسم، اما بعد فکر کردم که پس از مراجعت به ایران، می توانم مستندتر به این کار بپردازم و در ایران.. ناگهان! چهلمین روز درگذشت او فرا رسید و این سرعت در گذر عمر، مرا از «یاد» زودهنگام بازداشت، ولی اکنون که به چهلمین روز درگذشت این برادر ارجمند رسیده ایم، بی مناسبت نیست که به ذکر خاطراتی چند از او و درباره او، بپردازم.
از سمت راست: مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم یدالله سحابی، مرحوم عزت الله سحابی
آشنایی اینجانب با مرحوم مهندس عزت الله سحابی به سال 1332 و به قبل از حضور در مسجد هدایت بر می گردد که... دوستان ملی گرا، پس از کودتای 28 مرداد، سازمانی به نام «نهضت مقاومت» تشکیل داده بودند و من از طریق مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی با آن سازمان آشنا شده بودم. البته اغلب یا همهء عناصر و شخصیت ها و یا احزاب شرکت کننده در آن، باصطلاح «مصدقی»! بودند، جز اینجانب که ارادتی به ایشان نداشتم! اما هدف، که مبارزه با سلطهء مجدد اجنبی و استمرار استبداد شاهی بود، مرا جذب کرد و به عنوان فردی مستقل، و غیر وابسته سازمانی، به همکاری با آن پرداختم که مرحوم مهندس سحابی در خاطرات خود چگونگی آن را توضیح داده است و من هم قبلاً در شرح حال مرحوم استاد جلال الدین آشتیانی، تفصیل قضایا را با اسناد و مدارک، آورده ام که یکی دو سال پیش، در چندین شماره روزنامه «اطلاعات»، چاپ شد و اکنون تکمیل یافته آن، انشاءالله آماده چاپ است...
اهداف اصلی نهضت مقاومت عبارت بود از:
1- اعلام غیر قانونی بودن رژیم کودتا
2- ضرورت مبارزه علیه رژیم و بانیان خارجی کودتا ـ امریکا و انگلیس ـ
3- ایجاد وحدت بین نیروهای ملی و مذهبی.
... فعالیت این سازمان چند سال ادامه یافت، ولی با دستگیری آیت الله حاج آقا رضا زنجانی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی و دیگران، فعالیت ها متوقف گردید، ولی سازمان «اسلامی تر» دیگری به نام: «مکتب تربیتی اجتماعی ـ علمی» ـ متاع ـ تأسیس شد که با تنظیم «اصول دهگانه»، به عنوان برنامه عمل، مبارزه را به شکل بهتر و اصولی تر ادامه داد.. مهندس سحابی می گفت که این اصول دهگانه، در «زندان» و پس از مشورت و کار جمعی تنظیم و تدوین شده است. البته اسامی افراد مؤسس به علت خفقان حاکم و برای حفظ اصول امنیتی، اعلام نشده بود اما بعدها و به تدریج معلوم شد که شهید مرتضی مطهری، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر ابراهیم یزدی، سید غلامرضا سعیدی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر مهدی حائری یزدی و مهندس سید محمد باقر رضوی، از اعضاء اصلی این حرکت هستند...
متأسفانه فعالیت این حرکت نیز، بنا به عللی ناکام ماند و متوقف گردید.. و سپس دوران جدیدی از مبارزه سیاسی علنی آغاز شد...
استمرار مبارزه و همکاری
بطور طبیعی روابط سیاسی ما پس از پایان عملی فعالیت نهضت مقاومت و متاع، در اشکالی دیگر و گوناگون، بویژه فرهنگی ادامه یافت و ما علاوه بر چاپ و نشر جزوه ها و رساله های مرحوم مهندس بازرگان در قم و تبریز و شرکت در جلسات انجمن های اسلامی دانشجویان و مهندسین و پزشکان و مسجد هدایت، روابط حسنه و دوستانه تری با اغلب برادران، بویژه مهندس سحابی برقرار کردیم.
این روابط در دوران آغاز تأسیس نهضت آزادی و سپس حرکت امام خمینی و حوزه علمیه قم و مراجع عظام، اوج گرفت و به شکل وسیع تری ادامه یافت. مهندس سحابی در این باره در خاطرات خود توضیح مبسوطی دارد که ما فقط بخش کوچکی از آن را برای آشنایی جوانان معاصر از چگونگی آغاز مبارزات و همکاری روحانیون و حوزه با دیگران، نقل می کنیم:
نهضت روحانیت
... نهضت روحانیت از پاییز سال 41 آغاز شد. علت آن نیز چنان که گفته شد اعتراض علما به آیین نامه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی بود که در آن آیین نامه مسأله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن گنجانده شده بود. در رأس آنان مراجع چهارگانه یعنی آقایان گلپایگانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری و خمینی قرار داشتند، اما آقای خمینی به لحاظ این که داغ تر و تندتر از سایرین بودند، بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.
در همین رابطه در شورای مرکزی نهضت پیرامون ورود روحانیت به صحنه سیاسی کشور بحث و گفتگو شد و سرانجام آقای مهندس بازرگان بحث را چنین جمع بندی کردند که با توجه به این که نفس این امر، یعنی ورود و اظهار علاقه مراجع به مسائل سیاسی که امور کلان کشور و مردم است و مبارزه گسترده و فراگیر با رژیم، کار خوبی است و خواست و انتظار ما و دیگران هم از روحانیت همین بود، بایستی از این مسأله استقبال و آن را امر مبارکی تلقی کنیم. ولی باید به آقایان مراجع نزدیک شویم و با آنها تماس بگیریم. در همین رابطه قرار شد که از طریق آقای طالقانی به قم رفته و با آقایان مراجع تماس بگیرند.
ملاقات با سه مرجع به راحتی انجام شد، ولی ملاقات با آقای خمینی با دشواری روبرو شد. و البته من از جزئیات آن ملاقات مطلع نیستم، ولی بعداً از پدرم شنیدم که میان آیت الله خمینی و آقای بازرگان مقداری برخورد پیش آمد. ظاهراً آقای خمینی به آقای بازرگان گفته بودند که به من نقشه ندهید من خود بلدم. بجز آن، اختلاف دیگر بر سر آن بوده که آقای بازرگان بر روی مقابله با استبداد تکیه داشتند ولی آقای خمینی بیشتر بر روی اعمال غیر اسلامی و خلاف شرع حکومت و لزوم مبارزه با آن تکیه می کردند.
ولی در سطح پایین تر رابطه بهتر بود. به عنوان مثال من با مرحوم مطهری روابط خوبی داشتم. آقای سید هادی خسروشاهی هم با ما در ارتباط نزدیک بود. بعد از تعطیلی نشریه «با حاشیه و بی حاشیه» ما یک نشریه داخلی منتشر می کردیم که مسئولیت آن با من بود. این نشریه هفتگی بود ولی عملاً هر پانزده روز یک بار منتشر می شد و تکثیر آن هم به صورت پلی کپی بود. در آن زمان ما امکان تکثیر بیش از 500 نسخه را نداشتیم. آن 500 نسخه را برای افراد مختلف در تهران و شهرستان ها ارسال می کردیم و از جمله در قم برای آقای سید هادی خسروشاهی می فرستادیم و ایشان در آنجا نشریه را تکثیر می کرد. و بدین ترتیب نشریه به صورت گسترده پخش می شد. همین مسأله باعث شد تا در آن زمان یعنی اواخر سال 41 و اوایل 42، نهضت از شهرت فراوانی برخوردار شود و شخصیت های سیاسی به تشویق ما بپردازند و برای دیدار با ما ابراز تمایل کنند.
... در زمینه بحث ایدئولوژی و به ویژه استراتژی اقتصادی بحث ها بسیار طولانی شد، ولی به نتیجه مشخصی نرسید. در آن زمان بزرگ ترهای ما و به ویژه مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی بر حسب سوابق، تربیت و اعتقادات و مطالعات خود، به آزادی اقتصادی معتقد بودند. در حالی که نیروهای جوان تر نهضت، به اقتصاد رهبری شده و سوسیالیسم اعتقاد داشتند. در زندان قصر در این خصوص به توافق نرسیدیم و حتی در زندان برازجان هم همین بحث ادامه یافت.
در برازجان و در غیاب مرحوم طالقانی، سرانجام بحث به آنجا منتهی شد که مهندس بازرگان به من که طرف اصلی بحث با ایشان بودم گفتند بر روی مبانی اقتصادی در اسلام مطالعاتی انجام دهم و اگر نتیجه مطالعات و بررسی های من حکایت از تأیید سوسیالیسم از سوی اسلام داشت، آنگاه من هم حرفی ندارم و تسلیم می شوم. این توصیه و دستور مهندس بازرگان موجب شد که من از همان سال های 43 و 44 در داخل زندان و پس از آن در خارج زندان، بر روی مکاتب اقتصادی و همچنین اقتصاد اسلامی شروع به مطالعه کنم.
در هنگام حضور در تهران از چند منبع همچون کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» تألیف جرج جرداق که از علمای مسیحی لبنان بود و تمایلات انقلابی و چپ داشت استفاده کردم. این کتاب توسط آقای سید هادی خسروشاهی ترجمه شده و ایشان در پانوشته ها و توضیحات خود علاوه بر متن اصلی کتاب، به پاره ای آیات و روایات دیگر هم اشاره کرده اند. همچنین ایشان در چند مورد به نظرات «پاره ای مراجع» استناد کرده بودند که ما متوجه می شدیم منظور ایشان آقای خمینی است، به این مضمون که: «ایشان به من که یکی از شاگردانشان بودم، گفتند در اسلام دولت حق زیادی برخوردار است و حتی می تواند از افراد سلب مالکیت کند.» این نکات در تأیید نظرات ما بود و از آن ها استفاده می کردیم... (نیم قرن خاطره و تجربه ـ خاطرات مهندس سحابی، جلد اول، چاپ تهران، 1388، صفحه 251-253، ناشر: فرهنگ)
مطلبی را که مهندس سحابی به آن اشاره می کند و بنده آن را نخست در پاورقی ترجمۀ کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» ـ تألیف شهید سید قطب ـ و سپس در جلد اول کتاب: «امام علی صدای عدالت انسانی» نقل کرده ام، در واقع پاسخ سئوال اینجانب از امام خمینی قدس سره در «قم» بود که روزی پرسیدم: بعضی از دانشجویان سئوال می کنند که چگونه می توان یک جامعه و کشوری را فقط با خمس و زکات اداره کرد؟ امام فرمودند: اگر وجوهات شرعیه برای اداره امور کشور کافی نباشد، حاکم صالح اسلامی می تواند قوانینی وضع کند و مطابق زمان نیازهای جامعه را برطرف سازد.
اما متن جملاتی که در پاورقی امام علی(ع) آورده ام و مهندس سحابی به آن اشاره دارد، چنین است: «حکومت صالح اسلامی برای اداره اجتماع اسلامی و حفظ میهن و سرزمین مسلمانان اختیارات تامه دارد و در صورت لزوم از این اختیارات استفاده می کند تا آنجا که اگر برای اداره میهن اسلامی و جامعه مسلمانان ضروری تشخیص دهد، می تواند با جعل مالیات ها و ملی کردن صنایع و کارخانه و غیره، در حفظ و نگهداری آن بکوشد. نگارنده چگونگی این مسئله را نزد یکی از مراجع بزرگ عصر حاضر مطرح ساخت و معظم له فرمودند: «حاکم صالح اسلامی تا آنجا اختیارات دارد که اگر ضروری تشخیص دهد می تواند لباس ما را هم از ما بگیرد و البته تنها چنین سیستم اقتصادی ـ اجتماعی است که می تواند با هر زمان و مکانی قابل انطباق باشد و همگام با تحولات شگرف دنیا پیش برود» (امام علی، ج 1، چاپ دوازدهم، صفحه 253) و البته چون کتاب در زمان طاغوت چاپ می شد و ذکر نام امام خمینی ممنوع بود، لذا با «یکی از مراجع بزرگ عصر حاضر» از ایشان نام برده شده بود که دوستان خود متوجه نکته شده اند.
دفاع از نهضت روحانیت
... پس از مخالفت مراجع عظام با طرح لایحۀ انجمن های ایالتی و ولایتی رژیم و اعتراض به شرکت بانوان در انتخابات که درواقع یک نوع مبارزه منفی در قبال تحرکات رژیم و بنا بر مصالح خاصی مطرح شده بود، عناصر اصلی رژیم به سخن پراکنی پرداخته و علماء عظام را متهم به ارتجاع و مخالفت با حقوق شهروندان زن نموده و مطبوعات وابسته هم در این زمینه به قلمفرسائی پرداختند..
در این بحران، اعلامیه ای نخست تحت عنوان: «در زمینه اعلامیه های اخیر علمای اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم» که از سوی دوستان تهیه شده بود، توسط مهندس سحابی به دست اینجانب رسید که بلافاصله در چاپخانه «حکمت ـ قم» بطور محرمانه تکثیر و در سراسر ایران پخش گردید.. آن اعلامیه چون مفصل است، در اینجا فقط سطور پایانی ـ و جمعبندی ـ آن را نقل می کنیم:
«... برای رفع سوءتفاهم از جوانان و بانوان ایران و جلوگیری از سوء تعبیرهائی که بلندگوهای دولت و مخالفین شریعت و استقلال مملکت می خواهند در میان مردم ایران و در انظار خارجی ها بنمایند، ناچار است دو نکته ذیل را توضیح دهد:
آنچه علمای اعلام و اکثریت ملت مسلمان می خواهند به هیچ وجه ارتجاع و سیر قهقرا یعنی جلوگیری از آزادی و دفاع حقوق ملت اعم از زن و مرد نبود. همگی خواهان رژیم پارلمانی و حکومت قانونی و تأمین حقوق و آزادی های مشروع و منطقی می باشیم.
دین اسلام و روحانیون اسلام مخالف حق و ارزش زن نیستند اسلام برای اولین بار به زن های اعطای مقام و حق تملک و تصرف در اموال و منافع خاصه خود را داد و مرد و زن را با بیان «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» قرین و ملازم یکدیگر قرار داد و پیغمبر اکرم حدیث «الجنة تحت اقدام الامهات» را فرمود.
بدیهی است که علمای اعلام نخواستند زن ها را مادون و بنده مردها بشناسند، بلکه بانوان شرعاً حق مباشرت مستقیم در اموال و منافع و اتخاذ وکیل در کارهای خود را دارند، ولی چون روحانیون با شرایط موجود و علم به اینکه دولت به هیچ دسته ای از ملت خدمت نکرده که حالا بخواهد به خانم ها خدمت کند اسرارشان بیشتر از جهت اغراضی است که در چنین نقشه ها نهفته است و شکستن سدهای اسلام و قانون اساسی که منظور دولت می باشد، آقایان ترس دارند که با بیرون انداختن زن ها در جنجال های سیاسی و کشاندن به پرده دری و بی عفتی هم آنها را از وظائف طبیعی بازدارند و هم اختلافات و مناقشات را در حریم کانون های پاک و گرم خانوادگی وارد نمایند والا اگر اطمینان به حسن نیت متصدیان و دفع مفاسد و محظورهای شرعی و اخلاقی و اجتماعی باشد کسی خواهران مسلمان را از حق بیان و حق دفاع و از انجام وظائفی که شرع و عقل بر سبیل فطرت به عهده مرد و زن گذارده است منع نمی کند. تهران...»
این بیانیه نشان دهنده روحیه و روش اسلامی دوستان ارجمند و در طلیعه آنان، مهندس سحابی است و البته من نمی دانم این اعلامیه را خود ایشان نوشته بود یا دوستان دیگر، ولی چون توسط ایشان به دست من رسید، بلافاصله به چاپ و تکثیر آن در قم اقدام کردم و اکنون نیز امانت داری ایجاب می کرد که در این یادداشت، به آن اشاره ای بشود و سطوری نقل گردد.
دیکتاتور خون می ریزد!
... در یکی از روزهای خرداد ماه 42 که دوستان از جمله مهندس سحابی در زندان بودند، یکی از دانشجویانی که بر من ناآشنا بود، در قم و مدرسه فیضیه به دیدار من آمد و «کلمه رمز»: آیت الله طالقانی سلام رساندند را به من گفت و پس از احوالپرسی عادی، یک کتاب به من داد و خداحافظی کرد و به سرعت رفت... کتاب را که باز کردم، طبق معمول اعلامیه ای در داخل آن بود که من آن را در گوشه ای از مدرسه خواندم و خیلی نگران شدم... چون لحن آن بسیار تند بود و با عنوان «دیکتاتور خون می ریزد» آغاز شده بود... چاپ و توزیع آن از قم بدون شک می توانست واکنش های تندی از سوی ساواک به دنبال داشته باشد.. اما من، باز به سراغ مرحوم سید یحیی برقعی، مدیر چاپخانه حکمت رفتم.. و چون مجله «مکتب اسلام» در آن چاپخانه چاپ می شد، رفت و آمد ما که عضو هیئت تحریریه مجله بودیم، خیلی مشکوک نمی زد!.. اعلامیه را در گوشهء اطاق حروفچینی که کسی نبود به آقای برقعی نشان دادم، وقتی آن را خواند: گفت، این دوستان این بار می خواهند که دیکتاتور خون ما را هم بریزد؟... من فکر نمی کنم که بتوانم آن را چاپ کنم و جان سالم به در ببرم... این بود که اعلامیه مزبور، به جای چاپ در تعداد وسیع، به صورت محدود و به شکل پلی کپی، تکثیر شد که لحن تند آن موجب شگفتی خیلی ها گردید. البته نخست شایع بود که اعلامیه را آیت الله طالقانی نوشته است اما بعدها مهندس سحابی در دیداری به من ـ که آن را به زحمت در قم تکثیر کرده بودم ـ گفت: اعلامیه را من در زندان نوشتم و دادم دوستان همفکر مطالعه کردند و اصلاح نمودند و البته یکی دو نفر از جمله مرحوم علی بابایی موافق چاپ و نشر آن نبود و در حاشیه اعلامیه نظر مخالف خود را نوشت و امضا کرد که چون اعلامیه، لحن مبارزه مسلحانه دارد و این جزء برنامه نهضت نیست، من صلاح نمی دانم که چاپ یا منتشر گردد، ولی اغلب دوستان دیگر مشکلی در نشر آن ندیدند.
اعلامیه را پدرم دکتر سحابی تحویل گرفت تا در ضمن انتقال از زندان قصر به زندان قزل قلعه که در آن تفتیش جدی به عمل نمی آمد، برای چاپ تحویل یکی از دیدار کنندگان بدهد.. اما در موقع وضو گرفتن پدر، اعلامیه از جیب وی به زمین می افتد که یکی از مأمورین زندان آن را بر می دارد و پس از مطالعه، بلافاصله صورتجلسه می کند و آن را به دادستانی ارتش می فرستد... مرحوم پدرم برای آنکه کسی گرفتار نشود، مسئولیت تهیه آن را خود به عهده گرفته بود، ولی چون اعلامیه به خط من بود، دو سه روز بعد به سراغ من آمدند و مرا به عشرت آباد بردند و حدود یک ماه مرا در سخت ترین شرایط مورد بازجوئی قرار دادند، پس از تکمیل پرونده، مجدداً مرا به نزد دوستان برگرداندند...
البته و بطور کلی نهضت در دفاع از حرکت مراجع به رهبری امام خمینی و توجیه خواست های آنان، در آن زمان فعال بود و اعلامیه های دیگری نیز منتشر ساختند که بعضی از آن ها را ما باز در قم تکثیر کردیم و علاوه بر قم، به شهرستان ها هم فرستادیم که نقل همه آنها در این یادداشت کوتاه مقدور نیست... ولی نقل اعلامیه «دیکتاتور» بی مناسبت نخواهد بود که متن آن چنین بود:
مردم مسلمان ایران! در طول تاریخ نخستین بار است که به مقام منیع نیابت عظمای امام علیه السلام جسارت می شود و مرجع تقلید حضرت آیت الله خمینی دزدیده و زندانی می شود و حضرت آیت الله شریعتمداری در خانۀ خود و در میان صدها سرباز گارد شاهی زندانی است و حضرت آیت الله میلانی را که برای شرکت در انقلاب خونین مردم تهران از مشهد حرکت نموده بودند از نیمۀ راه بازگردانیده و علمای تهران، شیراز، قم، مشهد، تبریز و شهرهای دیگر را دستجمعی زندانی می کنند.
مردم با غیرت رقم کشته ها و زخمی ها در کشور از ده هزار نفر متجاوز است. مردم عریان و به جان رسیدۀ این مملکت سینه های لخت خود را به رگبارهای مسلسل شاه دیکتاتور جبار سپردند و مردند و تسلیم حکومت جبار نشدند.
دانشجویان دانشگاه تهران با شعار دیکتاتور خون می خواهد، مرگ بر دیکتاتور خون آشام، به یاری مردم مسلمان به خیابان ها ریختند و امروز ششمین روز قیام و انقلاب سراسری مردم کشور علیه دیکتاتوری است و هنوز علی رغم تصور باطل عمال دیکتاتوری، مقاومت مردم ادامه دارد.
مردم تصمیم گرفته اند به خاطر رضای خداوند و تحصیل حق و آزادی به مقاومت ادامه دهند.
19/3/1342 نهضت آزادی ایران
این اعلامیه را نسل جوان نهضت مورد تأیید قرار داده بودند از جمله مرحوم محمد حنیف نژاد که در آن ایام در زندان بوده و بعدها به مبارزه مسلحانه روی آورد...