...اما در مورد برادرم محمدجواد حجتی كرمانی، در مقابل درخواست دوستان، چاره ای جز تسلیم نبود و البته با توجه به شرایط خاص موجود، فقط سطوری چند به عنوان اشارت! مكتوب می شود به امید آنكه صد سال بعد! مشروح كامل خاطرات و ذكریات خود را درباره ایشان بنویسم. به امید آنكه به علت محتوای فداییانی آن، در اجازه خانه های بعدی دوستان، گرفتار نشود و رخصت چاپ و نشر بیابد!
... بیش از شصت سال از آشنایی و سپس «اخوت» اینجانب با حضرت محمدجواد حجتی كرمانی می گذرد و در این مدت من جز صدق و صفا، عشق، وفا و فدا، قیام لله، مثنی و فرادا و خدمت در راه اسلام و مسلمین، صراحت و شهامت و تذكار برای «احیا» كسانی كه امید به اصلاح آنها می رفته و... از ایشان ندیده ام.
... من بعد از آنكه در سال 1332 از تبریز به قم آمده و وارد حوزه علمیه شدم، مدتی در «مدرسه فیضیه» سكونت داشتم و بعد از چند ماه به «مدرسه حجتیه» منتقل شدم كه اغلب طلاب آن مدرسه، «همشهری»های من بودند ولی به علت وسعت مدرسه و كثرت «حجره» تعداد زیادی از طلاب بلاد دیگر هم در آن سكونت داشتند.
... در طبقه دوم بلوك غربی مدرسه، چندین حجره در اختیار «طلاب كرمانی» قرار داشت كه آقایان: علی اكبر هاشمی رفسنجانی، شهید محمدجواد باهنر... شهید ایرانمنش، محمود و محمد هاشمی و... برادر ارجمندی به نام محمدجواد حجتی كرمانی ساكن آن حجرات بودند.
آشنایی من با همه آن آقایان از همان تاریخ آغاز شد ولی روابط صمیمانه بیشتر با محمدجواد حجتی كرمانی بود و بعد با برادرش علی حجتی كرمانی كه تازه از «نجف» برگشته و به «قم» آمده بود. دلیل این صمیمیت نزدیكی فكری و هواداری از «فداییان اسلام» بود... یعنی هر دو در واقع «سمپات» این سازمان بودیم و البته رابطه سازمانی و تشكیلاتی نداشتیم، چراكه اصولا فداییان اسلام فاقد سازمان و تشكیلات به مفهوم مصطلح آن در میان احزاب بود...
پس از شهادت رهبری فداییان اسلام و سكوت اسفبار بخش اعظم روحانیون، هواداران شهید نواب صفوی كه در واقع نسل دوم و جوان علاقه مند به راه و روش فداییان بودند، با همدیگر صمیمی تر شدند و به عنوان برادران «فدایی» به همكاری و همفكری پرداختند و در حجره ایشان در مدرسه حجتیه مجلس بزرگداشتی برای شهدا برگزار كردیم كه بعضی بزرگان حوزه در آن شركت كردند...
محمدجواد حجتی كرمانی در این میان خالص تر و مخلص تر از بقیه برادران بود و در واقع او برادری با صدق و صفا به معنی كامل كلمه بود و در اخلاص و عمل، پیشتاز... بدون آنكه داعیه ای داشته باشد و تظاهری در این زمینه بنماید... محمدجواد حجتی كرمانی در همه زمینه ها همواره فعال بود و بارها و بارها و به مناسبت های مختلف دستگیر و زندانی، یا تبعید شد ولی او همچنان «برادری، فدایی» برای اسلام و مسلمین باقی ماند. ...
دوره زندان دهساله به علت عضویت در «حزب ملل اسلامی» یكی از طولانی ترین این زندان ها بود ولی با وجود ضعف جسمانی، روحیه نیرومند «برادری، فدایی» استمرار یافت و مبارزه ادامه داشت... كه داستان مشروح آن را باید در جلد دوم خاطرات این برادر، فدایی اسلام مطالعه كنیم.
یكی از خصال برجسته محمدجواد حجتی كرمانی در طول این شصت سالی كه من با ایشان آشنا هستم علاوه بر صدق و صفا، صراحت و شجاعت و شهامت در بیان حقایق و نقد اوضاع و افراد، در راستای اصلاح امور است كه البته همیشه هم همراه با هزینه هایی بود كه محمدجواد حجتی كرمانی چون از قبیله لایخافون لومة لائم بود آماده پرداختن آن هزینه ها بود كه عمدتا هم از سوی دوستان!! تحمیل می شد.
به نظر من حتی اشاره به خصلت های انسانی و برادری او، نیاز به فرصتی دیگر و بیانی مشروح تر دارد كه متاسفانه اكنون فاقد آن فرصت هستیم، ولی یادآوری چند نكته از این نوع صراحت ها و شهامت ها در دوران های نه چندان دور می تواند روشنگر حقیقت مدعا باشد. محمدجواد حجتی عاشق نواب صفوی بود - و هست- و به همین دلیل كتابی تحت عنوان «آموزگار من نواب» منتشر كرده كه چگونگی این عشق و علاقه و وفاداری و برادری را می تواند نشان دهد. او در عین اینكه «اقدام مسلحانه» فداییان اسلام را می پذیرد و ارج می نهد، اما در همان حال، چگونگی امر را قابل بحث می داند:
«قیام مرحوم نواب مسلحانه بود و نقش تاثیرگذاری در نهضت ملی ایران داشت. قتل هژیر و به ویژه رزم آرا، روند ملی شدن صنعت نفت را تسریع كرد. چهره های منصف مثل مهندس عزت الله سحابی و آیت الله طالقانی تصریح كردند كه اگر قیام مسلحانه فداییان اسلام نبود نمی توانستیم موفق شویم. پشتوانه نهضت ملی گلوله فداییان اسلام بود اما اینكه كار فداییان اسلام چقدر مقرون به صواب بود و از منظر جامعه شناسانه و مشی سیاسی قابل بحث است...»
و البته به رغم این نكته، محمدجواد حجتی خود می گوید: «... ما امروز و پس از گذشت بیش از نیم قرن می توانیم با كمال سربلندی اعلام كنیم كه چند مسلمان غیور و از جان گذشته در برابر استعمار و استبداد ایستادند و تاریخ آزادی ملت را در پرتو جهاد مسلحانه با خون خود نوشتند و خود شربت شهادت نوشیدند و...» (آموزگار من، نواب صفوی، چاپ دوم، 1387، موسسه اطلاعات، صفحه 215).
نكتهای كه برادرمان در این گفتار به آن نپرداخته است اعدام انقلابی سید احمد كسروی تبریزی است كه مانند سید محمدعلی شیرازی ادعای «برانگیختگی» كرد و اگر می ماند، فتنه «آیین پاكدینی!» او، خطرناك تر از بابیگ ری و بهائی گری می شد و عجیب آنكه اخیرا بعضی از روشنفكرنمایان خارج نشین طلبكار شده اند كه چرا در ایران از «كسروی» تجلیلی به عمل نمی آید. ولی پاسخگوی این سوال نیستند كه چگونه می تواند از كسی تجلیل به عمل آید كه غیر از ادعای «برانگیختگی!» تمام مفاخر ملی و مذهبی مردم ایران و تشیع را مورد هجمه قرار داد و با فلسفه و حكمت و دعا و عرفان و شعر و هنر و ادبیات فاخر مخالف بود و در این زمینه علاوه بر تالیف كتاب ها و نشر مقالات متعدد همه ساله «جشن كتابسوزان» برپا كرد و در این جشن! علاوه بر كتب ادعیه/ مذهبی، دیوان حافظ و سعدی و خیام و... را با افتخار! به آتش كشید... و این مدعیان طلبكار می خواهند از همچو آدمی! تجلیل به عمل آید و البته فداییان اسلام برای جلوگیری از خطر پیدایش فرقه جدید او را از میان برداشتند. در مورد صراحت و صداقت محمدجواد حجتی كرمانی در نقد دوستان! بی مناسبت نیست كه به یكی دو مورد اشاره شود:
محمدجواد حجتی كرمانی خطاب به آقای ابوالحسن بنی صدر، هنگامی كه رییس جمهوری ایران بود می گوید: «... آقای بنی صدر مهم ترین عیب شما آن است كه «خود محورید» و «دهن بینید»... چرا اینقدر از «خود» می گویید. دشمنان بیش از هر كس از وجود من و شما و اخلاق و ضعف های من و شما بهره می برند. از من، از ضعف اعصاب، از شما، از «من» «من» گفتن! از آقای بهشتی از وسواس ایشان در نظارت بر همه امور. از آقای هاشمی از بی توجهی و سهل گرفتن برادران و مخالفان و...»
بعد به مرحوم رجایی می گوید: «آقای رجایی عملكرد شما در وزارت آموزش و پرورش نشان می دهد كه شما صد در صد مكتبی هستید ولی به صراحت بگویم روش شما در كشورداری صد در صد مكتبی نیست چون فقط دفع است و از جذب خبری نیست!»
در مورد معاصرین، به عنوان نمونه در مورد آیت الله مصباح یزدی ضمن ادای احترام كامل می گوید: «...آقای مصباح یزدی فردی محترم و مبادی آداب هستند اما متاسفانه در درگیری های سیاسی شخصیت اشخاص تحریف می شود. آقای مصباح به هیچ وجه مجتهد سیاسی نیست و شركت در باندبازی های سیاسی در شأن مقام علمی استاد بزرگواری چون آقای مصباح نیست. آقای مصباح! مگر شما و امثال شما نبودید كه آقای احمدی نژاد را تا بدان حد بالا بردید كه امروز از گریبان شما سر برآورد؟...»
اینها نمونه های كوتاهی از نقدهای صریح و شفاف ایشان درباره بعضی مصادر امور بود و تفصیل را باید در مقالات منتشرشده ایشان به دست آورد.
در پایان اشاره كنم كه ایشان همواره با «طلبگی» زندگی كرده و از «زیّ طلبگی» خارج نشده و هرگز به دنبال كسب مقام و مال و ثروت نبوده و حتی در معیشت خود دچار مشكلاتی شده ولی با كسی در میان ننهاده و همواره و تا امروز مشغول تالیف و ترجمه است و از آثار ایشان علاوه بر صدها مقاله، بیست جلد كتاب تاكنون چاپ و منتشر شده است كه از جمله آنهاست: ترجمه سه جلد از تفسیر «المیزان» علامه طباطبایی آموزگار من نواب صفوی، جلوه مسیح عشق و تلاش (جلد اول خاطرات) منشات زندان، مرزهای ایدئولوژیك حسین بن علی(ع) حماسه تاریخ، روابط اجتماعی در اسلام، اسرار سقیفه، دولت و سیاست در اندیشه حسن البناء و...
جعله الله ذخرا للاسلام و المسلمین
سید هادی خسروشاهی
تهران، 25 مرداد 98