هیكل در مؤسسه الاهرام تحول مطبوعاتی ویژه ای به وجود آورد و مركز پژوهش های سیاسی و استراتژیك را، علاوه بر مركز بررسی مطبوعات و مركز تحقیق در تاریخ مصر معاصر را تأسیس نمود. در همین دوران هیكل مدتی هم سرپرستی مؤسسه مطبوعاتی «اخبار الیوم» و مجله هفتگی «روز الیوسف» را به عهده گرفت.
با توجه به اینكه هیكل كتاب كوچك «فلسفة الثورة» ـ فلسفه انقلاب ـ را تألیف نموده بود كه به نام عبدالناصر به چاپ رسید، روابط تنگاتنگی بین دو برقرار شد و در واقع هیكل، به یكی از مشاوران نزدیك و مورد اعتماد وی درآمد.
و در همین رابطه، توسط عبدالناصر، به عنوان «وزیر ارشاد ملی» انتخاب شد كه همزمان ریاست مؤسسه الاهرام و سردبیری روزنامه را به عهده داشت. و سپس مدت كوتاهی هم به عنوان «وزیر امور خارجه مصر» فعالیت كرد كه زمان آن كوتاه بود.
... عبدالناصر به طور ناگهانی محمد انور السادات را به عنوان معاون اول خود، علیرغم حضور سرهنگ حسین الشافعی رفیق قدیمی خود معرفی نمود و به همین دلیل پس از درگذشت ناصر، او به عنوان رئیس جمهوری مصر انتخاب شد و هیكل تا مرحله جنگ 15 اكتبر و پیروزی ارتش و مردم مصر، با او همكاری داشت و حتی سخنرانی معروف سادات را كه در 16 اكتبر در مجلس ملی ایراد كرد، آماده و تنظیم نمود... اما پس از توافق سادات با هنری كیسنجر برای اجرای سیاست گام به گام درباره برقراری رابطه با اسرائیل از او دور شد و اخطار كرد كه این برنامه، موجب برقراری روابط سیاسی با اسرائیل خواهد شد كه به صلاح ملت مصر و دنیای عرب نیست! و در این راستا كتاب «خریف الغضب» پائیز خشم را منتشر كرد.
سادات در واكنش به این اخطار، در فوریه 1974 طی حكمی، هیكل را از روزنامه الاهرام كنار گذاشت و او را به عنوان مشاور عالی رئیس جمهوری، در قصر عابدین! منصوب نمود، اما هیكل در موقع ترك دفتر خود در روزنامه الاهرام، به خبرنگاران گفت: «رئیس البته می تواند حكم اخراج مرا از روزنامه الاهرام صادر كند و اما تصمیم درباره اینكه من كجا خواهم رفت و چه كار خواهم كرد، فقط به عهده خود من است و من تصمیم دارم كه فقط به تألیف و نوشتن بپردازم.» كه مشروح این جریانات در كتاب: «هوامش علی قصة محمد حسنین هیكل» تألیف ضیاء الدین پیبرس، آمده است... و در همین راستا، هیكل مدتی هم مزه زندان سادات را چشید و شاید فهمید كه زندانیان دوران حكومت ناصر، چه كشیده اند!...
... هیكل با توجه به اینكه مدت زمان درازی اسناد ریاست جمهوری مصر را در اختیار داشت، ده ها جلد كتاب مستند ـ تاریخی درباره مسائل مختلف مصر و جهان عرب تألیف و منتشر ساخت كه بعضی از آنها به بیش از سی زبان دنیا ترجمه و منتشر شده است. تألیفات عربی او بر 70 جلد و تألیفات او به زبان انگلیسی به 11 جلد بالغ می شود.
البته از یك نگاه می توان هیكل را «تاریخ نگار» هم نامید، اما نه تاریخ نگار به مفهوم مصطلح و واقعی كلمه، بلكه باید آن را نوعی وقایع نگاری مستند نامید... آثار او بیشتر درباره مسائل جهان عرب، مسئله فلسطین، موضوع اسرائیل، مشكل قبطیان مصری، كامپ دیوید، بحران های كشورهای عربی، و سرانجام مسئله حمله امریكا به عراق... و گفتگوهای سری بین اعراب و اسرائیل... دور میزند.
بعضی از نویسندگان ایرانی، كتاب معروف «حیات محمد» ـ زندگانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را كه به زبان فارسی هم ترجمه و چاپ شده است و در واقع نوعی ارائه سیره نبوی به سبك نوین است و چگونگی تاریخ و زندگی پیامبر اكرم را شرح می دهد، از تألیفات هیكل معرفی كرده اند كه این اشتباه است و مؤلف آن كتاب، «محمد حسین هیكل» است نه «محمد حسنین هیكل» و او یكی از شخصیت های علمی معروف مصر بود و ربطی با «حسنین هیكل» ندارد.
هیكل به ایران علاقه خاص داشت و همواره از انقلاب آن به نیكی یاد می كرد و از اعراب به شدت انتقاد می نمود كه چرا برای ایجاد روابط حسنه با ایران، به جای اسرائیل، نمی كوشند؟... او اسرائیل را دشمن واقعی اعراب می نامید و نه ایران را... هیكل در برنامه خود در شبكه الجزیره صریحاً به این امر پرداخت و همین امر باعث حذف برنامه او از ماهواره الجزیره گردید كه تحت عنوان «مع هیكل» پخش می شد و هواداران زیادی در جهان عرب داشت. او در یكی از برنامه های خود چنین گفت:
اسرائیل دشمن ماست نه ایران!
ایران كشوری ریشه دار در تاریخ است ایران با اسرائیل تفاوت دارد. من می ترسم دوباره همان اشتباه سال 1980 (جنگ ایران و عراق) را تكرار كنیم و دشمن فرضی را به جای دشمن واقعی بگیریم. ما از خطر شیعیان ایران سخن می گوییم، ما از تشكیلات هلال شیعی سخن می گوییم، اما از اسرائیل كه دنیا را تحت سیطره خود درآورده است سخن نمی گوییم، ما مردم را از خطر برنامه هسته ای ایران می ترسانیم، اما از هراس واقعی اسرائیل سخن نمی گوییم. این در حالی است كه برنامه هسته ای ایران چندان جدی نیست و به آینده ای دور بر می گردد. اسرائیل صریحاً اعلام می كند كه 200 بمب هسته ای در اختیار دارد اما اینكه چرا باز هم برنامه هسته ای ایران را خطرساز می دانیم نظری است كه منشأ آن آمریكاست. پس از وقوع انقلاب اسلامی بعد از آنكه نتوانستیم با ایران به تفاهم برسیم ساز مخالفت را كوك كردیم و به این توهم دامن زدیم كه ایران خطرساز است و همه قدرت ها صدام و عراق را به یك جنگ فرسایشی و 800 میلیارد دلاری هشت ساله وارد كردند. چگونه اسرائیل را كه اراضی ما را می بلعد دوست به شمار می آوریم و توافقنامه همكاری امضا می كنیم اما ایران را دشمن می دانیم؟ من شدیداً عقیده دارم كه پیش از طرح مثلث شیعه یا هلال شیعی باید از اسرائیل سخن بگوییم، زیرا ایران خطرساز و توسعه طلب نیست. الجزیره 2009».
با توجه به موقعیت و شخصیت هیكل كه دیگر در مصدر كار نبود، ترجیح دادم كه به ملاقات او بروم...
دیدار با هیكل
... پس از ورود به «قاهره» به عنوان رئیس یا سرپرست نمایندگی سیاسی جمهوری اسلامی ایران در مصر و ملاقات با آقای عمرو موسی وزیر امور خارجه وقت مصر، طبق پروتكل های دیپلماتیك به دیدار دیگر شخصیت ها و معاریف دینی، علمی، فرهنگی و سیاسی مصر رفتم: دكتر محمد سید طنطاوی (شیخ الازهر) شیخ نصر فرید واصل (مفتی مصر) شیخ احمد الطیب (رئیس دانشگاه و شیخ فعلی الازهر) اسامة الباز (تنها مشاور سیاسی رئیس جمهوری) حسین الشافعی (قائم مقام و معاون اول جمال عبدالناصر به مدت 14 سال) احمد همروش (رئیس لجنة التضامن المصری كه قبل از او انور السادات رئیس آن كمیته بود) استاد عبدالوهاب المسیری، كمال ابوالمجد، مصطفی الفقی (رئیس كمیته روابط خارجی مجلس) شیخ مصطفی مشهور و شیخ مأمون الهضیبی (از مرشدان اخوان) دكتر محمد عماره، دكتر سلیم العوا، دكتر ابوالفتوح (رئیس اتحادیه پزشكان) جمال البنا (برادر شهید شیخ حسن البنا) و... محمد حسنین هیكل، مشاور معروف عبدالناصر و روزنامه نگار معروف و ده ها شخصیت دیگر...
دیدار نخست به تعارفات گذشت و او از من پرسید كه به ملاقات چه كسانی رفته اید؟ گفتم: در وادی دیپلماسی، البته دیدارها به مفهوم توافق با افكار و اندیشه های دیدار شوندگان نیست و من به عنوان حفظ آداب و رسوم دیپلماتیك به دیدار كسانی رفته ام ولی بیشتر روی عقایده شخصی، علاقه دارم كه روابط بیشتری با الازهری ها و اخوانی ها داشته باشم!
هیكل، پكی به سیگار معروف كوبایی خود زد و دستور داد برای من قهوه بیاورند كه تشكر كردم و گفتم من اصولاً قهوه نمی خورم... و چایی آوردند...
هیكل با نگاهی خاص گفت: شما با بیشتر سیاستمداران و رؤسای احزاب و اصحاب جرائد تماس بگیرید! الازهری ها را ول كنید! اینها هنوز با اوهام قرون وسطی زندگی می كنند... یك آیت الله كاشانی و یك آیت الله خمینی از میان اینها در طول این هزار سال پیدا نشده و اكنون هم همچنان به شرح مسائل فرعی فقهی خود مشغولند و كاری با جامعه جهانی و عصر كنونی ندارند و چون حقوق بگیر دولت هستند، در جناح دولتی ها حركت می كنند و اگر روزی سادات بخواهد با اسرائیل معاهده امضا كند، از صلح حدیبیه حرف می زنند و یا هر كار دیگری را فوری با سنت رسول اكرم تطبیق می دهند و به كارهای حكومت رنگ شرعی می دهند!
گفتم استاد: با كدام سیاستمداران ملاقات كنم؟ با دبیر كل حزب الوطنی حاكم؟ سیاستمداران هوادار كمپ دیوید؟ فسیل های احزاب یك قرن پیش؟ یا روزنامه نگارانی كه از رژیم بعث پول می گیرند و هر شماره علیه انقلاب اسلامی ایران مقاله می نویسند؟ الازهر تا آنجا كه من در تاریخ پیدایش و عملكرد آن خوانده ام، نقش بسیاری در روشنگری مسلمانان در سطح جهانی داشته و به عنوان قبله گاه علمای اسلامی در جهان تسنن شناخته شده است و شخصیت هایی چون شیخ محمد عبده و شیخ محمود شلتوت تحویل جامعه داده است و البته قبل از دستور «الرئیس عبدالناصر» انتخاب شیخ الازهر به عهده خود علما الازهر بود واستقلالی در این امر داشتند ولی پس از حكم الرئیس السید، انتخاب شیخ الازهر به عهده ریاست جمهوری واگذار شد و از آن تاریخ متأسفانه الازهری ها استقلال نسبی خود را هم از دست دادند و كسانی كه منصوب رئیس جمهوری می باشند، به طور طبیعی نمی توانند برخلاف نظر وی عمل كنند و از سوی دیگر چون حقوق بگیر دولت هستند، نمی توانند در مسائلی چون اعدام سید قطب، مفسر بزرگ قران دخالت كنند و بلكه تا آنجا كه من می دانم حكم صادره از دادگاه نظامی مصر را كه ریاست آن با الرئیس محمد النور السادات بود، تأیید كردند!
به روشنی دیدم كه هیكل از این مطلب اخیر من ناراضی شد ولی تحمل كرد و واكنشی نشان نداد ولی به طور كلی گفت:
اخوان المسلمین از روز اول تأسیس به فكر احیای خلافت اسلامی و حكومت جهانی بودند و این امر در عصر ما امكان پذیر نیست. و در مصر هم بر ضدحكومت ملی الرئیس عبدالناصر قیام كردند و «القیادة» چاره ای نداشت جز آنكه برای حفظ انقلاب اقدام كند! و جلو آن ها را بگیرد گفتم: استاد! من با دیدگاه های رهبری اخوان المسلمین كاملاً آشنایی دارم ولی اعتقاد به احیای خلافت واحده كه در عصر ما تقریباً غیرممكن است، نباید موجب سركوب یك جنبش و یك سازمان ریشه دار گردد.
اما در مورد مخالفت با الرئیس، خوب جنابعالی خوب می دانید كه در زمان قیام افسران آزاد و كودتای موفق آنها، چند نفر از خود همین افسران، سابقه اخوانی داشتند كه یكی از آنها خود رئیس و معاونش انور السادات بودند... و اگر همكاری همه جانبه سرهنگ ابوالسعود و سرلشكر عبدالرئوف از اعضای اصلی سازمان نظامی اخوان در ارتش نبود، طبق نوشته فاروق در خاطرات خود، كودتا پیروز نمی شد اما وقتی آقایان به قدرت رسیدند نخست عنوان اصلی «حركة یولیوی» ـ نهضت ژوئیه ـ را به انقلاب ژوئیه تغییر دادند و سپس به طور كامل به تمامت خواهی برخواستند و اخوان را كنار گذاشتند و فقط «وزارت اوقاف» را به مرحوم شیخ حسن الباقوری، عضو مكتب ارشاد اخوان المسلمین، واگذار كردند كه او هم به علت تخلف سازمانی و قبول این پست، از جمعیت اخراج گردید... و بعد دستگیری ها و زندان ها و اعدام ها آغاز شد... یعنی جریان ایران كه حكومت همانطور كه خود نوشته اید با فتاوی آیت الله كاشانی و همكاری فدائیان اسلام روی كار آمده بود، نخست سازمان فدائیان اسلام را سركوب نمود و رهبری آن را به زندان انداخت و سپس با آیت الله كاشانی آن رفتار ناجوانمردانه را در پیش گرفت و او را خانه نشین نمود و نتیجه نهایی هم سقوط حكومت و موفقیت كودتای ننگین 28 مرداد و بازگشت شاه به ایران گردید...
... استاد هیكل كه ظاهراً از توضیحات و اطلاعات من شگفتزده شده بود، گفت: من از اینكه سعادة السفیر اطلاعات زیادی درباره حوادث مصر دارد مسرور شدم، ولی اینها همه واقعیات نیست و مسائل پشت پرده زیادی بود كه موجب این حوادث گردید.
احساس كردم كه استاد هیكل آمادگی لازم را برای ادامه این بحث ـ كه خود آغاز كرده بود ـ ندارد، لذا موضوع را عوض كردم و از كتاب او: «ایران فوق بركان» ـ ایران بر فراز آتشفشان ـ تعریف كردم كه در زمان خود، نقش خاصی در روشن ساختن افكار عمومی جهان عرب نسبت به نهضت ملی ایران ایفا كرد.
استاد هیكل گفت: بلی! این كتاب نخستین كتاب من بود كه به طور مستقل در سال 1950 م چاپ و منتشر گردید و قیمت آن كه به نظرم ده یا بیست قرش بود، و نسخ آن به سرعت تمام شد و السید الرئیس كه نسخه ای به او داده بودم و خوانده بود،به من گفت كه بهای چاپ دوم آن را ارزانتر بگذارید تا همه مردم مصر بتوانند آن را بخرند و بخوانند! چون خود رئیس تحت تأثیر نقش یك پیرمرد روحانی در بارور ساختن یك نهضت با همكاری عناصر ملی مانند دكتر مصدق قرار گرفته بود و حتی اشاره كرد كه ای كاش در میان روحانیون الازهری ما هم رجلی مثل او پیدا می شد...
استاد هیكل ساعتش را نگاه كرد و من نیز وقتی دیدم كه مباحثه ما، از وقت معین بیشتر شده است، عذرخواهی كردم و خداحافظی...
***
2ـ این نخستین دیدار تشریفاتی من با هیكل بود كه به طور طبیعی به سیاست كشیده شد و باعث آن هم رهنمود! دادن او بود... چند ماه بعد، آقای عطاء الله مهاجرانی (به عنوان مسئول بنیاد گفتگوی تمدن ها در دوران دولت جناب آقای دكتر خاتمی (حفظه الله) همراه برادر ارجمند جناب سید محمد صادق الحسینی به مصر آمدند و مایل بودند كه دیداری با هیكل و نجیب محفوظ و ارباب جرائد داشته باشند... گفتم: نجیب محفوظ به خاطر موضعگیری های اخیر خود درباره اسرائیل، دیگر آن مقبولیت سابق را ندارد و من هم دیداری با او نداشته ام و صلاح هم نمی دانم كه شما ملاقات داشته باشید و ایشان هم نظر ما را پذیرفتند ولی در مورد هیكل و ارباب جرائد ـ از جمله سردبیری روزنامه الاهرام و مجله هفتگی معروف المصور ـ اقدام شد و چند جلسه ملاقات جداگانه با آنان انجام پذیرفت.
محل دیدار با هیكل منزل او بود و او مانند ملاقات قبلی، با آمادگی و خدم و حشم به استقبال ما آمد و در این جلسه، بیشتر گفتگوها با آقای مهاجرانی و صادق الحسینی بود و من هم با توجه به «تقاش» جلسه نخستین، نخواستم دیدار دوستان را خدشه دار كنم! و بیشتر مستمع بودم تا پرسشگر پرخاشگر!...
هیكل این بار ما را به میهمانی شام دعوت كرد كه یكی دو روز بعد، در یك هتل بسیار مجلل كه ظاهراً هتل ویژه میهمانان درجه یك! بود، شامی به افتخار ما داد كه ناشر كتب او، آقای معلم، مدیر داد الشرق قاهره هم حضور داشت.
در این دیدار بیشتر درباره مسئله نشر و ضرورت تبادل ثقافی سخن به میان آمد و هیكل از من خواست در این زمینه كوشا باشیم چون هم مصر و هم ایران سابقه فرهنگی، تاریخی مشتركی دارند و می توانند در این زمینه همكاری داشته باشند!
گفتم استاد هیكل: من پس از تماس های زیاد با شخصیت های بسیار در مصر، به این نتیجه رسیده ام كه تا الامن العام رضایت ندهد، روابط سیاسی بین ایران و مصر، احیا نخواهد شد... و به همین دلیل در ملاقاتی با آقای عمرو موسی، وزیر خارجه محترم، كه علاقه زیادی به ایجاد روابط اظهار می كند، پیشنهاد دادم كه در توسعه روابط فرهنگی، تشكیل سمینارهای علمی، برگزاری هفته فیلم، شركت در نمایشگاه بین المللی كتاب در قاهره و غیره فعال باشیم ولی نه تنها این كارها انجام نشد بلكه ما را حتی در نمایشگاه بین المللی كتاب راه ندادند... و من در گله دوستانه ای به آقای عمرو موسی گفتم كه چگونه می توان به روابط فرهنگی توسعه داد، در حالی كه حتی نمی توانیم در یك نمایشگاه كتاب، كه اسرائیل را هم به آن دعوت كرده اند، شركت كنیم و یا حضور داشته باشیم؟
آقای عمرو موسی، ضمن اظهار تأسف، به صراحت به من گفت: الأمن العام می ترسد كه شما تحت پرچم فرهنگی، همان نوع فعالیت هایی را كه در لبنان و سوریه دارید، در مصر هم پیاده كنید!... ولی من تلاش خودم را می كنم... كه البته تلاش او نتیجه بخش نبود؛ چون اصولاً به اعتقاد من «ملف علاقه ایران و مصر» در اختیار وزارت امور خارجه مصر نبوده و نیست بلكه در دست رئیس اداره الامن العام و آقای عمر سلیمان است! (بعد از او هم به وراث او واگذار شده است)...
هیكل سری تكان داد و گفت: حق با شما است، اینها برای جلب رضایت دیگران، علاقه ای به ایجاد روابط سیاسی با ایران ندارند، در صورتی كه این روابط نه تنها به نفع هر دو كشور، بلكه به نفع جهان عرب است...
3ـ در دیدار سوم ـ و آخر ـ من تلفنی به مسئول دفتر هیكل گفتم كه برای گفتگوی سیاسی و «نقاش» درباره كتاب او ـ مدافع آیت الله ـ می خواهم بیایم و وقت «محدود» را هم نمی پذیرم!
ساعتی بعد او زنگ زد و روزی را برای دیدار و «تقاش» معین كرد و من كتاب در دست به سراغ هیكل رفتم...
با احترام و ادب به استقبال آمد... در اطاق كار او در كاخ مجللی با كتابخانه معظمی كه داشت به صحبت نشستیم. سیگار كوبایی همچنان در دستش بود. من گفتم استاد حتماً آمادگی «نقاش» را دارید و من هم «بصراحة» می خواهم چند موضوع را مطرح كنم؟ («بصراحة» عنوان 700 مقاله او در طول دوران روزنامه نگاری در الاهرام بود كه بعدها در 5 مجلد قطور در قاهره به چاپ رسید.)
هیكل با فروتنی خاصی گفت: با كمال میل! آماده ام و همانطور كه دو آیت الله بزرگ ایران به حرف های من گوش فرا دادند و پاسخ دادند، من وظیفه خود می دانم كه در خدمت «تلمیذ» آن دو آیت الله باشم و به پرسش های «تلمیذ» ارجمند آن دو آیت الله پاسخ بدهم.
... با صراحت از دوره دیكتاتوری ناصری انتقاد كردم و از اینكه با افسانه «القومیة العربیة» جهان اسلام را از اعراب دور كردند، سخن گفتم... به ماجرای سركوب اخوان و اعدام رهبری آن در آن دوران پرداختم و آن را ظلمی نابخشودنی نامیدم... به كامپ دیوید رسیدیم و گفتم كه قبول طرح راجرز از سوی الرئیس عبدالناصر خود مقدمه ای برای كمپ دیوید بود... و در جنگ بی برنامه با اسرائیل ـ كه قرار بود یهود را به دریا بریزند ـ این سربازان مصری بودند كه به دریا ریخته شدند... و گفتم من به عنوان پژوهشگر تاریخ می پرسم كه پس از نابودی هواپیماها و ویرانی فرودگاه های مصر، چرا به ارتش و نیروهای موجود در صحرای سینا و مرز فلسطین اشغالی، دستور حمله به داخل خاك فلسطین ندادند؟ و چه كسی دستور عقب نشینی این نیروها را صادر كرد و من در فیلمی كه تلویزیون قاهره آن را پخش می كرد، دیدم كه نیروهای مصری، سوار بر قایق و بلم و كشتی های كوچك در كانال سوئز عقبنشینی می كنند و بر هر یك از آنها ده ها سرباز سوار بردند كه با یك بمب و یا موشك كوچك هواپیماهای صهیونیستی به قعر آب فرو می رفتند... و نیروهای صحرای سینا ـ اعم از تانك و توپخانه و نفربر و غیره ـ هم كه بدون پشتیبانی هوایی در صحرا مانده بودند، توسط هواپیماها و نیروهای اسرائیل به آتش كشیده شدند و... كه اگر به این نیروها دستور حمله و ورود به خاك فلسطین اشغالی داده می شد، به یقین قسمت های وسیعی از اراضی اشغالی را تصرف می كردند و اگر هم كشته می شدند، لااقل به نیروهای دشمن هم خسارت زیادی وارد می شد، ولی ناگهان دستور عقب نشینی صادر شد و بقیه ماجرا را شما بهتر از من می دانید...
هیكل پس از تحمل سخنان، «بصراحة» من به پاسخگویی پرداخت كه پاسخ های توجیهی او مرا قانع نكرد... و شاید در شرح خاطرات مربوط به مصر بیاورم.
***
مصری ها، سنی المذهب شیعی الهوی
در ادامه این گفتگوی تند سیاسی، از موضوع سیاست دور شدم و درباره تقریب بین مذاهب اسلامی و نقش فتوای مشهور شیخ محمود شلتوت در جواز پیروی از مذهب تشیع، مانند مذاهب چهارگانه اهل سنت، سخن به میان آوردم كه هیكل گفت: مصر، پایتخت فاطمی ها، همواره با مذهب شیعه آشنا بوده و در دوران رئیس!، الازهر به ایجاد روابط بیشتر و بهتر با علمای شیعه تشویق شد و خوشبختانه این فتوی هم تأثیر بسزایی در جلب افكار عمومی داشت و اصولاً مصری ها اگرچه «سنی المذهب»اند ولی به قول خودشان «شیعی الهوی» هستند.
گفتم: به نظر من اقدامات آیت الله بروجردی، مرجع اصلی شیعه در دوران پیشین، و مكاتبه ایشان با شیوخ الازهر و اعزام علامه شیخ محمدتقی قمی به قاهره و تأسیس دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه، با شركت علمای الازهر و شهید شیخ حسن البنا و علمای شیعه اثنی عشری و زیدی نقش اصلی و اساسی را در همكاری مشترك و نشر مجله «رسالة الاسلام» با مقالات علمای مذاهب اسلامی و بزرگان علمای شیعه عراق و لبنان و ایران و سرپرستی یك شیخ شیعی قمی، در صدور فتوای شیخ شلتوت نقش عمده و اصلی را به عهده داشته است و ظاهراً سیاست كلی نظام مصر هم زمینه را به طور غیرمستقیم، آماده ساخته بود ولی فكر نمی كنم كه رئیس در صدور فتوی دخالتی داشته باشد، چون این امر، از شئون علما است و نه شئون رجال سیاسی ... و در همین رابطه است كه وقتی علامه قمی، همراه نص فتوی به ایران آمد، علیرغم تمایل دربار و شخص شاه كه آن متن به دربار اهداء شود و در موزه سلطنتی نگهداری گردد، علامه قمی آن را به مشهد رضوی برده به آستان مقدس امام رضا علیه السلام، با حضور مراجع و علمای بزرگ اهداء نمود كه هم اكنون در مركز اسناد آستانه مقدس رضوی نگهداری می شود.
هیكل گفت: اگر رجال سیاسی و مسئولین ایران و مصر در این امور نظر مثبت نداشته باشند، ظاهراً علمای محترم نمی توانند اقدامی انجام بدهند.
گفتم: این برداشت ممكن است در مورد علماء دولتی و وابسته به دولت در كشوری صحت داشته باشد و در كشوری مثل ایران، علما و مراجع شیعه اصولاً ارتباط كاری یا اشاره دولت ها نداشته اند و به هر حال صدور فتوی امر مباركی بود و در ایجاد حسن تفاهم بین ملت مصر و مردم ایران می تواند تأثیرگذار باشد.
هیكل گفت: مردم مصر از دوران فاطمی ها، و یا حتی پیش از آنها، از دوران صدر اسلام، آشنایی با اهل بیت پیامبر داشته و آنها را در خاك خود جای داده و محترم شمرده اند و شما احترامی را كه مردم مصر به اهل بیت می گذارند، شاید در هیچ كجا، حتی كشورهای عراق و ایران و لبنان هم نظیر آن را ندیده باشید.
برای نمونه بگویم كه شما شیعیان به احترام خاندان پیامبر اكرم نام فرزندان پسر خود را حسن یا حسین می گذارید و مصری نام فرزندان پسر خون را «حسنین» می گذارند كه خود من یكی از آنها هستم... و از سوی دیگر، اگر شما در شهرها و روستاهای مصر بگردید نام دختران مصری را «فاطمه» یا «زهرا»ی جدا از هم نمی یابید، نام این دختران در سراسر مصر، «فاطمه الزهراء» گذاشته می شود كه نام كامل دختر پیامبر بود.
هیكل پرسید: شما مراسم میلاد الحسین، در قاهره در میدان مسجد رأس الحسین را دیده اید؟
گفتم: نه! ولی امسال دعوت دارم و حتماً شركت خواهم كرد. و ایام مراسم میلاد الحسین فرا رسید و من به دعوت مرشد طریقه صوفی عزمیه به مراسم جشن و سرور در میدان مسجد الحسین رفتم كه به طور واقعی، جای سوزن انداختن نبود... من همراه دو سه نفر از همكاران سفارت به زحمت به خیمۀ خاص صوفیان طریقه عزمیه رفتیم و در مراسم شادی آنان حضور یافتیم و بدون تردید، شبیه آن نوع مراسم با آن شكوه و كثرت جمعیت، در میلاد امام حسین علیه السلام در هیچ كشور اسلامی ـ شیعی برگزار نمی شود...
روزنامه های مصری در گزارش آن مراسم نوشتند حدود سه میلیون نفر از مردم سراسر مصر، در این مراسم شركت داشته... به طوری كه حتی در خیابان ها و كوچه های شهر هم جایی برای سكونت این خیل عظیم از جمیعت فراهم نبود... و البته دولت هیچگونه دخالتی، از هیچ جهت، جز ایجاد آرامش و امنیت در این مراسم ندارد و حضور مردم و پذیرایی از آنها، در سه روز مراسم، خودجوش و به عهده عمدتاً نقابة الاشراف ـ سندیكا یا اتحادیه سادات مصر است ـ كه بالغ بر دو میلیون عضو دارد و همچنین طرق مرشدان صوفیه ـ بالغ بر صد و بیست طریقه در مصر فعالیت دارند ـ و یا خود مردم قاهره، قرار دارد.
در این دیدار، از نوبه مسئله سیاست، و یا نقد محتوای كتاب وی درباره انقلاب اسلامی برگشتم و پرسیدم در كتاب ها شما درباره ایران مطالبی مطرح شده كه منتسب به اسناد ویژه در ایران است كه گویا جنابعالی آنها را در نزد مسئولان كشور، پس از انقلاب دیده اید، ولی محتوای آنها با واقعیت های امور سازمان كار نیست و یا اطلاعات ناقصی درباره زندگی، مبارزه امام خمینی و علمای ایران در اختیار شما قرا رگرفته كه تمام كلام نیست، بلكه نشانگر دیدگاه های ویژه بعضی سازمان ها و جمعیت های سیاسی چپ و یا سكولاریست است.
هیكل گفت: البته من خود بارها به ایران سفر كرده ام و به عنوان شاهد عینی، بسیاری از حقایق را كشف كرده ام و اصولاً همانطور كه مقدمه كتاب! ایران روایتی كه ناگفته ماند « یا همان مواضع آیت الها ـ نوشته ام ...
«... علاقه من به امور و مسائل ایران به مدت ها قبل برمی گردد. به عنوان یك روزنامه نگار جوان، خبرنگار سیار روزنامه «اخبار الیوم» قاهره در امور خاورمیانه شدم و یكی از نخستین وظایف مهم من تهیه گزارش پیرامون بحران نفت ایران در 51 ـ 1950 بود، ماه های زیادی را در ایران گذراندم، به همه جا سفر كردم و با تمام سیاستمداران معروف رژیم سابق همچون «سید ضیاء الدین طباطبایی»، «قوام السلطنه» و البته «دكتر محمد مصدق» و حامی آتشین او «آیت الله كاشانی»، عالم مذهبی پیشتاز شیعه در زمان خود، ملاقات كردم. در این زمان بود كه اولین گفتگو از سری گفتگوهای متعدد خود را با شاه برگزار كردم، و نیز با خواهر دو قلوی او اشرف كه با شوهر سابقش احمد شفیق دوستم بود، آشنا شدم.
محصول این تجربه اولین كتاب من تحت عنوان «ایران بر فراز آتشفشان» بود كه در 1951 به عربی چاپ شد و تقریباً پرفروش ترین كتاب سال گردید. برای یك نویسنده، اولین كتاب به مثابه اولین عشق اوست، بسیار عزیز است و هرگز فراموش نمی شود. بدین خاطر است كه تقریباً با حدود گذشت 30 سال از انتشار «ایران بر فراز آتشفشان» حوادث آن كشور را با علاقه خاصی دنبال كرده ام...
بنابراین نمی توان ادعا كرد كه نوشته های من از روی ناآگاهی و یا غیرواقع بینانه بوده است... من به ایران علاقه داشتم و دارم و هم اكنون هم به شدت از انقلاب اسلامی ایران در مقابل تهاون و تساهل ملوك و رؤسای دول عربی، دفاع می كنم ولی به طور طبیعی هر نویسنده ای ممكن است در بعضی از برداشت های خود دچار اشتباه شده باشد...
گفتم مثلاً در كتاب مدافع آیت الله، در ده ها مورد استناد و استشهاد جنابعالی، درباره بعضی امور با حقایق امور سازگار نیست.
هیكل گفت: شما این كتاب مرا به دقت خوانده اید؟
گفتم: من این كتاب شما را به هر سه زبان: انگلیسی، عربی و ترجمه فارسی آن به دقت بررسی كرده ام و به خوبی می دانم كه چاپ اول كتاب شما درباره انقلاب اسلامی نخست به زبان انگلیسی و تحت عنوان: Return of the Ayatollah ـ عودة آیت الله ـ بازگشت آیت الله ـ در سال 1981 در لندن به چاپ رسیده و سپس تحت عنوان جدید: Iran the untold story ـ ایران روایتی كه ناگفته ماند ـ در سال 1982 در نیویورك منتشر گردیده است.
ترجمه عربی كتاب شما كه توسط دو شخصیت ممتاز و معروف چون: دكتر عبدالوهاب المسیری و استاد شریف خاطر انجام گرفته و نخست به صورت مقالاتی در روزنامه «السفیر» چاپ بیروت منتشر شده و سپس تحت عنوان: «مدافع آیت الله ـ قصة ایران والثورة ـ توپخانه های آیت الله ـ داستان ایران و انقلاب ـ در سال 1982 از سوی ناشر معروف مصر ـ دار الشروق ـ در قاهره و بیروت به چاپ رسید.
این كتاب در سال 1362 هم توسط جناب حمید احمدی از روی نسخه انگلیسی چاپ آمریكا به فارسی ترجمه و توسط انتشارات الهام ـ تهران، دوبار، منتشر شده است.
تطبیق نسخه های كتاب به زبان عربی و انگلیسی، نشان می دهد كه نسخه عربی، تفاوت ها و كاستی هایی دارد و در واقع می توان گفت خلاصه ای از اصل كتاب است كه شاید: دلایل خاص كشورهای عربی، به این شكل درآمده و مطالبی حذف و جملاتی تغییر یافته است؟
مثلاً شما در متن انگلیسی می نویسد: «... هنگامی كه من آیت الله خمینی را در پاریس دیدم، پرسیدم كه چگونه یك فقیه مسائل اقتصادی و یا فضائی را حل می كند. او در یك پاسخ گزنده ولی هوشمندانه گفت: «ملك خالد درباره فضا چه می داند؟ این افراد نظامی و ارتشی كه در جهان عرب قدرت را به دست گرفته اند درباره اقتصاد چه می دانند؟ یك فقیه حداقل قوانین الهی را می داند، اما این افراد از قوانین الهی یا حق قوانین بشری چیزی نمی فهمند...» این مطلب كه در اواخر فصل 12 كتاب شما به زبان انگلیسی آمده، در ترجمه عربی تغییر یافته و نام «ملك خالد» حذف شده و «گزنده » بودن پاسخ نیز نقل نشده است... (مدافع آیت الله چاپ دار الشروق فصل 12، ص 183).
هیكل از دقت نظر اینجانب تعجب و تشكر كرد و از اینكه كتاب وی به فارسی هم ترجمه شده و اطلاعی نداشت، خوشحال شد و اشاره كرد كه شاید مترجمین محترم آن به عربی، در شرایط موجود بلاد عربی، صلاح ندیده اند كه مثلاً نام فلان شاه در نسخه عربی ذكر شود، ولی در كلیات فكر نمی كنم كه تغییری رخ داده باشد...
گفتم: در كتاب شما آمده است كه گویا امام خمینی طی نامه رسمی از همه رؤسای بلاد عربی اسلامی كمك خواسته و تنها سیادة الرئیس دستور داده كه 150 هزار دلار توسط سید سراج الدین، مسئول سازمان امنیت سوریه به ایشان ارسال شود و این پول در فرودگاه تهران توسط ساواك توقیف شده و امام در روز بعد از هجمه شاه علیه ایشان، پاسخ داده كه «این اموال جمال عبدالناصر برای من نبوده بلكه برای كمیته رفاه یا امداد بوده است» و این مطلب صحت ندارد اولاً امام هرگز نامه ای در این رابطه به هیچ رئیس دولتی ننوشته و ثانیاً اگر السید الرئیس پولی فرستاده اند، هرگز به ایران نرسیده و ثالثاً آن ایام اصولاً كمیته رفاه یا امداد خمینی تشكیل نشده بود كه پول به آنجا حواله شود و رابعاً اصولاً امام در آن ایام در زندان بود و نمی توانست پاسخ اتهامات شاه را بدهد...
به نظر من نكاتی از این قبیل، كمی از ارزش كتاب شما می كاهد و مستند بودن آن را زیر سئوال می برد. بعد افزودم: من درباره این كتاب شما، فصلی در كتاب خودم «حقیقة علاقة عبدالناصر بالثورة الاسلامیه فی ایران» چاپ قاهره نوشته ام كه در آن، بیشتر به این امر پرداخته ام و یك نسخه از كتاب را به شما تقدیم می كنم و وقت شما را بیشتر از این درباه این كتاب نمی گیرم كه به نظر من كتاب بالغ بر 50 مورد اشكال اطلاعاتی دارد و با حقیقت سازگار نیست.
هیكل گفت: ممنون می شوم كه همه این موارد را بنویسید و برای من بفرستید تا در چاپ های بعدی كتاب حتماً آنچه را كه اصلاح شدنی است، مورد بازبینی قرار دهم.
و البته متأسفانه این توفیق حاصل نشد چون احساس كردم كه آقای هیكل اقدامی نخواهد كرد و هم اكنون كتاب با همان نواقص به عربی و انگلیسی به چاپ می رسد.
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی - شماره 10562 - شنبه 21 فروردین 1395