امام خمینی در این راستا، حتی با بی بی سی و دیگر رادیوها و تلویزیون های اروپایی و امریکایی مصاحبه و گفتگو کرد و روزنامه های کثیر الانتشار جهان عرب و غرب را نیز در مدنظر ایشان بود.
یکی از کسانی که سابقه آشنایی با حوادث ایران داشت، محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار و شخصیت سیاسی معروف مصری است که با سفر به فرانسه، در ملاقات با امام در پاریس به گفتگو نشست و نتیجه گفتگوها را منتشر ساخت.
متأسفانه این گفتگوها، به علت عدم دقت آقای هیکل و یا استمرار روحیه بزرگنمائی مطبوعاتی!، دارای اشتباهاتی بود که بعضی از آنها شاید قابل اغماض می تواند باشد، ولی بعضی دیگر را حتماً باید مورد بررسی قرار داد و نقد نمود و یا پاسخ داد.
هیکل علاوه بر کتاب خود درباره انقلاب اسلامی ایران که نسخه عربی آن تحت عنوان «مدافع آیت الله ـ توپ های آیت الله ـ منتشر شده است و دارای اشتباهات و یا جعلیات عجیب و غریبی است و به موقع به آن خواهیم پرداخت، هیکل در بعضی از مصاحبه های خود هم دچار چنین لغزش هایی ـ قاعدتاً غیرعمدی ـ شده است که باید اصلاح گردد.
آنچه که در این شماره مطرح می شود، اشاره به مصاحبه منتشر شده از هیکل در هفته نامه معروف «نیمروز» است که به زبان فارسی، با محتوایی متنوع، از لندن منتشر می گردید.
در شماره 424 این روزنامه، مورخ تیرماه 1376 مصاحبه ای از هیکل منتشر شده بود که نخست خلاصه ای از آن را نقل و سپس اشتباهات او را یادآوری می کنیم. هیکل می گوید:
«خبرنگار: به اعتقاد من روابط مصر وایران همواره شکل ویژه ای داشته است حتی در دوران برخورد و بحران میان این دو کشور.
هیکل: ایران در زمان شاه اسماعیل صفوی مذهب شیعه را بنا نهاد و می دانیم مذهب شیعه اثرات بزرگی در مصر بر جای گذاشته است. خمینی می گفت: مصری ها از نظر جغرافیایی عرب هستند اما از نظر روحی شیعه. از زمان فاطمیون اثرات عمیقی در زندگی روزمره مصری به جای مانده، مهمترین آن، حب اهل بیت است و جشن های مذهبی (مربوط به اهل بیت) فاطمیون در حقیقت بخش بزرگی از نیازهای روحی مصری ها را برآورده ساختند که اثرات آن هنوز به طور فعال در مصر در جریان است.
یک موضوع دیگر اینکه ایران به مقابله با ترکیه یا خلافت عثمانی برخاست و مصر نیز در زمان «محمدعلی» به دلائل مختلف چنین کرد. مصر و ایران در برابر ترکیه قدرت های منطقه ای مهمی بوده و هستند. حال آنکه قدرت سوم، ترکیه، همواره در حال تغییر بوده است. بین ایران و مصر یک رابطه عمیق متکی بر دو تمدن بزرگ جریان داشته حتی در زمان بروز اختلاف میان دو طرف.
پیش از جنگ جهانی دوم اندیشه تازه ای در خاورمیانه پدید آمد توسط عرضه کنندگان فکر ایجاد اتحادیه عرب: یعنی «علی ماهر» و «عبدالرحمن عزام». این دو می خواستند مفهومی تازه از خاورمیانه ارائه دهند که از یکسو به سوریه از طریق «سینا» مربوط می شد و از سوی دیگر به ایران. مفهومی معنی یافته بر اساس تمدن های کهن، اما همچنان مصر و ایران صورت گرفت!
خبرنگار: اما ایران چنان قوی شد که به ژاندارم خلیج فارس تبدیل گردید.
هیکل: شاه این نقش را در چارچوب قدرت آمریکا بازی کرد. در حالی که الان نظام ایران ضد آمریکاست.
خبرنگار: با این همه نقش ژاندارم خلیج فارس را بعد از انقلاب نیز دنبال می کند، از طریق صدور انقلاب دینی یا اندیشه و روح آن.
هیکل: نقش ژاندارم، در حال حاضر نقش ایران نیست. این نقش شاه بود که در چارچوب برداشت ویژه ای از منطقه و نیز در چارچوب استراتژی بین المللی انجام می داد که الان موردی ندارد.
بگذارید به طور کلی درباره ی نقشی که شاه ایران بازی کرد حرف بزنیم. به یاد می آوریم پس از جنگ جهانی دوم امریکایی ها به منطقه آمدند. در خلال جنگ سرد یک پیمان نوشته محرمانه میان واشنگتن و مسکو وجود داشت که بر اساس آن مسکو پذیرفته بود خاورمیانه منطقه نفوذ آمریکاست. این را من از تمام رهبران شوروی سابق شنیده ام. آمریکایی ها در خاورمیانه برای تأمین منافع نفتی خود تلاش می کردند. شوروی هم قواعد بازی را درک می کرد، برای شوروی نیز مصالح مهمی در اروپای شرقی و آسیا وجود داشت، اما خاورمیانه را به آمریکا واگذار کرده بود. ولی سرانجام آمریکا با جنبش های قدرتمندی در خود منطقه روبرو شد. در آغاز محمد مصدق و سپس جمال عبدالناصر... و زمانی که مصدق سقوط کرد خطر دیگری جز جمال عبد الناصر و دنیای عرب باقی نماند. آمریکایی ها بر آن شدند که این خطر را مهار کنند، با کمک به اسرائیل و به شاه ایران یا به ترکیه فکر نمی کردند چون آن را به عنوان پایگاهی علیه شوروی عملاً داشتند. در برخورد با اسرائیل روابط مصر و ایران نیز دگرگون شد. مردم ایران به عنوان قربانیان سقوط مصدق به جای ماندند. نیروهای انقلابی از تهران واپس نشستند. اما شهر مذهبی قم آنان را در آغوش کشید. همزمان با این رویدادها و گسترش نفوذ آمریکا در ایران، ملی گرایی در مصر رو به قدرت نهاد.
خبرنگار: اگر منظور شما این است که انقلاب عبدالناصر دنباله انقلاب مصدق است جدای از این چه چیز دیگری از همین دست بین دو کشور وجود دارد؟
هیکل: زمانی که خمینی را در پاریس ملاقات کردم او پرونده ای از نامه و متن سخنرانی های عبدالناصر با خود داشت که آن را در تمام سال های تبعید به همراه داشت و نیز مجموعه ای از فتواهای شیخ شلتوت درباره شیعه و اعلامیه های «دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه». این پرونده را ابراهیم یزدی که بعدها وزیر خارجه شد به من نشان داد.
خبرنگار: همه اینها چه می گوید؟
هیکل: می گوید تجربیات تاریخی وجود دارد که مصر و ایران را به هم متصل می سازد با دشمن مشترک که پس از جنگ جهانی دوم در برابر منطقه پدید آمد، همان که با عملیات «آژاکس» شاه را از تبعید 1953 بازگرداند و عملیاتی مشابه با نام «شکار بوقلمون» که در سال 1967 علیه جمال عبدالناصر سازمان داده شده بود. ببینید، زمانی که انقلاب ایران شکست خورد، انقلاب مصر پدید آمد و زمانی که انقلاب در مصر از پای در آمد، در ایران انقلاب شد. و کسی در ایران بر سر کار آمد که عرب را همسایه مسلمین ایران می دانست و زبان عربی را به عنوان زبان دوم ایران برگزید.
اولین بار که امام خمینی را دیدم بر زمین کنار یک بخاری قدیمی نشستم.
قبلاً به ذهنم خطور نمی کرد که او را خواهم دید و کتابی درباره ایران خواهم نوشت ـ در زمانی که در پاریس با امام خمینی مصاحبه انجام دادم و پس از آن ابراهیم یزدی با من تماس گرفت و گفت که: «امام می خواهد تو را ببیند»، پذیرفتم. فکر می کرد من مشاور عبدالناصر بودم گفتم: خیر من دوست عبدالناصر بودم. به من نامه هایی را نشان داد که عبدالناصر برای او فرستاده بود. در حقیقت من از این نامه ها هیچ خبر نداشتم. شگفت زده شدم از اینکه او در سفر طولانی خود این نامه ها را همیشه با خود حمل کرده است. و من مطمئن هستم عبدالناصر این نامه ها را (پس از فرستادن) دیگر به یاد نمی آورد و حتی یک بار هم درباره چنین نامه هایی با من حرفی نزد. به هر حال، این یعنی حضور مصر در ذهن خمینی در تمام مدت تبعید و این نشانه نیکی بود.
خبرنگار: و در این دیدار چه گذشت؟
هیکل: خمینی از موضع «الازهر» متعجب بود. شیخ وقت الازهر با انقلاب ایران مخالف بود. این حساسیت همیشه بین شیعه و سنی وجود داشته به خصوص در مورد اجتهاد. روحانیت تسنن همواره از نظر مالی وابسته به حکومت بوده، در حالی که روحانیت شیعه منابع مالی مستقلی نیز داشته است، از جمله از طریق مریدان. و همین باعث استقلال بیشتر برای روحانیت شیعه شده است. در حالی که بیشتر روحانیون سنی کارمندان حکومت هستند. تا آنجا که قانون شناس و فقیهی مثل عبدالرزاق السنهوری، بر اساس همین رابطه حکومتی، توانست بسیاری از موارد اجتهادی شیعه را در مصر به صورت قانون حکومتی در آورد. به هر حال شیخ آن زمان الازهر، «عبدالحلیم محمود»، فتواهای زیادی علیه انقلاب ایران و موضوع اولی الامر و ولایت فقیه منتشر کرد و امام خمینی متعجب بود که چرا؟ در ذهن او «الازهر یعنی شیخ شلتوت» و متعجب بود از حمایت دولت مصر نسبت به شاه؟
من می دانستم مشکلات زیادی در سیاست امریکا و نقش شاه در منطقه وجود دارد، سادات نیز درگیر این مشکلات بود. وقتی به مصر بازگشتم سعی کردم تفسیر روشنی از جریانات انقلاب ایران (به مقامات) بدهم اما حتی یک نفر هم نبود که بخواهد حرف مرا بشنود.
سرانجام انقلاب ایران به آستانه پیروزی کامل رسید و پرسش بزرگ این بود: آیا خمینی فوراً به ایران باز می گردد و در ایران از سیاست کناره خواهد گرفت و دولتی غیرروحانی تشکیل خواهد داد؟ این سئوال در آن زمان بسیار مهم بود. در آن زمان سادات در اسوان بود و شاه در راه سفر به اسوان. در اسوان شاه از سادات پرسید: شما درباره بازگشت خمینی به ایران چه اطلاعاتی دارید؟ سادات به شاه پاسخ روشنی نداد. شاه به او گفت در مطبوعات انگلیس خوانده است آخرین آدم سرشناسی که با خمینی ملاقات کرده است، من (هیکل) بوده ام. سادات گفت: ما سنتی داریم و آن اینکه هر کس از خارج به مصر باز می گردد، یک گزارش در مورد سفرش می نویسد... و بعد «مصطفی خلیل» تلفنی با من تماس گرفت. پس از او «سید مرعی» از من خواست گزارش سه صفحه ای درباره دیدارم با خمینی بنویسم و با خودم به اسوان ببرم. سیدمرعی گفت شاید این بتواند فرصتی باشد برای برطرف ساختن مسائل فیمابین سادات و من. پس از چندی مصطفی خلیل با من تماس گرفت و برای رفتن با هواپیمای رئیس جمهوری به اسوان از من دعوت کرد. برای من این سفر مشکل و تقریباً غیرقابل قبول بود. نمی دانستم سادات با موضع من (درباره انقلاب ایران) چگونه برخورد خواهد کرد. با این همه فرصتی بود برای تشریح و حرف زدن و ترسیم اوضاع. ما در مقابل یک فرصت تاریخی بسیار مهم قرار گرفته بودیم و یک اشتباه می توانست ما را وارد مشکلات سیاسی تازه ای سازد. با این همه کسی نمی خواست حرف مرا بشنود.
خبرنگار: آنچه که پیش آمد ضربه سختی بود بر آمریکا، آمریکا پایگاه قدرتمند اطلاعاتی خود را در ایران از دست داد. آیا این پایگاه پس از ضربه خوردن در تهران، کاملاً به قاهره منتقل شد؟
هیکل: من موافق این موضوع نیستم، این درست نیست که مرکز تمام فعالیت های آمریکا از تهران به قاهره منتقل شد. پس از سقوط شاه آمریکایی ها نگران اوضاع مصر بودند، با این نصیحت برای سادات که شتابزده عمل نکند. با این همه این درست نیست که آنچه که در ایرن بود به مصر منتقل شد. آنچه که از ایران خارج شد میان ترکیه و اسرائیل تقسیم گردید.
خبرنگار: به نظر من چون تلاش آنها در مورد تبدیل قاهره به تهرانی دیگر شکست خورد، آنان را به فکر آنکارا و تل آویو انداخت، چیزی که اثرات آن را امروز به وضوح می بینیم.
هیکل: آنها هرگز تلاش نکردند که قاهره پایگاه مرکزی شان باشد.
برای آنها قاهره یکی از نقاط ارتباط بود و طبعً نقطه ارتباط، با پایگاه مرکزی فرق می کند. نقطه ارتباط برای عملیات محدودی است و پایگاه مرکزی برای عملیات نامحدود. مصر برای آنها مشکل بزرگی بود، چون گلوله ای متحرک در وضعی نگران کننده با نقش و اهمیتی نامحدود در جهان عرب، نقشی فعال و نه قابل کنترل، بر همین اساس آمریکا نمی توانست پایگاه مرکزی خود را در مصر مستقر سازد.
خبرنگار: آیا ایران 20 سال پس از انقلاب تغییر کرده است؟ آیا افراطیون واپس نشسته اند؟ آیا الان می توانیم بر اساس قانون «مصالح» با حکومت ایران به تفاهم برسیم؟
هیکل: لطفاً پیش از هر چیز کلماتی مانند افراطیون و معتدلین را دور بریزیم، چرا که ما این کلمات را با مفاهییم غیر از آنچه خود صاحبان این صفت ها مورد استفاده قرار می دهند، در نظر می آوریم. این کلمات در واقع صفت های قیاسی است و جز در شرایطی خاص مورد استعمالی ندارند!
این تنها وسیله تغییر اوضاع اجتماعی و اقتصادی در ایران بود. من به خمینی گفتم: من صدای توپ های شما را می شنوم... توپ های شما می توانند نظام گذشته را ویران کنند اما آیا می توانید نظام تازه ای بنا کنید؟ نظامی که اندیشمندان، کارشناسان، هنرآفرینان، اساتید دانشگاه و امثالهم در ساختن آن سهیم باشند؟ گفت: انقلاب اسلامی از داشتن فرزندانی که کشور را بسازند محروم نیست.
پیش از سفر به ایران در فکر نوشتن کتابی بودم درباره آنچه که در ایران می گذرد. در تهران نگرانی بسیار درباره آینده کشور دیده می شد. انقلاب کشور را از کار انداخته بود. به قم رفتم. جایی که خمینی منتظرم بود. در قم خیابان ها مملو از مردمی بود که به حمایت از خمینی شعار می دادند. در دفتر او که نشسته بودم شعارهای ضدسادات از کوچه های اطراف به گوش می رسید. شعارهایی مثل مرگ بر سه مفسدین، کارتر و سادات و بگین! احساس نگرانی خودم را به احمد خمینی گفتم و او نزد پدرش گفت و امام به عربی پرسید: «می ترسید؟» گفتم «بله»؛ گفت: «مؤمن هرگز نمی ترسد»؛ گفتم: «من یک شهروند مصری هستم و به مصر برمی گردم. یک میلیون از اینها را با من بفرستید که بگویند مؤمن هرگز نمی ترسد!»
خبرنگار: به ویژه که شنیدم آنها سفارت مصر را نیز اشغال کردند.
هیکل: نه، فقط در مقابل آن تظاهرات کردند..»
البته این خلاصه ای از مصاحبه هیکل با امام در پاریس است که بخش هایی از مطالب آن در کتاب «مدافع آیت الله» هم آمده است و در هر حال و در کلّ، دارای نکات مثبت و ارزشمندی است.
اما همانطور که اشاره کردم در مواردی به وضوح به نظر می رسد که حقایق آن طور که رخ داده، نقل نشده و اضافاتی از قماش همان «جعل حدیث»!هایی است که در صدر اسلام رواج داشت و محصول آن هزاران حدیث مجعول در کتب احادیث شیعه و سنی و پیدایش حداقل یکصد و پنجاه صحابی غیر موجود و ساختگی شده است که علامه سید مرتضی عسکری ـ در کتاب گرانسنگ «مأة و خمسون صحابی مختلق ـ به توضیح آن پرداخته است...
در این زمینه، اینجانب به نوبه خود که به «تصحیح تاریخ معاصر» علاقه دارم، چند سال پیش از شاهدان عینی حوادث نظرخواهی نمودم که خوشبختانه پاسخ و توضیح لازم صادقانه، مکتوب و دریافت شد که در اینجا، برای «اصلاح تاریخ» به نقل و ثبت آن می پردازیم.
یعنی در این رابطه من نامه ای در سال 1376، به برادر ارجمند جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی که خود شاهد و ناظر امر بود نوشته و توضیح خواستم که متن نامه و توضیح ایشان که به قرار زیر است، میتواند روشنگر بخشی از حقایق گردد:
هو الحق
برادر گرامی جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی حفظه الله
با سلام و درود؛ محترماً اشعار می دارد: پیرو مذاکره حضوری، بخشی از مصاحبه آقای محمد حسنین هیکل، سردبیر اسبق روزنامه الاهرام مصر و تاریخ نگار معاصر، مندرج در هفته نامه لندنی «نیمروز» شماره 424 ـ سال نهم ـ مورخ جمعه 20 تیرماه 1386، صفحه 10، نیاز به روشن شدن دارد که امیدوارم مانند مسئله قبلی ـ موضوع حرکت سماع و حضور جمعی از برادران از جمله شهید چمران برای آموزش های چریکی در مصر که در این باره توضیحی کتبی مرقوم و به اینجانب هنگام اقامت در قاهره، ارسال داشتید ـ توضیح لازم را در این زمینه هم مرقوم دارید. البته توضیح مورد اشاره ـ موضوع سماع ـ در کتاب «امام خمینی و جمال عبدالناصر» همراه با اسناد و مدارک در قاهره و تهران منتشر گردید.
در مصاحبه هیکل چنین آمده است:
«... زمانی که ـ امام ـ خمینی را در پاریس ملاقات کردم او پرونده ای از نامه ها و متن سخنرانی های عبدالناصر را با خود داشت که آن را در تمام سال های تبعید به همراه داشت و نیز مجموعه ای از فتواهای شیخ شلتوت درباره شیعه و اعلامیه های دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه... این پرونده را ابراهیم یزدی که بعدها وزیر خارجه شد، به من نشان داد...» هیکل سپس می افزاید:
... در زمانی که در پاریس با ـ امام ـ خمینی مصاحبه انجام دادم و پس از آن ابراهیم یزدی با من تماس گرفت و گفت که امام می خواهد تو را ببیند؟ پذیرفتم. خمینی فکر می کرد من مشاور عبدالناصر بودم. گفتم: خیر، من دوست عبدالناصر بودم. به من نامه هایی نشان داد که عبدالناصر برای او فرستاده بود و در حقیقت من از این نامه ها هیچ خبری نداشتم. شگفت زده شدم از اینکه او در سفر طولانی خود این نامه ها را همیشه با خود حمل کرده است و من مطمئن هستم عبدالناصر این نامه ها را ـ پس از فرستادن ـ دیگر به یاد نمی آورده و حتی یک بار هم درباره چنین نامه هایی با من حرفی نزد...»!!
همان طور که ملاحظه می کنید هیکل مدعی است که امام خمینی (ره) «نامه ها و متن سخنرانی های عبدالناصر» و «فتواهای» شیخ شلتوت را همراه خود داشته و جنابعالی آنها را به او نشان داده اید؟... و البته چند سطر پایین تر مدعی است که شما او را برای دیدار مجدد با امام، دعوت کرده اید و... این بار مدعی است که خود امام خمینی، نامه ها را به او نشان داده است! و عجیب آنکه آقای هیکل که از همۀ اسرار و رموز و کارهای عبدالناصر آگاه است و کتاب «عبدالناصر و العالم» را می نویسد، اطلاعی از نامه های وی به امام نداشته؟ و گویا خود ناصر هم آنها را فراموش کرده است!... (و به نظرم دلیل این فراموشی آن بوده که اصولاً نامه ای نوشته نشده بود تا به یاد داشته باشند!)
از سوی دیگر می دانیم که مرحوم شیخ محمود شلتوت بیش از یک فتوا درباره «جواز تعبد به مذهب شیعه» نداشته و دارالتقریب قاهره هم هیچ وقت «اعلامیه» صادر نکرده بلکه 60 شماره از فصلنامه «رسالة الاسلام» را منتشر ساخته که حمل و نقل آن به طور طبیعی برای هیچ کس مقدرو نیست و از سوی دیگر هیچ نامه ای هم از عبدالناصر در مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ که همه نامه های وارده را در بایگانی خود دارد ـ موجود نیست.
بههر حال انتظار آن است که شرح ماجرا و خلاصه ای از مصاحبه هیکل با امام را که با حضور و ترجمه جنابعالی به عمل آمده است، برای ثبت در تاریخ، مرقوم دارید.
با تشکر و احترام
سید هادی خسروشاهی
20/4/86 ـ تهران
تذکار
در مورد حادثه مربوط به مرحوم علامه بزرگوار استاد سید جلال الدین آشتیانی و بازداشت ایشان توسط ساواک، پس از گزارش مکتوب ایشان به دوستان مقاومت ملی در رابطه با ملاقات صدر الاشراف با آیت الله بروجردی و عدم پذیرش شاه توسط ایشان، اگر توضیحی برای روشن شدن تاریخ، ارائه نمایید ممنون خواهم بود، به ویژه که مرحوم آشتیانی در نامه ای به اینجانب، به این موضوع اشاره دارد و بعضی از دوستان نهضت مقاومت ملی را مشکوک و یا غیرقابل اعتماد، می نامد و چون من متن نامه ایشان را در «حدیث روزگار» خاطرات مربوط به ایشان آورده ام، بسیار بجا خواهد بود اگر توضیحی باشد تا در آن مجموعه برای تصحیح و تکمیل تاریخ، نقل گردد.
با احترام مجدد
خسروشاهی
و اینک پاسخ و توضیح آقای دکتر یزدی:
به نام خدا
جناب آقای سید هادی خسروشاهی
با سلام و با آرزوی جلب رضایت حق و خدمت به ایران و اسلام
نامه مورخه 20/4/86 جنابعالی دریافت شد. در مصاحبه ومطالب منتشر شده آقای حسنین هیکل، که در نامه خود نقل کرده اید، و نیز در صفحه 10 روزنامه نیمروز (لندن) شماره 424 ـ مورخه 20/4/76، که کپی آن را ارسال فرموده اید، نکات خلاف وجود دارد که لازم است به آنها اشاره کنم:
1ـ دیدار آقای حسنین هیکل با آقای خمینی در نوفل لوشاتو، بر طبق درخواست خود ایشان بود، نه درخواست آقای خمینی. آقای خمینی از من نخواسته بودند که از ایشان برای مصاحبه با آقای خمینی دعوت به عمل آید و من هم چنین در خواستی را از آقای هیکل نکرده ام.
2ـ در دیدار و مصاحبه آقای حسنین هیکل با آقای خمینی، مطلبی که توجه و تمایل و علاقه ویژه آقای خمینی را به جمال عبدالناصر نشان بدهد، مطرح نگردید و آقای خمینی بسته ای که حاوی نامه های جمال عبدالناصر به ایشان باشد و آنها را همراه خود نگهداری کرده باشند! ارائه ندادند. این موضوعات صحت ندارند. تردیدهای جدی مبنی بر مکاتبه میان آقای خمینی و جمال عبدالناصر وجود دارد. چنین نامه هایی اگر وجود می داشت، حاکی از روابط نزدیک و صمیمانه میان این دو شخصیت می بود، در حالی که آقای خمینی اصولاً اعتقاد، توجه و علاقه ای به ملی گرایی، اعم از ایرانی یا عربی آن، نداشته اند. اگر آقای خمینی توجهی را که آقای حسنین هیکل مدعی آن است، به جمال عبدالناصر داشت، قطعاً در مصاحبه ها و گفتارهای ایشان منعکس می شد.
3ـ تا آنجا که به خاطر دارم آقای هیکل تنها یک بار در پاریس با آقای خمینی ملاقات داشته است که من هم حضور داشتم. در این ملاقات، علاوه بر من، آقایان حاج احمد آقا و آقای سید حسین خمینی و احتمالاً مرحوم اشراقی نیز حاضر بودند. در ابتدا، آقای هیکل پرسش های خود را به عربی مطرح ساخت. آقای خمینی به من اشاره کردند و پرسیدند که او چه می گوید؟ آقای خمینی با عربی کلاسیک آشنا بودند، در حالی که هیکل به زبان محاوره رایج اعراب ـ مصر ـ سخن می گفت. من به دلیل اقامت دو ساله ام در مصر و لبنان در سال های 1964 ـ 1966 با زبان محاوره رایج اعراب آشنایی داشتم. بنابراین پرسش های آقای حسنین هیکل را از عربی به فارسی ترجمه کردم، آقای خمینی جواب ها را به فارسی می دادند. اما تسلط من به زبان عربی در حد فهم گفتگوها بود، ولی نمی توانستم مطالب را از فارسی به عربی برگردانم. بنابراین پاسخ آقای خمینی به سئوالات هیکل را انگلیسی ترجمه می کردم. بعد از دو یا سه پرسش، هیکل پرسش های خود را نظیر هر خبرنگار و یا شخصیت دیدارکننده خارجی، به انگلیسی مطرح ساخت و من بعد از ترجمه آنها به فارسی، پاسخ های آقای خمینی را به انگلیسی به او برمی گرداندم.
متن کم و بیش کامل این مصاحبه اولین بار توسط آقای سید حسین خمینی در اختیار مطبوعات ایران قرار گرفت (بعد از انقلاب) و منتشر شده متن کامل این مصاحبه در دفت روزانه من ثبت شده است. اما متأسفانه، در تجاوز به منزل مسکونی ام، در غیاب من و یا همسرم، در سال 1380 این دفتر به سرقت رفت و پی گیری و اصرار من ـ توسط مقامات مربوطه ـ در طی دو سال 1380 و 1381 برای برگرداندن این دفترها، فایده ای نداشت و در همین حادثه 700 قطعه عکس و ضبط صوت هم مفقود شد و تلاش من برای به دست آوردن مجدد آنها به نتیجه نرسید.
4ـ در دیدار حضوری نکته ای را در مورد شادروان سید جلال آشتیانی بیان فرمودید؟ موضوع به سال های 1334 یا 1335، یعنی بعد از کودای 28 مرداد 1332 برمی گردد، که منجر به بازداشت آن مرحوم شد. متأسفانه دراسناد تاریخی نهضت مقاومت ملی که در اختیار دارم، گزارش این امر را پیدا نکردم. خلاصه آن به قرار زیر است:
بعد از کودتای 28 مرداد 1332، شاه چندین بار اظهار علاقه کرده بود که با مرحوم آیت الله بروجردی دیدار داشته باشد، اما ایشان امتناع داشت. صدر الاشراف که هم با شاه بسیار نزدیک بود و هم به مراجع، به قم و به دیدار آقای بروجردی رفت تا ایشان را قانع سازد که اگر شاه برای زیارت به قم آمد، آقای بروجردی ایشان را بپذیرد. آقای بروجردی پاسخ داده بود که شاه اگر بیاید، از قم خارج خواهد شد. در واقع صدر الاشراف به دیدار آقای بروجردی رفت تا درباره روابط شاه با مراجع با ایشان گفتگو کنند. مرحوم سید جلال آشتیانی، که با آیت الله بروجردی بسیار نزدیک بود در این دیدار حضور داشت ـ این دیدار ظاهراً بعد از دستگیری و اعدام رهبران فدائیان اسلام و کشتار سایر فعالان سیاسی صورت گرفت. مرحوم بروجردی به شدت به سیاست ها و عملکردهای دولت و شاه اعتراض می کنند و این که شما ـ حکومت شاه در ارتکاب جنایات روی کمونیست ها را سفید کرده اید، مرحوم سید جلال، مشروح این مذاکرات را مکتوب کرده و توسط مرحوم آیت الله حاج سید رضا زنجانی، یا مرحوم میرسیدعلی رضوی قمی، که در روحانیان فعال ضدکودتا و طرفدار مصدق بودند، برای نهضت مقاومت ملی می فرستد. خبر این دیدار و مذاکره در نشریات نهضت مقاومت ملی منتشر گردید. و همین امر موجب بازداشت آقای سید جلال آشتیانی گردید.
برای پیدا کردن اصل این گزارش چاپ شده به اسناد مراجعه خواهم کرد. در صورتی که پیدا کردم آن را برای شما خواهم فرستاد.
موفق و موید باشید
ابراهیم یزدی ـ تهران
31/4/86
... این بود تصحیح تاریخ و تکمیل و توضیح لازم توسط آقای دکتر یزدی ـ شاهد عینی موضوع که برای روشن شدن حقیقت بررسی آن ضروری بود به ویژه که نویسنده آن یک شخصیت مطبوعاتی معروف و بین المللی است و دیگر نویسندگان به آثار و تألیفات نامبرده، در نوشتن تاریخ مراجعه می کنند...
منبع : روزنامه جمهوری اسلامی - شماره 10561 - پنجشنبه 19 فروردین 1395