شیخآقا بزرگ و سیدجمال
به قلم: استاد سید هادی خسروشاهی
حدیث روزگار
چهلمین روز درگذشت استاد احمد منزوی، بهانهای شد که یادداشت کوتاهی درباره علامه بزرگوار، آیتالله شیخ آقابزرگ تهرانی(ره) و دو فرزندش داشته باشیم که در تنظیم و نشر دایرةالمعارف ۲۶جلدی «الذریعه الی تصانیف الشیعه» و «طبقات اعلام الشیعه» و کتاب گرانسنگ «مصفی المقال فی مصنفی علم الرجال» و چندین اثر ماندگار دیگر، پدر خود را یاری دادهاند.
قم، سیدهادی خسروشاهی
نام اصلی شیخ آقابزرگ تهرانی، محمد محسن بود که به سال ۱۲۹۳ق در تهران در خاندان علم و روحانیت به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در مدرسه پامنار فرا گرفته و سپس ادبیات عرب، منطق، اصول و سطح فقه را نزد بزرگان زمان خود چون: شیخ محمد حسین خراسانی، میرزا احمد قمی، محمد تقی تنکابنی و شیخ محمدتقی نهاوندی آموخت و همزمان به یادگیری ریاضیات، تاریخ ادبیات و رجال حدیث، همت گماشت.
آقابزرگ در سال ۱۳۱۵ برای ادامه تحصیل به نجف اشرف رفت و سالیان متمادی در نزد علمای نجف چون: حاج میرزا حسین نوری، سید مرتضی کشمیری، حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و شیخالشریعه اصفهانی، به تحصیل علوم در سطوح عالی پرداخت و بعدها مدتی به سامرا و کاظمین رفت و به تألیف کتاب «الذریعه الی تصانیف الشیعه» پرداخت.
آقابزرگ برای تدوین و تنظیم این کتاب ارزشمند، به کشورهای متعددی هم سفر کرد و از کتابخانههای عمومی و خصوصی بلاد: عراق، سوریه، مصر، حجاز و ایران بازدید نمود و بهرهها برد و در این راستا، در بیش از ۶۰ کتابخانه، به تحقیق و تفحص پرداخت و از فهرستهای موجود در آنها آگاه شد.
انگیزه اصلی آقابزرگ در تهیه و تألیف این دایرةالمعارف بزرگ شیعهشناسی آن بود که جرجی زیدان ادیب مشهور عرب، در کتاب معروف خود (آداب اللغه العربیه) برای علمای شیعه نقش غنیسازی و بنیاد نهادن فرهنگ اسلامی را بسیار کم و اندک ترسیم نموده بود و در همین راستا، همراه و یا همزمان با مرحوم علامه سیدحسین صدر که کتاب پر ارزش «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام» و علامه و شیخ محمدحسین کاشفالغطا کتاب «المراجعات الریحانیه» را تألیف و منتشر ساختند، کتاب «وفیات الاعلام بعد غیبهالامام» را منتشر ساخت که بعدها به علت گسترش دامنه امر به سدههای ۱۴ و به بعد، که شامل آثار علما شیعه زنده میگردید، نام «طبقات اعلام الشیعه» را بر آن انتخاب کرد. مجموعه آثار چاپی و خطی علامه تهرانی بالغ بر چند ده جلد کتاب در علوم و فنون مختلف است، و مهمترین آنها عبارتند از: ۱ ـ الذریعه الی تصانیف الشیعه در ۲۶ جلد که جلد نهم آن شامل ۴ جزء است و در نجف به چاپ رسیده است. ۲ـ طبقات اعلام الشیعه شامل۱۱ جزء؛ ۳ ـ مصفی المقالفی مصنفی علم الرجال؛ ۴ـ هدیه الرازی الی المجدد الشیرازی؛ ۵ـ النقد اللطیف فی نفی التحریف عن القرآن الشریف؛ ۶ـ حیاه الشیخ الطوسی؛ ۷ـ مستدرک کشف الظنون؛ ۸ ـ المشیخه؛ ۹ـ توضیح الارشاد فیتاریخ حصر الاجتهاد؛ ۱۰ـ ضیا المفازات فیطریق مشایخ الاجازات و…
شیخ آقابزرگ در دوران تحصیل، علاوه بر علمای شیعه، از مشایخ و محدثان مذاهب مختلف اسلامی هم «اجازه نقل حدیث» دریافت کرده که مهمترین آنها از علمای شیعه عبارتند از: میرزا حسین نوری، شیخ علی خاقانی، شیخ محمد صالح آلطعمه البحرانی، سید ابوتراب خوانساری، شیخ علی کاشف الغطا، سید حسن صدر، و از علمای معروف اهل سنت عبارتند از: شیخ عبدالرحمن علیش حنفی (الازهر، مصر) شیخ عبدالوهاب شافعی (امام جماعت مسجد الحرام)، شیخ عبدالقادر طرابلسی، شیخ ابراهیم بن احمد الاحمدی و بدینترتیب در مسأله اجازات هم به رتبه عالی رسید…
به علت موقعیت خاص شیخ آقابزرگ در این زمینه جمع کثیری از علما و فضلا بلاد، خواستار اجازه از ایشان شده و موفق به دریافت اجازه روایی شدهاند که به نام بعضیها میتوان اشاره کرد و این خود اهمیت اجازات و موقعیت شیخ را نشان میدهد: عبدالحسین شرفالدین، حاجآقا حسین بروجردی، شیخ عبدالحسین امینی، شیخ محمدرضا آل یاسین، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمد حسین مظفر، سید هبهالدین شهرستانی، سید شهابالدین مرعشی نجفی، سید محمدحسین طباطبایی، سید محمد صادق، بحرالعلوم، میرزا محمد علی اردوبادی و…
اجازه نقل روایت
در مدت چند ماهی که در نجف اشرف بودم و قصد اقامت در آن برای ادامه تحصیل داشتم، به دو دلیل عمده یعنی عدم تجانس فکری و روحی با جریان آن سامان و از سوی دیگر عدم تمکن مالی برای اقامت و ادامه تحصیل، توفیق استمرار و اقامت به دست نیامد و به حوزه علمیه قم بازگشتم. در همان مدت کوتاه پس از اخذ اجازات در امور حسبیّه از بعضی از مراجع عظام، روزی به فکر افتادم که فرصت را غنیمت بشمارم و اجازهنامهای هم از علامه بزرگوار شیخ آقابزرگ تهرانی در نقل و روایت حدیث بگیرم و این شیوه که فضلای حوزهها نوعاً از بزرگان و مراجع، اجازاتی در اجتهاد یا امور حسبیّه و یا نقل حدیث دریافت میکردند، در دورانهای نه چندان دور، از ارزش خاصی برخوردار بود و اهمیت بسیاری داشت؛ ولی در عصر ما، کم رونق شد! روزی پس از حضور در درس مرحوم آیتالله خوئی، به منزل علامه بزرگوار شیخ آقابزرگ رفتم. درب منزل «طاق واز» مفتوح بود و استاد درست مقابل درب ورودی در اتاق خود که کتابخانهاش هم بود، پشت میز کوچک علمایی نشسته و مشغول تحریر بود.
وارد حیاط کوچک حد فاصل بین دو درب ورودی و کتابخانه استاد شدم و ضمن عرضسلام، اجازه ورود خواستم که با احترام و چهرهای گشاده بدون اینکه طلبه نوجوان جدیدالورود را بشناسد، رخصت داد. در سمت چپ ایشان که کتابهای مورد استفاده در روی فرش، کمتر بود، نشستم و استاد آغاز سخن نمود و از میزان تحصیلات و اینکه در درس کدام یک از بزرگان حوزه نجف شرکت میکنم؟ سؤال کرد که پاسخ دادم. استاد پرسید: «بحث امروز آقای خوئی در چه موضوعی بود؟» و من احساس کردم که استاد قصد امتحان محترمانهای را دارد و لذا چکیده بحث آیتالله خوئی را در چند دقیقه بیان کردم که ظاهراً با اظهار رضایت روبرو شد و سپس نام و نشان همچنین علت حضورم در بیت خود را پرسید که گفتم: «اجازهنامه روایی درخواست دارم که با خط خود مرقوم دارید!» گفتند: «ما علمای بزرگی از «خسروشاه» داشتیم و بعضی از آنها مانند آقا سیدمحمد آقا و آقا سیداحمد آقا و از متأخرین فرزندشان سیدمرتضی آقا همگی از سلسله جلیله خاندان خسروشاهی در نجف بودند و مقابر بعضی از آنها در نجف است و بعضی هم در سفر حج به رحمت خدا پیوسته و در بقیع مدفون شدهاند… و افسوس که پس از حاج سیدمرتضی آقا، من اطلاعاتی از این سلسله سراغ ندارم و اینکه کسی در جرگه روحانیت باشد؟»
لبخندی زدم و گفتم: «استاد! اتفاقاً بنده حقیر آخرین فرزند حاج سیدمرتضی آقا هستم که طلبه قم محسوب میشوم و امیدوارم که راه اجداد بزرگوار را ادامه بدهم و اکنون یکی دو ماهی است که به نجف اشرف آمدهام تا ببینم میتوانم در اینجا اقامت کنم یا نه؟ اما علاوه بر حقیر، دو اخوی بزرگوار دارم که هر دو از علمای بزرگ خطه آذربایجان هستند و یکی از آنها صاحب رساله و مقیم تبریز است». اگر بگویم شیخ آقابزرگ از شنیدن این خبر از خوشحالی «بال درآورد» مبالغه نکردهام! و ایشان با لبخندی ملیح گفتند: «من به یک شرط به شما اجازهنامه میدهم که اول شرح احوال و آثار آن دو اخوی بزرگوار را بگویید تا من در «طبقات» جزء علمای معاصر بیاورم و بعد اجازهنامهای برای شما بنویسم… سپس از جای خود بلند شده و یک کتاب قطور خطی با جلد چرمی را از لای قفسههای کتابها درآورد و روی میز خود گذاشت و قلم برداشت و آنچه را بنده درباره دو اخوی محترم آیتالله سید ابوالفضل و آیتالله سید احمد خسروشاهی گفتم، در یکی دو صفحه یادداشت نمود و در لابلای آن کتاب، که مجلدی از «طبقات» بود قرار داد و پس از اظهار مسرت مجدد از اینکه نسل این سلسله جلیله منقطع نشده است، اجازه نامه خاصی با خط خود نوشت و به این جانب مرحمت نمود که ترجمه فارسی آن را در اینجا میآورم. با توجه به بزرگانی که از آنها نام بردم و همگی از آقا شیخ آقابزرگ اجازه روایی دریافت کردهاند، این اجازه، به این «اقل الطلاب» مایه افتخار تواند بود. ترجمه فارسی اجازه شیخ چنین است:
بسمالله الرحمن الرحیم و به ثقتیر سپاس خدای عالمیان را وسلام و درود بر شریفترین آدمیان از اولین تا آخرین، سرور و مولایمان ابوالقاسم محمد بن عبدالله خاتم پیامبران و بر جانشینانش، دوازده امام معصوم، سلام و درودی هم بسته و پیوسته، ازکنون تا روز واپسین.
و بعد، سید سند دارنده شرافت اصل و نسب و حاوی مکارم موروثی و اکتسابی سلاله آیات عظام، مولایمان سیدهادی فرزند آیتالله سیدمرتضی بن علامه بزرگوار سید احمد بن حاج محمد بن علی بن ابوالحسن حسینی خسروشاهی تبریزی، فضلش فزون و همگنانش در بین فرزندان علما و سادات پرشمار باد! چون خداوند متعال به او توفیق زیارت آرامگاه جدش، دروازه شهر دانش پیامبر(ص) را ارزانی داشت، او خواست تا به روش سلف صالح عمل کند و خود در میان دارندگان این علوم قرار گیرد و از آنها روایت کند. البته از حسن ظن وی بود که از من اجازه طلبید و آنگاه که دیدم او شایسته این امر است، به اجابت وی پرداختم و اجازه دادم که از من روایت کند هر آنچه را که صحت روایت آن بر من محرز شده، از تمامی مشایخ بزرگوار خاص و عام خودم که در عراق و قاهره و مکه سکنی گزیدهاند.
پس سید بزرگوار از من و از آنان با تمامی طرق و اساتید مرقوم شده در اجازهنامههای ایشان، روایت کند و من از آن میان بهویژه به طرق پنجگانهای اشاره میکنم که بدان طرق از نخستین مشایخ خودم آیتالله علامه خاتمالمجتهدین و المحدثین مولای گرانقدرمان حاج میرزاحسن نوری نجفی که در ۱۳۲۰ فوت نمود، روایت میکنم و این طرق در خاتمه کتاب ارزشمند «مستدرک الوسائل» و در طومار موسوم به «مواقع النجوم» ذکر گردیده است. پس ایشان ـ دامافاضاله ـ مجازند از من و از شیخ، با تمامی آن طرقی که تا باب مدینهالعلم استمرار مییابد، روایت کند برای هر کسی که بخواهد و دوست بدارد. با رعایت تقوا و مراقبت ذات حق جل جلاله و ملازمت احتیاط که این راه نجات است و برای من در حال حیات و پس از مرگ، طلب مغفرت کند. با دستی لرزان در کتابخانه عمومی خود، در نجف اشرف در دوازدهم ماه صفر سال ۱۳۸۶ نوشته شد.
الفانی، مشهور به آقابزرگ طهرانی
نیم قرن پیش
شاید درست پس از پایان کتابت این مرقومه شریفه بود که جوان لاغری که از رفتارش معلوم بود آشنایی نزدیک با شیخ دارد، وارد کتابخانه شد و پس از سلام و تعارفات در گوشهای نشست و شیخ رو به من کرد و گفت: «احمد یکی از فرزندان است. اکنون بیشتر در ایران به سر میبرد و مشغول تحصیل علوم جدید است. در نجف که اقامت داشت، مرا در کارهایم یاری میداد و اکنون هم هر چند وقت یکبار که به عراق و نجف میآید، باز میخواهد کمک کند. در تصحیح و غلطگیری مطبعی جلد اول «طبقات» همکاری خوبی داشت.»
گفتم: «استاد، طبقات کی چاپ شده است؟» رو به احمد کرد و گفت: «نسخه آن را به ایشان نشان بده» و احمد از میان کتابهای قفسهای، کتابی را درآورد و به من داد که نگاه کنم. نام کامل کتاب چنین بود: «طبقات اعلام الشیعه ـ نقباء البشر فی القرن الرابع عشر ـ جلد اول چاپ نجف،۱۳۷۴ق». کتاب را در محضر مؤلف بزرگوار و فرزندش که چای هم برای من آورد، تورق کردم. اتفاقاً مقالهای در آن دیدم تحت عنوان «السید جمالالدین الهمدانی، المعروف بالافغانی» که به قلم خود علامه بزرگوار شیخ آقابزرگ بود. اجازه خواستم کتاب را برای یکی دو روز به امانت با خود ببرم و آن بخش را مطالعه کنم. کتاب را به این شرط امانت دادند و من آن را در حجره مرحوم آیتالله شیخ عباسعلی عمید زنجانی در مدرسه آیتالله بروجردی، که محل اقامت موقت بنده بود، استنساخ کردم و بعدها در ایران آن را به فارسی ترجمه کردم که به عنوان یادی و یادگاری از شیخ تهرانی آن ترجمه را در اینجا نقل میکنم:
سید جمالالدین همدانی (1)
سیدجمالالدین بن سیدصفدر بن سیدعلی بن شیخ الاسلام میر رضیالدین محمد حسین بن القاضی میراصیلالدین محمد بن میر زینالدین بن میر ظهیرالدین بن میر اصیلالدین بن میر ظهیرالدین بن سید عبدالله (معاصر امامزاده احمد) بن سیدمرتضی بن سیدمنصوربن میرسعید بن سیدمحمد بن سیدعبدالمجید بن سیداسماعیل (ملقب به الطاهره که از امرای دوران سلطان سنجر بود) بن نصرالله بن سیدداوود بن سیدعبدالله بن یحیی بن عمرو (2) بن امام زینالعابدین علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام. (3) از اعاظم فلاسفه و از شخصیتهای بزرگ اصلاحطلب شیعه است.
اصل و نسب:
سیدجمالالدین از خانوادهای مشهور به علم و شرف و فضل و بزرگی است که در اسدآباد همدان به نام طایفه شیخالاسلامی شناخته میشوند و این عنوان، منصب برخی از نیاکان سید بود که یک خاندان بلندآوازه و قدیمی است. جد بزرگ سیدجمالالدین، سیدعبدالله، معاصر امامزاده احمد در سال ۸۶۲ دار فانی را وداع گفت و نوادگان وی تا به امروز یکی پس از دیگری این خاندان را استمرار بخشیدهاند. در «کوی سیدان» اسدآباد در جوار مرقد امامزاده احمد آرامگاههای متعدد و سنگ نوشتههای مقابر بزرگان این خانواده دیده میشود که بر عظمت و بلندی، سیادت و شهادت، در این خاندان دلالت دارد. در متن یکی از سنگ نوشتهها آمده است: «مرقد برگزیده والامقام جلالالدوله والدین سید صالح سعید شهید…»
نیاکان سیدجمالالدین نزد حکمرانان و اعیان منطقه از منزلتی والا برخوردار بودند. مردم منطقه احترام به آنان را وظیفهای حتمی میدانستند و عدهای از آنها از کرامات برخی از این خانواده سخن میگویند. و به طور کلی در اینکه سید جمالالدین همدانی و اسدآبادی است، هیچگونه شک و تردیدی نیست و این امر از محل ولادت او معلوم است و آنچه در کتابهای غربیها و بعضی مصریها، در مورد انتساب سید جمالالدین به افغانستان به وفور دیده میشود، عاری از صحت است؛ ولی علت این شهرت (افغانی) این است که جمالالدین برای رسیدن به هدف و دفع شرّ دشمنان به طور عمد چنین نسبتی را به خود داده بود و اگر چنین نمیبود، او را «حکیم اسلام» و «فیلسوف شرق» نامگذاری و ملّقب نمیکردند و این آوازه عالمگیر را به دست نمیآورد و صدراعظم، علی پاشا او را در آن جایگاه بلند نمینشاند و پادشاهان معاصر و وزیرانشان او را بزرگ نمیداشتند و اجازه نمیدادند که به عضویت شورای عالی معارف عثمانی دربیاید و حکومت مصر ماهانه هزار قروش مصری برای هزینه او اختصاص نمیداد و طلاب و فضلای مصر دور او جمع نمیشدند و وی را مرشد و راهبر خود قرار نمیدادند، بلکه اگر غیر از این میکرد، بیتردید در معرض حملات و تهمتها و نسبتهای ناروا واقع میشد.
------------------------------------------------------------------------
۱ـ ما در مقدمه کتاب (طبقات) گفتیم که همواره اختصار را رعایت خواهیم کرد، ولی آشفتگی موجود در اغلب کتابهایی که راجع به سیدجمالالدین مطالبی ذکر کردهاند، ما را به شرح کامل موضوع ملزم مینماید تا فریبکاریها و پنهانکاریهای بعضیها برملا شود. از نظر ما میرزا لطفالله اسدآبادی همدانی خواهرزاده و شاگرد و دستپرورده سید، که در اغلب سفرهای سید به ایران در خدمت وی بود، راستگوترین کسی است که درباره سید تاکنون مطلبی نگاشته است. میرزا لطفالله رسالهای مفصل به فارسی پیرامون سیرت و احوال سید دارد که محصول معاشرت و ارتباط مستقیم با اوست نه شنیدهها، در واقع صحیحترین نوشتهها در مورد سید است. این رساله شامل پارهای از سخنان و نامهها و رهنمودها و اندرزهای سید خطاب به مؤلف و سایر امور مربوط به وی از هنگام ولادت تا وفات میباشد. و ما با استفاده از آن کتاب، مطالبی در اینجا آوردیم، در نوشتههای شیخ محمد عبده شاگرد سید، مفتی و فیلسوف مصر دروغ و پنهانکاری نیست؛ ولی عبده در نقل شنیدههای خود از استادش، جای گفتگو را باقی گذاشته است.
۲ـ این عمرو همان کسی است که با برادر خود زید بن علی برای خونخواهی جدشان امام حسین علیهالسلام قیام کرد و به دستور هشام بن عبدالملک هر دو کشته شدند.
۳ـ در کوی سیدان از توابع اسدآباد همدان دو شجرهنامه در مورد اصل و نسب سید جمالالدین موجود است: یکی به خط سید سیفالدین بن سیدعبدالوهاب بن سیف الله بن محمدعلی و دیگری دستنوشت امام جمعه سید میرشفیع است، و بین این دو شجرهنامه هیچگونه اختلاف یا تفاوتی نیست. و این اصل و نسب در کمال صحت بوده و در آن خطه چون آفتاب واضح و روشن است؛ زیرا نویسندگان دو شجرهنامه همانگونه که در رساله آمده است، از سادات بزرگوار و سرشناس اسدآباد و هر دو از همسایگان سیدصفدر ـ پدر سیدجمالالدین بودهاند.
ادامه دارد...
منبع: روزنامه اطلاعات - مورخ هیجدهم بهمن ماه سال 94