اشاره: چندی پیش آیتالله مهدی آصفی پس از عمری مبارزه علمی و اجتماعی، دعوت حق را لبیک گفت. وی فرزند مرحوم آیتالله علیمحمد بروجردی آصفی از مجتهدان و عارفان روزگار خود بود که آثاری در فقه و اصول و تفسیر از ایشان به جا مانده است. جد مادری آیتالله آصفی نیز آیتالله محمدتقی بروجردی از فقهای معروف عصر خود بود که یک دوره اصول به نام «نهایهالافکار» و یک دوره فقه استدلالی فقهی بر عروهالوثقی به عنوان حاشیه استدلالی دارد.
آیتالله آصفی در چنین خاندانی در سال ۱۳۵۶ق در نجف اشرف به دنیا آمد. مقدمات و سطح را در محضر والد و جمعی از بزرگان حوزه فرا گرفت و همچنین خارج فقه و اصول را در همین حوزه در درس بزرگان حاضر میشد. در فلسفه: آیتالله مسلم ملکوتی و آیتالله محمدرضا مظفر و در خارج فقه و اصول آیات عظام: خوئی، حکیم، امام خمینی، سیدعبدالله شیرازی، سیدمحمد روحانی، شهید صدر، میرزا باقر زنجانی، شیخ حسین حلی، میرزا هاشم آملی و… دروس رسمی را در «کلیهالفقه» نجف اشرف به پایان رساند و مراحل بعدی دانشگاهی را تا مرحله دکتری در دانشگاه بغداد ادامه داد.
در راستای فعالیتهای سیاسی به عضویت حزبالدعوه درآمد و به تدریج در کادر رهبری حزب بیش از سیسال فعال بود و در خط صحیح ولایت و فقاهت کوشید و بیش از ده سال سخنگویی رسمی این تشکیلات را به عهده داشت؛ ولی سرانجام به طور کلی از فعالیت حزبی کنار کشید و فعالیت علمی خود را گسترش داد و به تألیف و تدریس پرداخت. آیتالله آصفی در حوزه علمیه نجف، فقه و اصول و فلسفه و تفسیرقرآن و در حوزه علمیه قم خارج از فقه و اصول را متجاوز از ده سال، تدریس نمود و شاگردان بسیاری را آموزش داد و بالغ بر ۱۰۰ جلد کتاب نوشت که اغلب آنها به زبان عربی است و به چاپ رسیده و بعضی نیز به زبانهای فارسی، انگلیسی، اردو، کردی و ترجمه منتشر شدهاند؛ از قبیل: حقیقه الحریه، الحب الالهی فی ادعیه اهل البیت، الاجتهاد و التقلید شؤون الفقه، من وحی التقی، المدخل الی ادراسه التشریح الاسلامی، ملکیه الارض فی الفقه الاسلامی، تاریخ الفقه الشیعی، فی رحاب القانون (یک دوره ۱۲ جلدی)، الامر بین الامرین، آیه التطهیر، الاتجاهات و المعالم العامه للنظام الاسلامی، الاجتهاد و التقلید و سلطان الفقیه و صلاحیاته، الاجتهاد و الحباه، حضور القلب فی الصلاه، خط الامام، فی حیاه الانسان، رساله الی خطباء المنبر الحسینی، الرویته التاریخیه فی نهجالبلاغه…
متن حاضر، بخش پایانی گفتگو با استاد خسروشاهی است که سابقه آشنایی دیرینهای با آن مرحوم دارند:
***************
همکاری تنگاتنگ با بخش جهادی
در این مرحله، آیتالله آصفی که همکاری تنگاتنگ با بخش جهادی حزب و مسائل مبارزات مسلحانه داشت، گروهی از نخبگان مجاهد حزب را به کردستان اعزام نمود که نقش بسزایی در شکوفایی نبرد مسلحانه کردهای مسلمان علیه رژیم بعثی صدام داشتند. نقل یکی دو نامهای که جلال طالبانی، رهبر اتحاد میهنی کردستان عراق به آیتالله آصفی نوشته است، میتواند چگونگی نقش ایشان را در همکاری حزبالدعوه با کردهای عراق را در مبارزه علیه رژیم بعثی، تا حدودی روشن سازد. طالبانی در نخستین نامه خود به آیتالله آصفی (8/8/1983) چنین مینویسد:
«برادر محترم آقای محمدمهدی آصفی، با درود گرم انقلابی! ضمن تشکر از نامه برادرانه بزرگوارانه، ما با شما در این احساس شریک هستیم که نیروهای انقلابی و ملی مخالف رژیم باید در یک جبهه فراگیر بر ضد باند تکریتی فاشیستی قرار گیریم که میهن عزیز ما را با خطر آتش جنگ جنایتکارانه علیه ایران، روبرو ساخته است که استقلال ملی و وحدت ملی ملت عراق را تهدید میکند. اتحاد میهنی کردستان بر این باور است که نبرد انقلابی مسلحانه و مردمی، در یک جبهه فراگیر ملی بر ضد باند فاشیستم، در راه سرنگونی رژیم عفلقیهای فاشیست و به خاطر عراق آزاد و مستقل که مردم عراق با اراده آزاد خود و بدون دخالت و اشراف بیگانه، از هر کجا که باشد و حق مردم کرد را هم در تعیین سرنوشت خود پاس بدارد، تنها راه رهایی از مصیبتها و گرفتاریهایی خواهد بود که باند عفلقی، برای ملت عراق (اعم از عرب و کرد و ترکمان و اقلیتهای دیگر) به ارمغان آورده است. ما به استقلال میهن و شخصیت ملی عراقی مستقل ایمان داریم. عراق مانند گذشته همچنان مرکز تابش نور دین و اندیشه برای عرب و کرد و همه مسلمانان خواهد بود. عراق نجف اشرف و کربلا و کاظیمن، عراق سلیمانیه و کرکوک، عراق انقلابات و حرکتها، هرگز تابع کسی نخواهد بود.
دنبالهروی از دیگران هرگز راه رهایی و پیروزی نیست. رهبری بارزانی، نوکری آمریکا و شاه و اسرائیل را تجربه کرده که نتیجه آن فاجعه برای انقلاب و مردم کرد بوده است. کمونیستها و ناصریها و بعثیها هم پیروی از رهبران خارجی و بیگانه را تجربه کردهاند که باز به پیروزی نرسیدهاند. و به همین دلیل استقلال در فکر و عمل و مبارزه، بشارت خیر و پیروزی میدهد و البته بیشک، استقلالگری با همکاری و همپیمانی مبارزاتی با دیگر نیروهای خیر و نیکی، تعارضی ندارد بلکه مردم عراق و مبارزان آن را کمک و یاری میدهد و با بهترین شکل به آنها نظم و انضباط میبخشد. در پرتو همین حقایقی که اشاره شد، اتحاد ملی کردستان مجدداً آمادگی خود را برای همکاری با حزبالدعوه الاسلامیه و دیگر نیروهای عراقی اعلام میدارد... ما هرگز نمیخواهیم با کسی جز فاشیسم حاکم بجنگیم... جلال طالبانی »
طالبانی در نامه دیگری خطاب به آیتالله آصفی، چنین مینویسد: «برادر عزیز و محترم حجتالاسلام والمسلمین آصفی... ما خوب هستیم و مبارزه مسلحانه خود را در میدان حقیقی ادامه میدهیم و همهروزه در نبرد با حکومت فاشیستی عفلقی، قربانیهایی میدهیم و امیدواریم که تلاش و مبارزه همه نیروهای نیکخواه ملت ما، با قومیتهای عربی و کردی بر ضد باند تبهکار عفلقی متحد شوند تا این رژیم سرنگون گردد و ملت ما و وطن ما از جنایات و فجایع خلاص شوند. آثار ضد بشری جنگ جنایتکارانهای که باند تبهکار عفلقی بر ضد مردم کرد ما و همسایه ما جمهوری اسلامی ایران وارد میسازد، دور شود... جلال طالبانی »
به دنبال همین دیدارها و مکاتبات، نخستین گروه از مجاهدان حزبالدعوه در سال 1987 رهسپار کردستان عراق شدند و در منطقهای نزدیک اربیل اردو زدند و به دلیل سلطه قاسملو بر منطقه، تحرکات برادران با مشکلاتی روبرو شد و حتی چند نفر از آنان، همراه شیخ ابوحسین ربیعی یکی از روحانیون حزب دستگیر و به مدت سه سال در زندان باند قاسملو، شکنجه شدند که سرانجام با وساطت جلال طالبانی آزاد شدند. از سوی حزبالدعوه گروههای دیگری نیز بهتدریج به منطقه اعزام میشدند که در جنگهای چریکی علیه رژیم صدام، فعال بودند و بعضی از آنها هم به شهادت رسیدند. البته حضور نیروهای حزبالدعوه در شمال عراق، فقط برای نبرد با رژیم بعثی نبود، بلکه آنها در آموزش جوانان کرد و معالجه بیماران و کمکرسانی به محرومان مناطق صعبالعبور فعال بودند که همین امر، موجب تشکر کتبی مرشد عام حرکت اسلامی کردستان ـ با گرایش خاص به اخوانالمسلمین ـ شیخ عثمان عبدالعزیز گردید. او در نامهای خطاب به استاد حسن شبّر (از کادر رهبری حزبالدعوه) چنین مینویسد:
«... ما از احساسات ارزشمند اسلامی شما سپاسگزاریم و همچنین از یاریهای شما به ستمدیدگان منطقه تشکر میکنیم. خداوند به شما پاداش نیک بدهد... مجدداً سپاس و تقدیر خود را از شما و حزب مجاهد الدعوه و همه اعضای محترم آن تقدیم میدارم...» بدین ترتیب روابط حسنه حزبالدعوه و رهبری آن، از جمله آیتالله آصفی استمرار یافت و منطقه کردنشین نیز از فعالیتهای همهجانبه اعضای حزب بهرهمند گردید و همکاری نیروهای مسلح کرد بهویژه حزب اسلامی، در پیشرفت کارها و اقدامات حزبالدعوه بسیار ثمربخش بود و تحرکات اعضا را در سفر به عراق و انجام مأموریتها آسان مینمود.
اشارهای داشتید به نقش و سهم آیتالله آصفی در پیشبرد امور حزب و اهداف آن، پس از شهادت آیتالله باقر صدر. بی مناسبت نیست که اشارهای هم به نقش ایشان در همکاری با نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) و سپس انقلاب اسلامی ایران داشته باشیم؟
شرح این موضوع به فرصتی بیشتر نیاز دارد و من امیدوارم که به گوشههایی از آن در کتاب «تاریخ مستند» بخش مربوط به حزبالدعوه و آیتالله آصفی بپردازم. آیتالله آصفی پیش از انقلاب، در سفرهایی که به ایران و قم داشت، همواره با مراجع عظام و علمای مبارز و نهضت اسلامی ایران، ارتباط و همکاری داشت و همیشه و در همه جا، در پیشبرد اهداف آن کوشا بود. در اسناد ساواک به بخشهایی از آن اشاره شده است.
آیتالله آصفی پس از تبعید امام به عراق، از جمله نخستین هواداران نهضت بود که همراه عدهای از اعضای حزبالدعوه، در نجف اشرف به دیدار ایشان رفت و روابط وثیقی به وجود آورد و پس از هجرت امام به پاریس، از جمله معدود علمای عراق بود که به پاریس رفت و رسماً به امام اعلام نمود که حزبالدعوه با تمام امکانات خود، در عراق و دیگر بلاد عربی، در خدمت اهداف انقلاب اسلامی خواهد بود. او همین روش را پیش و پس از پیروزی، در همه جا ادامه داد و نقل یکی دو سند ساواک بیمناسبت نسیت. شعبه ساواک در کویت در گزارشی به تهران (در تاریخ 28/10/56) مینویسد:
«... سیدعباس مهری ایرانیالاصل تبعه کویت و شیخ محمد مهدی آصفی اعلام کردند و از سایر امامان جماعت مساجد شیعیان در کویت خواستهاند که به منظور همدردی با آیات قم و اعتراض به اقدامات دولت ایران، از هشتم صفر به مدت سه روز از برگزاری نماز در مساجد مربوطه خودداری نمایند...ضمناً بین ایرانیان شایع شده که عده زیادی در تظاهرات قم کشته و مجروح شدهاند...»
در سند دیگر ساواک که در پرونده ایشان موجود است و نشاندهنده نوع فعالیتهای آیتالله آصفی در زمینههای مختلف مربوط به حرکتهای اسلامی بلاد اسلامی میباشد، زیر عنوان «علت آمدن شیخ مهدی آصفی به ایران» چنین آمده است: «...آصفی برای این آمده بود که یک اعلامیه چهار صفحهای به مراجع و علمای بزرگ ایران برساند. نویسنده اعلامیه سیدموسی صدر در لبنان بود و موضوع آن عبارت از کمک زبانی و مالی و جانی به مسلمانان لبنان میباشد. آصفی نیز این اعلامیهها را به طور غیرمستقیم به همه آقایان پخش کرد و به دنبال همین اعلامیهها بود که آیتالله گلپایگانی حساب بانکی برای شیعیان لبنان باز کرد و... چنین گفتند که سیدموسی صدر با شاه ایران مخالف است و میانه آنها خوب نیست و چون اعلامیهها از طرف سیدموسی صدر بوده است، اگر دولت ایران میفهمید، آصفی را زندان میکرد. اگرچه... مخالفت سیدموسی صدر با شاه ایران بر ضرر سیدموسی تمام شده است و موجب قطع کمک شاهنشاه شده است، ولی چون بالاخره شخص سیدموسی با شاه خوب نیست، آمدن آصفی از طرف سیدموسی حتماً موجب گرفتاری او خواهد شد...16/2/35»
نقش آیتالله آصفی در ایران
بدینترتیب آیتالله آصفی در نیم قرن گذشته همواره فعال بوده است. برای تکمیل بحث به نوع کوششهای ایشان در ایران پس از انقلاب هم اشاره بفرمایید.
حزبالدعوه پس از هجرت اجباری صدها هزار عراقی، همواره سعی میکرد به مشکلات آنها در کشورهای مختلف رسیدگی کند. حزبالدعوه طبق وظیفه خود به تشکیل واحدهای متعددی برای کمک به رانده شدگان عراقی که «معاودین» نام گرفته بودند، اقدام کرد و با مقامات مسئول کشور در رابطه با امور آنان، تماسهای مکرر و ارزشمندی داشت. آیتالله هاشمی شاهرودی که از شاگردان برجسته شهید صدر بود، در مصاحبهای در این باره میگوید: «حزبالدعوه که توسط شهیدصدر تأسیس شد در واقع نخستین حزب سیاسی در تاریخ تشیع بود که بر پایه خط امام جعفر صادق(ع) شکل گرفت. شهیدصدر پدر معنوی و فقیه مورد اعتماد حزب بود و همواره غذای روحی ـ فکری حزب را تأمین کرده بود و آثارش، در اختیار نسل جوان قرار گرفت و آنها را به سوی اسلام راستین هدایت نمود... پس از شهادت ایشان کادر مرکزی حزبالدعوه همان راه را ادامه داد که از آثار شهید صدر به دست آورده بود. ارتباط وثیق با مرجعیت که در نجف برقرار بود، پس از هجرت به ایران، با امام خمینی برقرار شد و با اینکه اعضای اصلی حزب در نجف اشرف خدمت امام میرسیدند، اما این ملاقاتها به عنوان حزب نبود، چون حزب هنوز وارد فاز فعالیت علنی نشده بود؛ اما در ایران، کادرهای اصلی حزب با امام خمینی و مسئولان کشور به عنوان حزب ملاقات و مذاکره میکردند...» (روزنامه جمهوری اسلامی)
در همین جهت، هیأتی از کمیته مرکزی حزبالدعوه در تاریخ 7 ذیالحجه 1401 با امام خمینی(ره) ملاقات کردند که شخصیتهای زیر در این دیدار شرکت داشتند: شیخ مهدی آصفی، شیخ مجید صیمری، شیخ حسن فرجالله، حسن شبّر، سیدهاشم موسوی، دکتر ابراهیم جعفری. در این دیدار اهداف و انتظارات حزب توسط بعضی از اعضای اصلی مطرح شد. امام پس از استماع گزارش کمیته رهبری حزب، فرمودند: «در گذشتة نه چندان دور مردم و علما، شرکت در امور سیاسی را نوعی دوری از دین میدانستند و حتی از نام حزب میترسیدند و الان پذیرای آن شدهاند و ملت ایران بیشتر از دیگران از آن استقبال میکنند و به صندوقهای رأی روی میآورند. برای نمونه آقای خامنهای را با آرای بیشتر از قبل، به ریاست انتخاب کردهاند...» و سپس اظهار امیدواری کردند که مسئولان به مشکلات عراقیهای اخراج شده بیشتر رسیدگی کنند.
هیأت حزبالدعوه پس از دیدار با حضرت امام خمینی(ره)، با حاج سیداحمد خمینی دیدار مبسوطی داشت که در ضمن آن، آیتالله آصفی پس از معرفی اعضای هیأت، به تاریخ تأسیس حزبالدعوه در نجف اشرف و گسترش آن در عراق اشاره کرد و افزود که کادرهای ما اکنون در سراسر دنیا پراکندهاند و در ایران هم چندین اردوگاه دارد که به آموزش عناصر مجاهد برای نبرد با رژیم بعثی صدام آماده میشوند؛ ولی متأسفانه گاهی با موانعی روبرو میشوند. فرزند امام گفت: «ما به حزبالدعوه احترام میگذاریم و معتقدیم که آینده عراق باید در دست این حزب باشد؛ چرا که صلاحیتهای لازم را دارد» و در پایان اطمینان داد که ما همه راههای بسته شده به روی حزب را باز میکنیم...
علاوه بر فعالیتهای جهادی حزبالدعوه، عناصر و شخصیتهای فرهنگی حزب، با اشراف علمی آیتالله آصفی، اقدامات وسیعی را در سطوح مختلف در ایران و اروپا و کشورهای دیگر آغاز کرد که با موفقیت کامل روبرو گردید. بخش فرهنگی ـ تبلیغاتی حزب با رهنمودهای آیتالله آصفی، دهها کتاب و نشریه به زبانهای مختلف چاپ و در سراسر دنیا توزیع میکرد؛ از جمله روزنامهها و مجلهها و فصلنامههای وزین حزب این نشریات بود: صوت الدعوه، الراصد (ماهنامه) الجهاد (فصلنامه تئوریک)، النبأ، عالم الافکار، متابعات و ابحاث سیاسیه، منشورات المرکز الاسلامی للابحاث السیاسیه، که این نشریه وزین، گاهی در چند صد صفحه، تحلیلها و مطالب بسیاری را که مورد نیاز جامعه بود، مطرح میساخت و مورد بحث قرار میداد. علاوه بر اینها، دهها کتاب هم توسط شخصیتهای حزبی تألیف و در قم چاپ و منتشر گردید و همچنین دهها مجله ونشریه وزین فرهنگی ـ سیاسی دیگر نیز به زبانهای مختلف در کشورهای اروپایی و عربی و امریکا، چاپ و در بین برادران اسلامی، بهویژه عراقیهای پراکنده در اقصی نقاط عالم، توزیع میگردید.
طبیعی است که آیتالله آصفی خود به تنهایی نمیتوانست بر همه امور اشراف کامل و مطلق داشته باشد؛ ولی بی تردید در مدیریت نشریات و فصلنامههای علمی ـ فرهنگی و رسالههای عقیدتی ـ سیاسی، اشراف عام و رهنمودهای ایشان راهگشا بود و البته این اقدامات، تا هنگامی که ایشان از فعالیتهای حزبی کنار رفت ادامه داشت، گرچه بعضی از دوستان ایشان انتشار بعضی از نشریات مورد اشاره را مدتها ادامه دادند.
درباره نامهها
جناب عالی گویا مکاتبات زیادی با آیتالله آصفی داشتهاید و حتی در یکی از اسناد ساواک آمده است که شما نامههای خود را از خارج از ایران، به ایشان میفرستادید. اگر اشارهای به نوع نامهها بنمائید، گفتگوی ما تکمیل خواهد شد.
نامههای زیادی بین بنده و آیتالله آصفی در طول این نیم قرن ردّ و بدل شده که به نظرم بعضی از آنها جنبه تاریخی دارد و نشاندهنده ارتباط فکری ـ فرهنگی بین حوزه علمیه نجف و قم را نشان میدهد. البته متأسفانه بنده رونوشت نامههای خود را که به ایشان فرستادهام ندارم، اما تعدادی از نامههای آیتالله آصفی را در آرشیو خود دارم. نخستین نامهای که از ایشان مابین اوراق پیدا شد، تاریخ1381ق را دارد که در واقع مربوط به 55 سال پیش است. بعضی نامهها هم تاریخ ندارد ولی از موضوعات مطرح شده در آنها میتوان زمان تقریبی آنها را حدس زد...
درباره نامهای که ساواک روی آن گزارش تهیه نموده، راجع به مسئله شهادت گروهی از اعضای برجسته حزبالدعوه به دست رژیم بعثی عراق است. آیتالله آصفی ضمن ارسال گزارشی از ماجرای شهادت این مجاهدان، به همراه عکس و شرح حال مختصر آنها، توسط یک برادر کویتی، از من خواسته بودند که در ایام حج و از طریق دوستان اسلامگرا و یا حتی مؤسسه «رابطه العالمالاسلامی» اقداماتی علیه جنایت صدام عفلقی به عمل آورم و من هم در مکه و مدینه و در دیدار با شخصیتهای برجسته جهان اسلام، در حد توان خود به افشاگری پرداختم. متأسفانه ملاقات با دبیرکل مؤسسه «رابطهالعالمالاسلامی» سودی نداشت و دبیرکل اعلام نمود که «رابطه» در امور سیاسی دخالتی ندارد! و البته اخذ مجوز از پلیس سعودی هم برای نشر اعلامیه اصلاً مقدور و عملی نبود.
ولی ما توسط دوستان بعضی از کاروانها، اعلامیهای را در رابطه با شهادت فرزندان اسلام در عراق، به شکل «پلیکپی» آماده کرده و به طور مخفیانه توزیع کردیم که بیشک روشنگر بود و البته گزارش کار را برای آیتالله آصفی فرستادم. در یكی از نامههای ایشان آمده: «... تأثرات عمیق روحی دو روز است که روز روشن را در چشمانم تیره و تار نموده. از دیروز که خبر شهادت پنج نفر از علما و متدینین شایسته عراق با اخبار متواتر حجاج به این جانب رسید، آرامش و استقرار را از این بنده سلب نمود. با همه کوشش و اقداماتی که در ایران و لبنان و بحرین و کویت و دوحه و عراق شد، بالاخره جنایتکاران حزب بعث دست خود را به خون این پنج شهید آلودند. انا لله و انا الیه راجعون. همراه این نامه عکسهای حضرات شهدا را خدمت شما میفرستم و اگر حالی داشته باشم، همراه با پیامی به رابطه عالم اسلامی، امید از همت و شهامت و شجاعت آن صدیق صادق آنکه گام دوم شهادت را که تبلیغ و بهرهبرداری از خون بیگناهان شهید باشد، با دوستان در موسم بردارید و همانطوری که امام سجاد و حضرت زینب علیهماالسلام و دوشیزه خاندان رسالت گام دوم شهادت را برداشتند، مرحله دوم را حضرت عالی با دوستان به انجام برسانید. ما هم از اینجا از فعالیت انشاءالله دریغ نداریم. و چقدر مناسب است که مجلس فاتحهای... برگزار نماید. و برادران بیحمیت سنی، مخصوصاً به رئیس رابطه که نامش را فعلاً فراموش کردم و در سفر عمره با ایشان مفصلاً در زمینه اوضاع عراق گفتگو کردم و به آقای احمد محمدجمال و اخوانالمسلمین بگوئید که ما در شهادت سیدقطب، دنیا را بر سر ناصر کوبیدیم، چرا اینقدر کوتاه میآیند؟ در زمینه مسائل و مصالح عالیه اسلامی از اول سیرت مسلمین چنین بوده است که ملاحظات جزئی کنار گذارده میشود و بالاخره نمیدانم چه بگویم که ما با چه اخلاصی در بن بستها به برادران سنی خودمان خدمت میکنیم و آنها چگونه بیتفاوت اگر نگویم با شماتت در گرفتاریها به اوضاع ما مینگرند!...»
«... برادر معظم حجتالاسلام والمسلمین آقای سیدهادی خسروشاهی... حامل نامه یکی از دوستان کویتی و مورد اطمینان است. امیدوارم که بتوانید با کمک ایشان در موسم حج اقدام مؤثری بنمائید. بهترین اقدام در وضع حاضر چنانچه اهتمام بفرمائید، اینکه از دوائر امن سعودی اجازه نشر منشوری در خصوص تسلیت عالم اسلامی به شهادت شهداء عراق بگیرید و ایشان را تکلیف کنید که اقدامات مربوط به چاپ و توزیع آن را به عهده بگیرند... این مصیبتی است عام و دوستان شهداء رحمهمالله با فداکاری و اخلاص بینظیری مرحله اول را پیمودند و بر ماست که مرحله تبلیغاتی آن را تعقیب کنیم. امیدوارم که اقدامات مخلصانه حضرت عالی در موسم حج مؤثر بیفتد. سعی بفرمائید که بیانیهای که منتشر میشود، تعریضی به حزب بعث نداشته باشد و به امضاء جمعی از حجاج مسلمان باشد؛ چون بیم آن میرود که حمله انتقامجویانهای در تعقیب آن به مؤمنین عراق و به حوزه علمیه بشود. چون این کار فقط برای خداست و رضای حضرت الهی کافی است و نیازی به سپاسگزاری از این بنده ناچیز نیست. از مضمون این نامه کسی مطلع نشود... عکس چهار نفر از شهداء با چند نسخه از روزنامه الرأی العام حضور شما ارسال میشود. شاید بتوانید رابطهالعالم الاسلامی را نیز آماده کنید که اقدامی در این زمینه بنمایند...»!
«برادر معظم جناب آقای خسروشاهی... نامه شما را که از مکه مکرمه و از مدینه منوره فرستاده بودید، زیارت کردم. از الطاف شما بسیار سپاسگزارم و از زحماتی که به شما دادم و تقبل فرموده بودید نیز بسیار سپاسگزارم. به هر حال راه همین است و امیدوارم که خداوند متعال خاتمه حیات ما را نیز به همین کرامت مشرف فرماید. حالات شهدا را انشاءالله برای شما خواهم فرستاد. و آقای سیدمحمد باقر مهری فعلا قم هستند و از تفاصیل و وقایع و حالات حضرات رحمهمالله باخبرند و میتوانید از ایشان و دوستان الهادی معلوماتی کسب کنید و بسیار بجا خواهد بود چنانچه بتوانید یادبودی از حضرات رحمهمالله منتشر کنید. و به موجب آنچه شنیدهام، حوزه علمیه قم به موقع تجلیل خوبی از شهداء عراق نموده بود که به جای خود بسیار به مورد بود و الحمدلله رب العالمین... 27 ذیالحجه 98 محمد مهدی آصفی»
آخرین دیدار...
... اواخر سال 93، برادر ارجمند و فرهیخته جناب آقای محمد جواد صاحبی، یکی از دوستان قدیمی، به دنبال ابلاغ تلفنی، به طور مکتوب هم از بنده خواست که با توجه به سابقه نیمقرنی برادری و همکاری فکری ـ فرهنگی با آیت الله شیخ محمد مهدی آصفی، حتماً برای سخنرانی در «کنگره اسوه زهد؛ جهاد و اجتهاد» ـ یعنی آیت الله آصفی ـ حضور پیدا کنم... آقای صاحبی دبیر علمی کنگره بود. این کنگره از طرف «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» برگزار میشد که علاوه بر برگزاری مراسم با شرکت بزرگان و اساتید حوزه علمیه قم، در برنامه ای موفق، مجموعه آثار علامه آصفی را هم در 30 جلد آماده چاپ و نشر نمود که خود یک گام بزرگ و ارزشمند، در بزرگداشت این مرد خدا بود.
... من بیش از نیم قرن پیش، با آیت الله آصفی آشنا شدم و این آشنایی و اخوت فی الله، درطول این مدت استمرار داشت و در دیدارهای مکرر در: قم، همدان، تهران، نجف، مکه مکرمه، لندن، بیروت و.... تداوم یافت.
در آغاز، طبق اسناد موجود و مکاتبات بی شمار، بیشتر در جنبه های نشر فرهنگ و معارف اسلامی و ایجاد زمینه برای بیدارسازی نسل جوان در ایران و عراق ـ و بلاد عربی دیگر ـ همکاری داشتیم و سپس به فعالیتهای سیاسی هم، همگام با حزب الدعوه الاسلامیه کشیده شد، البته بدون آنکه همکاری من، همراه با ارتباط سازمانی و تشکیلاتی باشد!.
... آیت الله آصفی، در کنار موسس حزب الدعوة، شهید آیت الله سید محمدباقر صدر، در نجف اشرف، در سفری که به طور قاچاق عازم آن دیار شده بودم، از من خواست که شعبه «حزب» در «حوزه علمیه قم» هم ایجاد شود که با توجه به شرایط موجود در حوزه علمیه قم آن زمان ـ نیم قرن پیش ـ و توضیحات بنده، پذیرفتند که همکاری بدون وابستگی رسمی به حزب، در راستای اهداف مشترک در قم ـ ایران ـ امکان پذیر و مفیدتر هم خواهد بود...
... در همین راستا به ترجمه پراکنده آثار جدید الانتشار و یا مقالات اساتید حوزه علمیه نجف اشرف اقدام شد که در مطبوعات دینی و یا به شکل رساله های مستقل، چاپ میشد و این را در واقع می توان بسترسازی برای ایجاد تفکر سیاسی در طلاب جوان قم، قبل از پیدایش نهضت امام خمینی میتوان تلقی نمود...
... سالیانی بعد، حزب الدعوة الاسلامیه در عراق، توسط رژیم عفلقی «بعث» سرکوب شد. گروهی از رهبران آن اعدام شدند و عده ای هم توانستند فرار کنند و به کشورهای حوزۀ خلیج فارس، اروپا و یا ایران بروند و به فعالیت خود ادامه دهند...
آیت الله آصفی یکی از این افراد و یا در واقع یکی از رهبران اصلی فکری حزب بود، که این بُعد از فعالیت های ایشان، در میان اغلب مردم ناشناخته مانده است و در حوزه های علمیه قم و نجف هم، طلاب و فضلا، بیشتر به ابعاد علمی ایشان، در زمینه های فقه و تفسیر و اصول و کلام و فلسفه و حدیث، ـ که در همه این زمینه ها پربار بود ـ توجه داشته اند. من فعالیت های ایشان را در زمینه های سیاسی، در مصاحبهای گفتهام و آنچه که در این یادداشت میخواستم اشاره کنم، دیدار آخرین بود.
**************
... حضور در کنگره بزرگداشت علامه آصفی، علیرغم قولی که به جناب صاحبی داده بودم، به علت عدم حضور در قم، مقدور نشد، اما در اولین روز بازگشت، مشتاقانه به دیدار برادر قدیمی، آیت الله شیخ محمدمهدی آصفی شتافتم که روی همان صفا و وفا و برقراری روحیه پاک طلبگی، به جای استقبال در منزل، تا سرکوچه به استقبال آمده بودکه مرا شرمنده شدم.
منزل علامه آصفی در یک محله فقیرنشین قم واقع است و من با همراهان به زیرزمینی هدایت شدیم که هم کتابخانه ایشان بود وهم مرکز دیدارها و ملاقات ها و هم محل استراحت! و در واقع یک سکونت گاه کاملاً ساده و طلبهای، و مملّو از کتاب که در واقع یک «کتابخانه» کامل، بود...
در ضمن پذیرایی با چائی و پرتقالی کوچک و بیسکویتی کوچکتر!... عذرخواهی کردم که نتوانستم در کنگره حضور یابم و به نوبه خود ادای وظیفه بنمایم، که با ابراز محبت و مرحمت ایشان روبه روشدم.
... سخن به نیم قرن پیش و دیدار نخستین در نجف و بعد سالها در حوزه علمیه قم و تهران و... کشید و سپس من به آنچه که درباره نقش ایشان درتأسیس و تکمیل و اداره حزب الدعوه و روابط آن با انقلاب اسلامی نوشته بودم، اشاره کردم که خیلی تشکر کرد و وقتی اسناد حزبی! را به ایشان نشان دادم، خیلی تعجب کرد و با خنده گفت: پس ما برای تکمیل تاریخ حزب، اگر به اسنادی نیازمند شدیم، باید به شما رجوع کنیم!
و بعد، وقتی نامه های کاک جلال طالبانی رهبر حزب اتحاد میهنی کردستان عراق را ـ که با رژیم صدام میجنگید و بعد از سقوط او، رئیس جمهوری عراق شد ـ و خطاب به ایشان بود، نشان دادم، شگفت زدهتر شد و گفت: البته من در آن تاریخ این نامه ها را دیده بودم و پاسخ هم دادم، ولی اتفاقاً آنها را ندارم.... و اگر ممکن است، کپی آنها را داشته باشم؟
به شوخی گفتم: عامل نفوذی! در حزب، میتواند اسناد را به دست آورد و صد البته اکنون همۀ آنها را میتوان در اختیار جنابعالی گذاشت...
آیت الله آصفی گفت: من از اینکه جنابعالی در حفظ آثار و اسناد جریان های اسلامی اعم از حزب الدعوة یا اخوان المسلمین مصر یا جماعت اسلامی پاکستان کوشا هستید، و با دقت و هوشیاری خود نگذاشتهاید این اسناد از بین برود، واقعاً خوشحالم و خدا را سپاسگزارم که به شما این توفیق را عنایت فرموده است.
من مجدداً به شوخی گفتم: بالاخره کار عامل نفوذی همین است!
و ایشان پاسخ داد: ما درنجف هم، درنزد شهید صدر و دیگر برادران، شما را نماینده واقعی حزب در ایران و حوزه قم میدانستیم و حتی غیاباً جنابعالی را جزو رهبران فکری حزب میدانستیم که با ترجمه و نشر آثار فرهنگی، زمینه را برای پیشرفت احزاب اسلامی آماده ساختید و رسالۀ «دو مذهب» شما را هم تعریب کرده بودیم که در بعضی از حوزه های حزبی مطالعه میشد...
... کپی اسنادی که همراه بود، به ایشان تقدیم شد و متقابلاً ایشان مجموعه آثار خود را که بالغ بر یک صد کتاب و رساله چاپ عراق و لبنان و ایران بود، به اینجانب اهداء نمود که به کتابخانه عمومی جدید التأسیس «مرکز بررسی های اسلامی» تقدیم گردید.
... از کسالت خود بیمناک نبود و فقط نگران عدم تکمیل چند اثر فکری خود بود که میگفت اگر در سفر بعدی به نجف بتواند آنها را تکمیل کند، دیگر آرزویی در دنیا ندارد...
... چند عکسی به یادگار گرفته شد که صدای اذان ظهر بلند شد و ما آماده مرخص شدن بودیم که «نان و پنیری» را برای نهار تعارف کرد که گفتم: نیم قرن نان و پنیر در قم و نجف، زندان و تبعید، خوردهایم و خدا را شکر.. اما «معده» ما دیگر آماده تحویل گرفتن نان و پنیر نیست! هر دو خندیدیم!
و موقع بالا رفتن از پله ها ـ که زیرزمین را به درب خروجی متصل میکرد ـ به جای نرده فلزی، از طناب محکم پلاستیکی که در کنار پله ها وصل شده بود، استفاده کردیم و بالا رفتیم! و وقتی با خنده گفتم: این طناب پلاستیکی روشن و زیبا، نوعی اشرافیگری نباشد؟
شیخ، خندید و گفت: بالاخره کار همان نردههای استیل فلزی را انجام میدهد و به حقیر و دوستانی مثل جنابعالی، کمک میکند که به راحتی بتوانیم از پله ها بالا برویم!... و ما هم بالا رفتیم...
در کوچه با شیخ صدق و صفا و مظهر ساده زیستی و وفاداری به زی طلبگی وداع کردیم و نمی دانستیم که این آخرین دیدار خواهد بود.
... پس از رحلت مراجع و اعاظم حوزه های ایران و عراق، در بیانیههای خود از ایشان تجلیل به عمل آوردند و با القاب: «فقید امت» «الگوی و نمونه یک عالم متعهد، زاهد به دنیا و راغب آخرت»، «فقیه فرزانه»، «علامه بزرگوار»، «مجتهدی مجاهد»، «نمونه زهد و تقوا»، «اسوۀ جهاد و اجتهاد» و... از او یاد کردند، اما کاملترین توصیفها در پیام حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) آمده بود که به عنوان حسن ختام جملاتی از آن را نقل میکنم:
«... عالم محقق و مجاهد... آیت الله شیخ مهدی آصفی، فقیهی نواندیش، متکلمی ماهر، نویسنده ای پرکار، در حوزۀ عقاید و کلام و فقه... شخصیت جامع الاطراف... که زهد و بی رغبتی به تمتعات مادی و تن سپردن به معیشت و زیست فقیرانۀ طلبگی از خصوصیات برجسته دیگر این روحانی عالیقدر بود. سالها تحمل زحمت نمایندگی اینجانب در نجف اشرف حق بزرگی را از آن مرحوم بر عهده اینجانب میگذارد...»
یادش بخیر و راهش مستدام باد
والسلام