رژیم شاه برای سركوب نهضت اسلامی ایران و هواداران و فعّالین و افراد وابسته به آن، به هر وسیلهای متوسل میشد: از زندان و اعدام گرفته تا ترور شخصیتی و تبعید به نقاط مختلف كشور... در واقع یكی از آخرین ابزار رژیم و ساواك، دستگیری و تبعید عناصر برجسته و فرهیخته و تأثیرگذار بود كه به اتهام «اخلال در نظم و آرامش عمومی»! به شهرهای مختلف و عمدتاً به نقاط دور افتاده و بدآب و هوا، فرستاده میشدند.
هدف رژیم، به تصور خود، ساكت كردن افراد و دور نمودن عناصر شاخص از متن جامعه و از میان تودههای مردم بهپاخاسته بود و برای همین منظور نقاطی چون: ایرانشهر، چاهبهار، ماهدشت، زاهدان، زابل، سنندج، مهاباد و «انارك» یزد و... تبعیدگاه علما و فضلا و بعضی از عناصر فعال و مبارز بازاری و دانشگاهی شده بود... و این امر در اواخر، اوج بیشتری یافت و بنده در انارك یزد، فهرستی از اسامی حدود صد نفر از علما و فضلا و وعاظ تبعیدی را جمع كردم كه در ذیل اعلامیه تندی، خطاب به جمشید آموزگار كه تازه رئیس دولت شده بود و مدعی بود كه كسی جز بعضی از عناصر «اخلالگر» و «آشوبطلب» دستگیر و یا تبعید نشده است، منتشر گردید.
اعلامیه را بنده نوشته بودم؛ اما مرحوم آیتالله پسندیده و استاد بزرگوار، آیتالله ناصر مكارم شیرازی، در مشورتی، صلاح ندیدند كه اعلامیه با امضای حقیر منتشر گردد و احتمال دادند كه با واكنش تندی از سوی رژیم روبرو گردم؛ ولی من كپی آن را برای آقای احمد بنیاحمد ـ نماینده تبریز در مجلس شورا ـ كه از دوستان و همشهری من بود و روزنامه «عصر جدید» را در تبریز منتشر میساخت، فرستادم كه عیناً آن را در مجلس تكثیر و پخش كرد.
... در یكی از دیدارهای هفتگی آیتالله شهید شیخ محمد صدوقی، با تبعیدشدگان در انارك، موضوع مطرح شد و ایشان هم نظر آن دو بزرگوار را تأیید كرد ولی اضافه نمود: «من حاضرم اعلامیه شما را با امضای خودم منتشر سازم كه مشكلی برای دوستان تبعیدی ایجاد نشود...» و من متن اعلامیه را به ایشان تحویل دادم كه چند روز بعد، نسخههای چاپ شده آن را برای ما فرستاد.
این نوع اقدامات غیرمنطقی رژیم، در واقع یكی از آخرین ترفندها و ابزار سركوب بود كه با تبعید امام خمینی به تركیه آغاز شد و سپس شامل حال بسیاری از بزرگان و علما حوزههای قم و مشهد و شیراز و... گردید؛ اما در عمل، این ابزار، برضد خود رژیم به كار گرفته شد و همه دوستان تبعیدی، به آگاهیبخشی مردم، در دورافتادهترین نقاط كشور پرداختند و ناگهان رژیم فهمید كه با تدبیر غلط خود، دامنة نهضت را گستردهتر كرده و به اطراف و اكناف كشور كشانده است و اما این «فهم» همانند شنیدن دیرهنگام «صدای انقلاب مردم» توسط شاه، دیگر كارساز نبود...
تبعید به انارك یزد
یكی از این ماجراها، صدور حكم تبعید سه ساله آیتالله سیدمرتضی پسندیده، آیتالله سیدصادق روحانی، آیتالله ناصر مكارم شیرازی، حجتالاسلام سیداحمد كلانتری، حجتالاسلام شیخ عباس ضیغمی و این جانب، به انارك یزد بود. حكم از طرف «كمیسیون امنیت اجتماعی» شهر قم صادر شده بود كه متنش پس از پیروزی انقلاب به دست آمد و چنین بود:
«صورتجلسه كمیسیون حفظ امنیت اجتماعی
ساعت 11:00 روز 21/2/37 شاهنشاهی بنا به دعوت تلفنی آقای فرماندار شهرستان قم، كمیسیون حفظ امنیت اجتماعی طبق تقاضای نماینده نخستوزیری با حضور امضاكنندگان ذیل در دفتر كار آقای فرماندار تشكیل، آقای فرماندار اظهار داشتند تشكیل كمیسیون به منظور رسیدگی به وضع پنج نفر از عاملین و محركین واقعه اخیر قم است كه نتیجه آن كشتهشدن عدهای از افراد و واردشدن خسارت سنگینی به بانكها و تأسیسات عمومی و اخلال نظم و سلب آسایش مردم است.
اسامی این عده كه از طرف نماینده نخستوزیری و رئیس شهربانی شهرستان قم اعلام گردیده، به شرح زیر است:
1ـ سیدصادق روحانی، فرزند میرزا محمود، آیتالله، متولد 1307 قم، شناسنامه 29795 قم، ساكن قم.
2ـ سید هادی خسروشاهیان، فرزند سید مرتضی، محصل علوم دینی، متولد 1317 تبریز، شناسنامه 55295 تبریز، ساكن قم.
3ـ احمد كلانتر، فرزند سلطان، واعظ، متولد 1314 تهران، شناسنامه 40317 تهران.
4ـ عباس ضیغمی، فرزند یحیی، واعظ، متولد 1318 سیرجان، شناسنامه 203 سیرجان.
5ـ مرتضی پسندیده، فرزند مصطفی، شماره شناسنامه 138 خمین، متولد 1274 خمین.
نماینده نخستوزیری اظهار داشته: طبق گزارشهای محرمانه كه تماماً مورد تأیید این جانب است و نوارها و اعلامیههای صادره از طرف افراد مذكور در جریان وقایع اخیر قم، نامبردگان در تحریك احساسات عمومی بر ضد مقدسات ملی و برهم زدن نظم و آسایش عمومی، عاملین اصلی و محرك واقعی تشخیص شدهاند و ادامه حضور آنان در شهر قم مخالف با مصالح عمومی و نظم و آسایش اهالی شهر است.
آقای رئیس شهربانی اظهار داشتند: كلیه اظهارات نماینده نخستوزیری و سوابق و گزارشها مورد تأیید این جانب نیز هست. درخواست رسیدگی و صدور حكم اقامت اجباری افراد فوقالذكر را دارم.
كمیسیون: با توجه به اظهارات نماینده نخستوزیری و با در نظر گرفتن پیشنهاد رئیس شهربانی مستند به سوابق محرمانه و گزارشهای موجود، حكم اقامت اجباری افراد مفصلالاسامی ذیل را به مدت 3 سال اقامت اجباری در شهرستان انارك نائین صادر مینماید.
1ـ سید صادق روحانی، فرزند میرزامحمود، شغل آیتالله به انارك نائین. (1)
2ـ سید هادی خسروشاهیان، فرزند سید مرتضی، شغل محصل علوم دینی، به انارك نائین.
3ـ احمد كلانتر، فرزند سلطان، شغل واعظ، به انارك نائین.
4ـ عباس ضیغمی، فرزند یحیی، واعظ، به انارك نائین، از توابع استان اصفهان.
5ـ مرتضی پسندیده، فرزند مصطفی، به انارك نائین از توابع استان اصفهان.
ضمناً با توجه به اهمیت موضوع و اینكه حضور نامبردگان در شهرستان قم مخل نظم عمومی است، كمیسیون قرار اجرای موقت حكم فوق را با موافقت جناب آقای استاندار استان مركز صادر مینماید. این رأی پس از ابلاغ، ظرف ده روز از طرف متهمین در دادگاهها استان مركز پژوهشپذیراست.
فرماندار شهرستان قم: حسین جامعی. رئیس دادگستری شهرستان قم: كاظم فاطمی شریعتپناهی. دادستان شهرستان قم: رضا ملكشاهی. نماینده نخستوزیری: محمود معینی. رئیس شهربانی قم:سرهنگ ابوالحسن قائممقامی ـ فرمانده هنگ 2 ژاندارمری قم ـ سرهنگ ستاد محسن روانپی.»
... به دنبال صدورحكم و اجرای آن در حق این افراد، اقداماتی از طرف بعضی از مراجع به عمل آمده بود تا افرادی چون آیتالله پسندیده، تبعیدی نودساله و این جانب آزاد شوند؛ اما ساواك در گزارشی به مقامات بالاتر مدعی شده بود كه این افراد، اخلالگران و مسئولان اصلی آشوب و «قیام مردم قم» هستند و كمیسیون امنیت شهر، تبعید آنها را ضروری دیده و حكم اجرا شده است.
نكته جالبی كه در گزارش بعدی ساواك درباره این جانب آمده و اوج حماقت تهیهكنندگان آن را نشان میدهد، این بودكه گویا بنده نه تنها «وابسته به جبهه ملی سابق» بودهام، بلكه «دارای انگیزههای كمونیستی»! هستم كه به همین دلیل به سه سال اقامت اجباری در انارک محكوم شدهام. (و البته همه موضع بنده را در قبال جبهه ملی و رئیس آن، میدانند و آثار تألیفی یا ترجمهای بنده درباره كمونیسم هم بارها تجدیدچاپ شده بود.)
یاران امام، به روایت آیتالله پسندیده
... نقل سطوری از این گزارش ساواک، از كتاب: «یاران امام، به روایت آیتالله پسندیده چاپ تهران، صفحه 435 و 436 بیمناسبت نیست:
2ـ چون سیدهادی خسروشاهیان ـ داماد سیدصادق روحانی ـ مغز متفكر و ایدهدهنده در زمینه اعلامیههای سیدصادق روحانی بوده و نیز وابسته به جبهه به اصطلاح ملی سابق و دارای انگیزه كمونیستی است، بدینجهت به سه سال اقامت اجباری محكوم شده است[!]
3ـ تبعید سیدمرتضی پسندیده، برادر و نماینده تامالاختیار خمینی به دستور ستاد بوده، گرچه در طول مراقبت موارد مشكوكی از او مشاهده نشد؛ معهذا در ضربت زدن به دار و دسته خمینی مؤثر قرار گرفته و تبعید وی موجب شد كه روحانیون افراطی و طرفدار خمینی خود را جمع و جور نمایند.
4ـ سید مرتضی پسندیده، به هنگام امضای صورتجلسه كمیسیون حفظ امنیت اجتماعی به رأی صادره اعتراض و ذیل آن را به این صورت امضا مینماید: «پیرمرد 84 ساله، سید مرتضی پسندیده» و از طرفی وانمود میكند كه اگر مُردم، مقصر دولت است. رهبر»
...علیرغم فشارها و گزارشهای غلط، و درد و رنجی كه پیرمرد 85 ساله در آن روستای كویری متحمل میشد، تبعیدشدگان آرام ننشسته بودند و علاوه بر شكایت رسمی و انتخاب وكیل مدافع، برای ارجاع پرونده به یك دادگاه صالح، نامههایی هم با امضای رسمی، به آیات و مراجع عظام قم نوشته شد كه در آنها خواسته شده بود «تكلیف شرعی ما در تحمل این امر و یا تخلف از آن به هر وسیلهای» روشن گردد كه جوابهای واصله از مراجع، ضمن تقبیح اقدام دولت، اعلام ضرورت عدم تمكین بود و مرحوم آیتالله گلپایگانی، «قبول ادامه اقامت در تبعیدگاه را مطابق موازین شرعی» ندانسته بودند كه با همین «حكم» ما بدون مجوز قانونی (!) و اطلاع ساواك اصفهان، یا ژاندارمری انارك، این منطقه را ترك نموده و به قم بازگشتیم.
گزارش ساواك
ساواك اصفهان كه ناظر بر امور منطقه انارک و تبعیدیها بود، طی یك نامه رسمی به «مركز» اطلاع میدهد كه چون به خواستهها توجهی نشده، ما خود تصمیم گرفتهایم كه به سوی قم حركت كنیم. در یكی از گزارشهای رئیس ساواك اصفهان چنین آمده است:
«به مدیریت كل اداره سوم/312
شماره: 9184/1510
نخستوزیری تاریخ: 12/5/37
سازمان اطلاعات و امنیت كشور
از سازمان اطلاعات و امنیت اصفهان درباره تبعیدشدگان به انارك نائین
برابر اعلام ناحیه ژاندارمری اصفهان و به استناد ابلاغیه ژاندارمری كشور شاهنشاهی در تاریخ 30/4/37 تلگرافی به امضای ناصر مكارم شیرازی، سید احمد خراسانی، عباس ضیغمی، سید هادی خسروشاهی، سید احمد كلانتر و چند نفر دیگر از روحانیون تبعیدی به انارك بهعنوان آیات شریعتمداری و گلپایگانی مخابره و از آنان كسب تكلیف كردهاند كه چون به خواستههای یادشدگان توجهی نشده، لذا قصد دارند به قم حركت نمایند. دستورات مراقبتی لازم در این مورد به مراجع انتظامی ذیصلاح صادر شده است.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت اصفهان. تقوی»
و البته ما علاوه بر مراجعت غیر قانونی(!) به قم، پس از استقرار در آن، به فعالیتهای همهجانبه خود، برای پیروزی انقلاب اسلامی ادامه دادیم و یك نمونه آن، اقدام این جانب در تصرف كلانتری شماره یك قم و خلع سلاح آن و سپس ترخیص موقت مأموران آن بود كه در جراید آن روز تهران انعكاس یافت. از جمله در روزنامه اطلاعات چنین آمده بود:
«بعد از ظهر پریروز، مردم قم شهربانی و كلانتری مركز و یك و سه و چهار این شهر را به تصرف خود درآوردند» (اطلاعات، مورخ سهشنبه، 22 بهمن 1357، شماره 15784، ص3) و در تكمیل خبر، اطلاعات در شماره بعدی خود (مورخ 25 بهمن، شماره 15785 ص3) تحت عنوان «آخرین پایگاههای ضد مردمی در شهرها فرو ریخت»، چنین مینویسد: «حجتالاسلام سید هادی خسروشاهی كلانتری یك قم را تحویل گرفت و كلیه سلاحهای موجود را به ستاد انقلاب فرستاد و از آتشزدن پروندهها و اثاثیه جلوگیری به عمل آورد. شهربانی و دیگر كلانتریهای قم نیز به رهبری روحانیون و همكاری مردم به تصرف درآمد و گروهی از افراد شهربانی و ساواك نیز دستگیر و در ستاد انقلاب بازداشت شدند...»
ماجرای تصرف كلانتری قم
داستان تصرف و خلع سلاح كلانتری یك قم، كه در چهارراه ارم قرار داشت كه پس از اعلام بیطرفی ارتش، و دور شدن دو تانك مستقر در میدان ارم انجام گرفت، از این قرار بود كه نخست من وارد كلانتری شدم و سپس چند نفر از جوانان قم كه اغلب آنها را نمیشناختم، وارد محوطه كلانتری شدند و چون جمعیت زیادی میخواستند وارد كلانتری شوند و طبعاً در این صورت كنترل آن از دست ما خارج میشد، من به چند جوان حاضر در محوطه گفتم كه در كلانتری را با زنجیر موجود، محكم ببندند و اجازه ورود به كسی را ندهند و در همین گفتگو ناگهان دیدم كه دو سه نفر، وارد بخش بایگانی شده و پروندههای موجود را به داخل حیاط میآورند كه آتش بزنند و چند صندلی را هم شكستند كه با توجه به مسلح شدن ما، با سلاحهای مأموران كلانتری كه خود سلاحها را تحویل داده و از كلانتری بیرون رفتند، آن دو سه نفر را بیرون كردیم و اجازه ندادیم كه پروندهها را که مربوط به مردم بود، آتش بزنند و به تخریب كلانتری و صدمهزدن به ساختمان اقدام كنند.
پس از برداشتن دو سه کلت و مقداری فشنگ ـ به طور امانی ـ که در انبار كلانتری موجود بود، آنها را به یكی از افراد ستاد انقلاب قم تحویل دادم كه همه را با خود برد كه به ستاد تحویل دهد و بعدها معلوم شد كه همه سلاحها، به ستاد تحویل داده نشده است! و این تخلف در آغاز انقلاب، گویا در اغلب مراكز نظامی تصرف شده اتفاق افتاده بود.
به رئیس كلانتری كه از تحویل سلاح خودداری میكرد، گفتم كه: «جناب! كل كلانتری و سلاحها اكنون در اختیار ماست و باقی ماندن یك كلت نزد شما چه ضرورتی دارد؟» گفت: «من برای خروج از این محل امنیت جانی ندارم، و باید سلاحی داشته باشم.» بنده امنیت او را تضمین كردم و پس از اخذ سلاح، او را همراه خودم به منزلم بردم و او خود به خانوادهاش تلفن زد و آنها آمدند و رئیس كلانتری را از منزل من بردند. و البته تعجب میكردند كه از آن معركه و شلوغی، جان سالم به در برده است و او گفت: «اگر آقاسید نبود، من الان در اینجا نبودم!»
چند سالی گذشت و در خیابان باجك قم، ناگهان یك ماشین جیپ شهربانی جلوی من متوقف شد و فردی با لباس رسمی از آن پیاده شد و سلام كرد و گفت: «حاج آقا مرا میشناسید؟» گفتم: «متأسفانه نه!» گفت: «من همان رئیس كلانتری یك هستم كه اگر شما نبودید، جانم در خطر بود و الان كه شما را دیدم، خواستم عرض ادبی كرده باشم.» من ضمن تشكر از او پرسیدم: «شما كجا هستید و چه میكنید؟» گفت: «پس از انقلاب پرونده مرا مسئولان نیروهای انتظامی بررسی كردند و چون تخلف و جرمی مرتكب نشده بودم، مرا به خدمت باز گرداندند، و اكنون رئیس كلانتری مركزی قم هستم.» با خوشحالی و خداحافظی، از هم جدا شدیم.
ماجرای حكم تبعید
كمیسیون امنیت شهرها از مسئولان دوائر دولتی، از جمله استاندار یا فرماندار تشكیل میشد و در تصمیماتی مثل تبعید افراد، «حكم» را نخست باید او امضا میكرد. در تبعید علما و فضلای قم، گویا فرماندار شهر (آقای حسین جامعی) مسئول و مباشر این امر بود؛ ولی بعد از انقلاب، بعضیها شایع كردند كه آقای محمود هاشمی حكم تبعید ما را امضا كرده است. و این البته برای تفتین بود؛ چون آقای هاشمی در فرمانداری قم سمت مهمی نداشت كه بتواند همراه مسئولان دیگر شهر، حكم تبعید امضا كند!
پس از پیروزی انقلاب و اشتغال این جانب در وزارت امور خارجه، روزی كه در دفتر خود ـ در مركز مطالعات سیاسی و بینالمللی ـ نشسته بودم، برادر عزیز و محترم جناب آقای محمود هاشمی كه او نیز در وزارت خارجه اداره مركزی، اشتغال داشت، همراه فردی به دفتر من آمدند و پس از تعارفات، فرد مزبور كه معلوم شد همان فرماندار سابق قم و امضاكنندة حكم تبعید ما بود، درخواست رضایت و رفع شكایت نمود؛ چرا كه دادگاه انقلاب قم، اعلام رضایت تبعیدیها را شرط آزادی او قرار داده بود.
من به آقای جامعی گفتم: «ما كی از شما شكایت كردیم كه حالا اعلام رضایت كنیم؟ولی البته یك سؤال از شما دارم و آن اینكه آیا واقعاً شما در آن دوران، در امضای احكام تبعید، آزادانه عمل میكردید و یا مضطّر و مجبور بودید؟» با تأثر گفت: «حاج آقا ما اصلاً اختیاری در هیچ زمینهای نداشتیم. نماینده نخستوزیری كه همان رئیس ساواك بود، دستور میداد كه این حكم باید امضا شود و ما هم امضا میكردیم و اگر امضا نمیكردیم، شاید به انارك تبعید میشدیم یا حداقل حكم انقصال دائم از خدمت، دریافت میكردیم!»
من به شوخی گفتم: «این دومی كه بهتر بود؟ میرفتید دنبال یك شغل آزاد و وجدان آرامی هم داشتید.» آقای جامعی پاسخی نداشت و سرش را پایین انداخت و من هم سؤال را دنبال نكردم تا آن بنده خدا بیشتر شرمنده نشود. البته حسن این جلسه یكی هم این بود كه امضا كننده اصلی حكم تبعید مشخص شد و اتهام بیاساس درباره دیگران، منتفی گردید.
بنده در همان جلسه نامهای خطاب به مسئولان محترم پرونده در قم نوشتم و توسط خود آقای جامعی به دادگاه فرستادم؛ ولی مدتی بعد معلوم شد كه باید نامه ما در پاسخ نامه رسمی دادگاه باشد و بههمین دلیل آقای محمود هاشمی طی نامهای خطاب به این جانب آن را درخواست نمودند. متن نامه ایشان چنین بود:
«بسمه تعالی
سرور گرامی جناب آقای خسروشاهی دام عزه
ضمن سلام، حامل آقای جامعی كه سال گذشته جناب عالی نسبت به ایشان نهایت محبت را فرمودید و مستقیماً نامهای به دادگاه قم مبنی بر رضایت و عدم شكایت از ایشان مرقوم فرمودید. اینك دادگاه قم آن نحوه عمل را قبول نكرده و خود مستقیماً نامهای تهیه نموده و به وسیله خود ایشان(آقای جامعی) به برادران ارسال نموده و تاكنون 15 نفر ذیل نامه، رضایت و عدم شكایت خود را اعلام نموده با توجه به اینكه حدود 18 نفر میباشند، استدعا دارد جناب عالی نیز نظر خود را ذیل نامه دادگاه مرقوم فرمائید. با تشكر و امتنان 16/7/65 محمود هاشمی»
نامه جناب هاشمی، با نامه رسمی دادسرای انقلاب اسلامی قم همراه بود كه در آن آمده بود:
«بسمه تعالی/ دادسرای انقلاب اسلامی قم، تاریخ 25/3/65
حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای هادی خسروشاهی دام عزه العالی
سلام علیكم، طبق اسناد و مدارك موجود، متهم آقای حسین جامعی بعنوان فرماندار اسبق و نیز رئیس كمیسیون امنیت اجتماعی شهرستان قم نقش فعال در سركوب مردم حقطلب این شهر و همكاری مؤثر با عوامل حكومت نظامی و همچنین تبعید بسیاری از علمای مبارز ایفا كرده، از جمله در تبعید جناب عالی به اتهام به اصطلاح ایجاد آشوب و بلوا نقش تعیین كننده داشته است. نظر به اینكه پرونده اتهامی مشارالیه در این مرجع مطرح رسیدگی نهایی میباشد، خواهشمند است نظرعالی مبنی بر ابقا یا انصراف از شكایت را كتباً اعلام فرمائید.
دادیار دادسرای انقلاب اسلامی قم، مهدوی»
و بنده نیز در پاسخ نامه فوق، نامه زیر را توسط آقای جامعی كه خود حامل نامه دادسرای انقلاب بود، به آن دادگاه فرستادم:
«دادسرای محترم انقلاب اسلامی ـ قم
با اهدای سلام و درود و آرزوی موفقیت برای شما برادران ارجمند، عطف به نامه مورخ 25/3/65، محترماً اشعار میدارد: با توجه به تعالیم اسلامی در عفو و اغماض و رهنمودهای حضرت امام كه ملاك وضع فعلی افراد است و با توجه به اینكه فرمانداران دوره طاغوت در عمل قدرت و اختیاری از خود نداشتند و حاكم اصلی ساواك بوده، این جانب هیچ گونه شكایتی از جناب آقای حسین جامعی فرماندار وقت قم، ندارم و امیدوارم كه عفو وگذشت اسلامی، موجب شود كه ایشان هم بتوانند به كار و زندگی خصوصی خود برسند.
با تشكر و احترام، سیدهادی خسروشاهی»
پس از ارسال نامه و اطلاع مرحوم آیتالله پسندیده از محتوای آن، توسط آقای جامعی، در دیداری با معظمله در محل اقامتشان در «جمشیدیه» كه فرزند ارجمندشان آقای مهندس پسندیده هم حضور داشت، آیتالله پسندیده خیلی از من تشكر كرد و گفت: من هم با همین مضمون، نامهای به دادگاه فرستادم و ای كاش این روش را همه دوستان دنبال كنند! البته ای كاش!
چنین بود بخشی از حوادث دوران پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن كه نشان دهنده نوع عملكرد افراد و آثار مثبت اقدامات تواند بود: «والذین عملوا السّیئات ثم تابوا من بعدها و آمنوا انّ ربكّ من بعدها لغفور رحیم».
-----------------------------------------------------------------------------------
1. در بولتن ويژهای آمده كه ساواك پس از مشورت مستقيم و غير مستقيم با آقايان شريعتمداری، گلپايگانی و نجفی مرعشی به اين نتيجه رسيد كه آقاي سيدصادق روحانی تبعيد نشود؛ اما آقايان: ضيغمی، پسنديده، كلانتر و متعاقباً سيدهادی خسروشاهی روز 24 اردیبهشت به انارك تبعيد شدند.
منبع : روزنامه اطلاعات - یکشنبه 19 بهمن 93