بنده پس از ورود به قم در اواخر سال ۳۲ یا اوایل سال ۳۳، نخست چند ماهی در مدرسه فیضیه بودم و بعد توانستم به مدرسه حجتیه راهیابم. البته اگر مرحوم آیتالله حجت زنده بود، شاید من زودتر میتوانستم در آن مدرسه حجره بگیرم، چون آیتالله حجت در مدت اقامت در تبریز، از شاگردان پدرم، مرحوم آیتالله حاج سیدمرتضی خسروشاهی بود و قاعدتاً به فرزند استاد عنایت خاصی نشان میداد. به هرحال بنده پس از ورود به این مدرسه، با عده کثیری از فضلا و طلاب درس خوان و سختکوش و اهل تهجّد و دعا روبرو شدم که برای من طلبه نوجوان، بسیار جالب و شوقآفرین و آموزنده بود.
اسامی افرادی از این گروه را به خاطر دارید؟
افراد برجستهای از قبیل: آیتالله مهدوی کنی و برادرشان حاج آقای باقری، شیخ غلامحسین ابراهیمی دینانی، شیخ علی آقا پهلوانی (سعادتپرور) و برادرش آقای شیخحسن، آیتالله جوادی آملی، آیتالله خامنهای و برادرشان آقا سیدمحمد خامنهای، آیتالله هاشمی رفسنجانی (و برادرانشان)، شهید محمدجواد باهنر، شیخ مسلم کاشانی، آیتالله شیخ عزیزالله خوشوقت، شیخ مجتبی کرمانشاهی، آقا سیدکمال شیرازی، شیخ یحیی انصاری شیرازی، صائنی زنجانی، شیخ مجتبی تهرانی و برادرش آقا شیخ مرتضی، شیخ محمد جواد حجتی کرمانی و برادرش شادروان علی حجتی کرمانی، شیخ یدالله دوزدوزانی، شیخ مرتضی بنی فضل، سید عبدالمجید ایروانی، سید علی انگجی، شیخ هادی فقهی، سید ابوالفضل موسوی تبریزی، شیخ عبدالهادی معزیتهرانی و اخوان ایشان، سیدمحمد لالهزاری،آقارضا استادی، شیخ قاسم تهرانی، موسوی خوئینی ها، و دهها نفر دیگر که اغلب آنها در پیروزی انقلاب نقش خاصی ایفا کردند و پس از پیروزی هم، عهدهدار مسئولیتهای سنگین در اداره کشور شدند.
من از آغاز ورود به مدرسه، متناسب با سن، با اغلب طلاب آشنایی و دوستی نزدیک پیدا کردم و با فضلائی که از لحاظ سنی بزرگتر بودند، در حد سلام و علیک و احوالپرسی مرتبط بودم. در بین این افراد، به چند نفر از لحاظ روش زندگی زاهدانه و اخلاق ویژه، علقه قلبی خاصی پیدا کردم که از جمله آنها آقا سیدکمال شیرازی و آیتالله شیخ یحیی انصاری شیرازی و آیتالله شیخ علی تهرانی سعادتپرور بودند که زندگی زاهدانه و درویشانه با اخلاقی نکو داشتند و من بدون مبالغه، در مدت اقامت و حضور آنان در مدرسه حجتیه، شاید هیچ وقت در سلام کردن به آنها نتوانستم پیشگام شوم و همیشه آنها در ادای سلام پیشقدم بودند.
قاعدتاً این آقایان را هر روز در مدرسه میدیدید؟
بلی، مدرسه حجتیه و نماز جماعت صبح و ظهر و شبش که توسط مرحوم آیتالله شریعتمداری و گاهی آیتالله جلیلی کرمانشاهی اقامه می شد، مجمع همه طلاب و فضلا بود و همگی یا اغلب طلاب در این نماز جماعت ها حضور مییافتند. به علاوه در جلسه درس تفسیری علامه طباطبائی که در مدرسه حجتیه منعقد میشد، شرکت میکردند و روزهای جمعه در دعای ندبه در محل کتابخانه مدرسه که توسط مرحوم حاجشیخ عباس تهرانی برگزار میشد، حضور داشتند. جلسه دعای کمیل در شب جمعه و دعای سمات (عصر جمعه) هم به همت مرحوم شیخ قاسم تهرانی و آقایان سیدمحسن خرازی و شیخ رضا استادی و این جانب برگزار میشد و آیتالله انصاری شیرازی هم از افراد خاصی بود که در اغلب آن جلسات، در گوشهای و بدون هیچ گونه تظاهری، شرکت میکرد.
گاهی در درس تفسیری علامه بزرگوار طباطبائی و بعدها درس اصول امام خمینی در مسجد سلماسی، در کنار ایشان قرار میگرفتم که با همان اخلاق نرم و لیّن و لبخند ملیح، همیشه مرا به درس و بحث تشویق میکرد، و این البته به دلیل بزرگتر بودن ایشان از لحاظ سنی بود. میدانیم که در دروس حوزوی آزاد، افراد جدیدالورود با افراد قدیم الحضور، در یک جلسه و یک مسجد و در کنار هم مینشستند و به حرفهای استاد گوش میدادند و این البته به مفهوم تقارن مراتب علمی نبود، بلکه معنی آزادی درس و بحث در حوزه را داشت.
روابط با آیتالله انصاری شیرازی چگونه ادامه یافت؟
ایشان پس از شاید یکی دو سال از مدرسه حجتیه رفتند؛ ولی در جلسات درسی ملاقاتشان میکردم تا اینکه دوران مبارزه آغاز شد و برخلاف تصور بعضیها، آیتالله انصاری در همه مراحل، در متن معرکه بودند و با اینکه عدهای فکر میکردند که فرد زاهد و عارف و سالکی مثل ایشان، نباید در مسائل سیاسی و اجتماعی داخل شوند؛ ولی ایشان به هر نحوی که مقدور بود، با اهداف نهضت همکاری میکردند و علاوه بر سخنرانی در شهرها و امضای اعلامیههای فضلا و مدرسین و طلاب در افشاگری رژیم و مطرح ساختن مسائل سیاسی، در عشق به امام خمینی و علامه طباطبائی، حد و مرزی نمیشناخت. ایشان در شعری پس از تبعید امام میگوید:
ای نفس صبا زِ من، رو، سوی مرجع زَمن
گو به خمینی این سخن: روح و روان من توئی
و در مورد مرجعیت امام هم شاید از نخستین کسانی بود که بهرغم جو حاکم بر حوزهها و اخلال متحجران، آیتالله انصاری در پاسخ عدهای از طلاب حوزه علمیه قم که پس از رحلت آیتالله حکیم از اساتید بزرگوار نظرخواهی نموده بودند(و البته همه آنها هم پاسخ مثبت دادند)، در ذیل ورقه نظرخواهی چنین نوشته بود: «بسمهتعالی صلاحیت حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی مدظله برای مرجعیت عامه قابل هیچ گونه تردیدی نیست. این فقیه عالیقدر جامع حد اعلای شرایط مرجعیت تامه و عامه بوده و تقلید و ترویج از معظمله، موجب اعلای کلمه حق و اعزاز مسلمین است. یحیی انصاری شیرازی». (رجوع شود به کتاب اسناد نهضت اسلامی ایران، ج۳، چاپ دوم، ص۱۴۹، بقیه اعلامیههای امضا شده ایشان نیز در همین کتاب که به کوشش این جانب منتشر شده، آمده است).
ایشان چه نقشی در مبارزات سیاسی پس از آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) داشتند؟
آیتالله شیرازی که در آن برهه، از فضلا و مدرسان معروف حوزه بود، همراه دیگر اساتید با ایراد سخنرانی در قم و شهرهایی که میرفت، در بیدارسازی مردم و تبیین افکار و اهداف نهضت با تمام توان، کوشا بود و اغلب اعلامیههای صادره از سوی فضلا و حوزه علمیه قم را هم امضا و تأیید مینمود.
در طی این حوادث و دوران مبارزه، دستگیر هم شدند؟
ایشان چندین بار دستگیر و زندانی شدند و یک بار هم از طرف «کمیسیون امنیت اجتماعی شهر قم» به سه سال تبعید محکوم گردیدند که نخست به «کوهدشت» لرستان اعزام و پس از مدتی به نائین منتقل شدند.دستگیری مدرسان و فضلا در جریان حوادث ۲۵ شوال، پس از تظاهرات گسترده طلاب، به مناسبت شهادت امام صادق(ع) و سال روز هجوم دژخیمان رژیم به مدرسه فیضیه بود.
بیمناسبت نیست که نخست خبر آن را از «انتقام» نشریه مخفی حوزه علمیه قم که آیتالله مصباح منتشر میکردند، نقل کنم: «شب ۲۵ شوال به مناسبت سالگرد حادثه خونین فیضیه مجلس باشکوهی در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) منعقد گردید و پس از ختم مجلس، جمعیت انبوهی از روحانیون و سایر طبقات، شعارهای زنده، وارد صحن و سپس وارد میدان آستانه شدند؛ ولی در محوطه میدان، مأمورین انتظامی شدیداً به ایشان حمله کرده و با استعمال گاز اشکآور مردم را متفرق ساختند. در این تظاهرات عدهای از طلاب مجروح و مصدوم گردیدند. صبح روز ۲۵ شوال مجدداً مجلس عظیمی در همان محل تشکیل و خطابه گرمی ایراد گردید، سپس سیل جمعیت به صحن بزرگ سرازیر شد و تظاهرات پرشوری انجام گرفت. این مراسم تا نزدیک ظهر ادامه داشت. عصر همان روز مجلس دیگری در مدرسه فیضیه منعقد شد و یکی از آقایان طلاب خطابهای ایراد و از مظالم دستگاه شدیداً انتقاد کرد و مجلس با شعارهای کوبنده علیه دستگاه حاکمه و به پشتیبانی از روحانیت مخصوصاً زعیم عالیقدر حضرت آیتالله خمینی خاتمه یافت.
از روز بیست و هفتم تا بیست و نهم شوال عدهای از اساتید و فضلای حوزه علمیه قم، از جمله آقایان ربانی شیرازی، حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی، شیخ صادق خلخالی، حاج شیخ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، سید هادی خسروشاهی، حسین نبیپور، کاظمپور گیلانی و جهانتاب بازداشت و روانه زندان قزل قلعه شدهاند و آقایان نامبرده از ده الی بیست روز بدون جرم زندانی بودند و آقای هاشمی هنوز در زندان انفرادی به سر میبرد.» (نشریه «انتقام»، مورخ ۱۰ فروردین ۱۳۴۴، ش۴)
ساواک قم هم در گزارش خود به مرکز، درباره این حادثه و تحریککنندگانش چنین مینویسد: «در مورخه ۸ر۱۲ر۴۳ به مناسبت وفات امام جعفر صادق غروب روز مزبور طلاب در مدرسه فیضه اجتماع کردند و واعظی به نام سید عبدالرسوال موسوی تهرانی به منبر رفته و مطالبی درباره زد و خورد در مدرسه فیضیه اظهار داشت، لکن از نصب بلندگو و ورود اشخاص متفرقه به مدرسه مزبور جلوگیری به عمل آمد. سپس عدهای از طلاب به مسجد بالاسر رفتند و پس از دعای توسل قصد داشتند برای خمینی شعار بدهند؛ ولی به علت آمادگی مأمورین موفق نشدند و از همانجا متفرق گردیدند. چون مأمورین قصد دستگیری موسوی تهرانی را داشتند، وی از مدرسه فیضیه خارج نشد و تاکنون دیده نشده است.
مراتب فوق بلافاصله تلفناً به اطلاع آن اداره کل و دفتر اطلاعات ویژه رسید. محرکین این جریان که ضمناً گرداننده تظاهرات متعدد دیگری نیز بودهاند و علناً مطالبی در مجالس اظهار نمیدارند به شرح زیر میباشند: شیخ حسینعلی منتظری اصفهانی، شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، شیخ صادق خلخالی، شیخ محمدعلی گرامی قمی، شیخ حبیبالله جعفری، شیخ مهدی کروبی، شیخ احمد آذری، علی حجتی کرمانی، سید هادی خسروشاهی، شیخ یحیی انصاری شیرازی، شیخ علیاکبر هاشمی رفسنجانی.
طبق اطلاع از محرکین تاکنون شیخ یحیی انصاری شیرازی، شیخ صادق خلخالی، شیخ علیاکبر هاشمی رفسنجانی، شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی دستگیر شدهاند. نامبردگان تا این ساعت در ساواک قم میباشند. ریاست ساواک مرکز ـ مولوی»
بنده دو سه روز بعد از بازداشت آقایان، زمانی که برای حضور در درس عازم مسجد امام بودم، در خیابان ارم در قم دستگیر شدم و پس از طی مراحل اداری و قانونی(!) از شهربانی قم به ساواک قم تحویل داده شدم و آنها هم شبانه بنده را همراه جناب آقای نبیپور ـ از طلاب حوزه ـ به ساواک تهران اعزام نمودند و پس از یک شب که در زندان ساواک ماندیم، ما را به زندان قزلقلعه تحویل دادند که در سند ساواک مرکز، چنین گزارش شده است:
«از تیمسار ریاست ساواک… ۲۲ر۱۲ر۴۳ خیلی محرمانه، خیلی فوری
سیدهادی خسروشاهی…که یکی از محرکین تظاهرات روز ۸ر۱۲ر۴۳ (که مصادف با وفات امام جعفر صادق زد و خورد در مدرسه فیضیه) میباشد، وسیله ساواک قم دستگیر که در مورخه ۲۱ر۱۲ر۴۳ به زندان قزلقلعه تحویل گردید. اینک ۱۴ برگ پرونده مشارالیه به انضمام یک برگ فتوکپی رسید زندان جهت هرگونه اقدام مقتضی به پیوست ایفاد میگردد. ضمناً ساواک قم گزارش نموده به طوری که از اطلاعیههای موجود در پرونده وی استنباط میگردد، در تحریکات روحانیون از ابتدا فعالیت داشته و به طوری که گفته میشود، از نویسندگان نشریه بعثت و انتقام است. رئیس ساواک استان مرکز، مولوی»
پس در قزل قلعه همراه ایشان شدید؟
بلی، در قزلقلعه به ایشان ملحق شدیم و البته همه دوستان و فضلای دستگیرشده پس از حوادث ۲۵ شوال، در بند ۲ این زندان اسکان یافته بودند که آیتالله انصاری شیرازی هم در آن بند بودند. چند روز بعد، آیتالله هاشمی رفسنجانی و مرحوم حجتالاسلام والمسلمین شیخ رضا گلسرخی وابسته به فدائیان اسلام را به بند انفرادی منتقل کردند و طبق اخبار واصله، شکنجههای سختی را هم تحمل نمودند تا آنجا که پاهای آیتالله هاشمی را با اتو سوزاندند و به علت عوارض ناشی از آن، ایشان را به بهداری ارتش یا شهربانی منتقل کردند.
آیتالله انصاری در زندان چه رفتاری داشتند؟
رفتار ایشان در زندان تغییر نکرده بود. با همان اخلاق نیکو و نرم با همه برخورد داشت. البته ایشان مانند آقای شیخ صادق خلخالی کتاب «جواهر» و «منظومه» را همراه خود داشتند که مطالعه میکردند و با همدیگر به بحث میپرداختند و آیتالله ربانی شیرازی هم گاهی در مباحثات آن دو دخالت میکرد. حیاط یا محوطه زندان قزلقلعه شامل چند درخت و حوض آب بود و زندانیان بندهای عمومی هر وقت که مایل بودند، می توانستند در آن به پیادهروی بپردازند؛ ولی زندانیان بندهای انفرادی که اغلب اعضای مؤتلفه بودند و آقایان خاوری و حکمتجو ـ از تودهایهای معروف ـ حق استفاده از حیاط را نداشتند.
شادروان داریوش فروهر که هر وقت ما به زندان رفتیم، او را در آنجا دیدیم و هر وقت هم بیرون آمدیم، او در زندان ماند! در بند یک بود؛ ولی میآمد در حیاط با بقیه به گفتگو میپرداخت و آقای خلخالی با توجه به سبیل خاص وی، به شوخی میگفت: «خیال میکنی که اگر هر روز صبح سبیلهای خود را تاب بدهی و درازتر کنی، شاهعباس میشوی یا ناصرالدین شاه؟» و مرحوم فروهر فقط میخندید ولی یک بار گفت: «حالا ما از دار دنیا به یک سبیل داش مشدی اکتفا کردهایم، آن را هم میخواهید از دست بدهیم؟!» و یک بار هم در جواب وی که به طور طبیعی آدم چاقی بود، گفت: آقای خلخالی ورزش چیز بدی هم نیست !اتفاقاً طنابی هم در وسط حیاط به دو چوب بسته بودند که بنده با آقای فروهر، گاهی والیبال بازی میکردیم و البته همیشه هم او برنده بود؛ چون با آن قد بلند، آبشار میزد و پرشهای ما بیخود بود!
یک روز موقع بازی ما آیتالله شیرازی در گوشه حیاط نشسته بود و مطالعه میکرد که توپ، مستقیم به کتابی که در دستشان بود، خورد و ایشان با لبخند ملیح همیشگی گفتند: «و ما الحیاه الدنیا الّا لهو و لعب» و بنده بلافاصله گفتم: «و زینه و تفاخر»! و سپس عذرخواهی کردم که توپ بدون عمد، باعث مزاحمت گردید!
آقای فروهر چرا به زندان افتاده بود؟
شادروان فروهر به دنبال اهداف ملی خود بود و برخلاف اغلب رهبران مصلحتاندیش جبهه ملی، با سخنرانی و اعلامیه اعتراض سازمان پان ایرانیستی خود را اعلام میکرد و بازداشت میشد و سالهای متمادی در زندان شاه به سر برد؛ ولی دست از هدفش برنداشت. در زندان هم بیشتر مشغول مطالعه بود. برای او روزنامه هم میآوردند که مقالات مفید را قیچی میکرد و در واقع آرشیوی برای حزب یا سازمان خود درست کرده بود. در کل مرد سلیمی بود و اخلاق تندی نداشت و بعدها که یکی دو بار در مراسمی در حسینیه ارشاد او را دیدم، خیلی آرام تر بود .البته پس از پیروزی انقلاب هم به نقل آقای محمد هاشمی، امام توصیه کردند به پاس مبارزاتش، در کابینه دولت آقای بازرگان سمتی به او داده شود، که وزیر کار شد.
در بند ۲ «قزل قلعه» از روحانیون فقط کسانی بودند که از حوزه علمیه قم و مرتبط با حوادث ۲۵ شوال دستگیر شده بودند. البته چند بازاری، معلم و تودهای هم در بند بودند که یکی از آنها مرحوم حاج مرتضی تجریشی، از فعالان و مبارزان معروف بازار بود. آن برهه از زندانی شدن ماها، خیلی هم طول نکشید و گویا به مناسبت عید نوروز همه را آزاد کردند.
چگونه همه را آزاد کردند؟
چون اصل بازداشت بدون دلیل و مدرک بود و ساواک قم برای توجیه بیعرضگی و عدم توانائی خود، افراد را دستگیر و به تهران فرستاده بود، در مرکز گویا تصمیم میگیرند که به غائله پایان دهند و به جای بازجویی و محاکمه، همه را با اخذ تعهد به «عدم اقدام علیه امنیت کشور» آزاد کنند... وقتی ورقهها را به ما دادند، خلخالی در کنار من بود، گفتم: «چرا امضا کنیم؟» گفت: «برای اینکه آزاد شویم و برویم بیرون! اینجا بمانیم که چه کار کنیم؟ میرویم بیرون و به کارهای خود ادامه میدهیم!» همگی این کار را انجام دادیم و بیرون آمدیم؛ ولی آیتالله هاشمی رفسنجانی و مرحوم گلسرخی، همراه این گروه آزاد نشدند و هر کدام پرونده خاصی، علاوه بر مسئله تظاهرات قم داشتند که گویا به اعدام انقلابی منصور، نخستوزیر شاه مربوط بود.
آیا پس از بازگشت به حوزه علمیه، با آیتالله انصاری شیرازی ارتباط داشتید؟
بالاخره ما طلبه حوزه بودیم و خدمت اساتید میرسیدیم؛ ولی چون از لحاظ درسی و سنی در سطح آنها نبودیم، روابطمان درحد دیدارهای دوستانه و حضور در محافل دعا و نیایش و مجالس درس بزرگان بود و البته همزمان به مبارزه هم از طریق تهیه و امضا، تکثیر و توزیع اعلامیهها، ادامه میدادیم که خود یکی از راههای اصلی استمرار مبارزه بود. اعلامیهها در پشتیبانی از امام خمینی و نهضت اسلامی صادر میشد که بنده در بعضی موارد از «جمع کنندگان» امضا از اساتید بودم. برای نمونه یک نامه سرگشاده را که خطاب به امام خمینی بود و همه فضلا از جمله آیتالله انصاری آن را امضا کردند، در این اینجا نقل میکنیم، که مربوط به تاریخ مهرماه ۱۳۴۴ است:
«بسمالله الرحمن الرحیم. محضر مقدس بزرگ مرجع عالم تشیع حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی متعالله المسلمین بطول بقائه.
هرچند انتقال حضرت عالی از ترکیه به عتبات از جهتی مایه خرسندی است، ولی ادامه تبعید آن مرجع عالیقدر که به خاطر دفاع از قرآن و حقوق ملت اسلام و حمایت از استقلال و تمامیت ارضی کشور اسلامی ایران صورت گرفته است، بسی موجب تأثر و تنفر عموم ملت ایران است. ملت شریف مسلمان ایران وحوزه علمیه قم که از منویات مقدس آن قائد عظیمالشأن پیروی میکنند و برای تأمین و اجرای آن از هیچگونه فداکاری دریغ ندارند، انتظار دارند که به زودی موانع برطرف شود تا با مراجعت حضرت عالی به حوزه علمیه قم و با تدابیر خردمندانه و رهبریهای ارزنده آن زعیم عالیقدر، مصالح عالیه اسلام و ایران و حقوق از دسترفته ملت تأمین گردد. ادام الله ظلکم علی رئوس الانام.
حسین نوری، احمد آذری قمی، ربانی شیرازی، علیاصغر مروارید، محمد علم الهدی خراسانی، حسینعلی منتظری، ابوالفضل النجفی الخونساری، سید محمدرضا سعیدی، علی المشکینی الاردبیلی، ناصر مکارم شیرازی، محمدتقی مصباح یزدی، ابوالقاسم خزعلی، علیاکبر مسعودی، سید موسی شبیری زنجانی، محمد مفتح، مهدی الحائری الطهرانی، غلامرضا صلواتی عراقی، جوادی آملی، سید مصطفی علمالهدی ـ سید محمدباقر ابطحی، محمد ایمانی گیلانی، رضا گلسرخی کاشانی، سید عبدالمجید ایروانی، محمد محمدی گیلانی، ابراهیم امینی، احمد جنتی، نعمتالله صالحی نجفآبادی، جعفر سبحانی، یحیی انصاری شیرازی، محمد مجتهدی شبستری، سید هادی خسروشاهی، سید یوسف مدنی تبریزی، محمد رضا توسلی، عباس محفوظی، حسن حسنزاده، محمد جواد حجتی کرمانی، حسین شبزندهدار، محسن دوزدوزانی، سید حسن طاهری، محمد مؤمن، مهدی الحسین الروهانی، محمدعلی گرامی، محمدعلی فیض گیلانی، مصطفی اعتمادی، اکبر هاشمی، علی قدوسی، مرتضی مقتدائی، سیدمحمد خرازی، زینالعابدین قربانی و دهها امضای دیگر. (رک: اسناد نهضت اسلامی ایران، ج۳، ص۹۴)
گفته میشود که ایشان مانند علامه طباطبائی سخت با شخص دکتر شریعتی و مؤلف شهید جاوید مخالف بودند؟
علامه طباطبائی که من روابط وثیقی با ایشان داشتم، بعضی از مطالب آثار دکتر شریعتی را قبول نداشتند و در پاسخ به مرحوم سید منیرالدین شیرازی که از شاگردانشانه بود، به طور کتبی هم نوشتهاند که اشکال من به بعضی از مطالب ایشان است و کاری به شخص ندارم. بقیه بزرگانی هم که به دکتر شریعتی و مؤلف شهید جاوید اعتراض داشتند، در واقع اعتراض علمی و نقد تاریخی بود و قصد «تکفیر» در بین نبود و البته دامنزدن به این دو اختلاف و توسعه و ادامه دادن آن در محافل مذهبی یا حوزوی، توسط ساواک انجام میگرفت که اسنادش، پس از انقلاب به طور کامل منتشر گردید که نشان میدهد دستور ساواک بر تکثیر جزوهها و اصرار بر ادامه امر چگونه بود.
به جنبههای مبارزاتی ـ سیاسی زندگی ایشان اشاراتی کردید و در پایان بیمناسبت نیست که به جنبههای علمی ـ فلسفی و حوزوی ایشان هم اشارهای شود.
البته شرح حال آیتالله شیرازی را در این زمینه دوستان و شاگردانشان نوشتهاند که پس از رحلت ایشان، در بعضی جرائد و مجلات منتشر گردید و من ترجیح میدهم در این بخش سطوری چند از مقدمه کتاب «حکمت ناب» نقل کنم. این کتاب را علاقهمندان و شاگردان ایشان جمعآوری و چاپ کردهاند که شامل بحثها و درسهای اخلاقی ایشان است و نخست در نشریه «افق حوزه» درج و سپس به شکل کتاب منتشر شده است:
آیتالله انصاری شیرازی از اصحاب بزرگ معرفت و دانش اسلامی، در سال ۱۳۰۶ش در روستای نوایگان (یا نوادیجان) داراب از توابع شیراز دیده به جهان گشود. پدر ایشان، مرحوم شیخ محمد فخر انصاری، فرزند شیخ زکریای نصیرالاسلام انصاری، از سران و مبارزان مشروطه بود که نسبش به جابربن عبدالله انصاری میرسد. ایشان پس از اتمام دروس مقدماتی در نوایگان، در سال ۱۳۲۵ برای ادامه تحصیل به شیراز رفت و از مدرسان و اساتید بزرگ آن دیار بهرههای بسیاری برد. سپس به قم آمد و نزد حضرات آیات سید محمدباقر سلطانی، مجاهدی تبریزی، حاج شیخ فکور یزدی به کسب علم پرداخت و در درس خارج حضرت امام خمینی و آیات عظام بروجردی، شیخ مرتضی حائری و اراکی و… شرکت جست. وی دروس علوم عقلی (مانند اسفار اربعه، شفا و تمهیدالقواعد) را نزد علامه طباطبایی آموخت و به توصیه ایشان، شرح فصوص قیصری را نزد مرحوم سید محمد حسن الهی( برادر علامه طباطبایی) فراگرفت. ایشان مدت سی سال از محضر علامه طباطبایی استفاده کرد و از شاگردان خصوصی این استاد به شمار میرفت.
آیتالله انصاری در طول سالیان مبارزه با رژیم پهلوی، همواره در خط مقدم حضور داشت و یکی از مروجان اندیشه مرجعیت امام خمینی در آن روزگار بود. وی پس از حادثه مدرسه فیضیه، ضمن افشای ماهیت پلید رژیم شاه، بر عزم امام و ملت برای مبارزه تا پیروزی نهایی تأکید کرد. او به دشمنان هشدار داد که از اعمال سفاکانه خود دست برداشته و به محاصره و زندان امام ادامه ندهند، و گرنه خشم ملت را نمیتوانند خاموش سازند. بر این اساس در ۸ مهر۱۳۴۲ همراه با جمعی از فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم، با ارسال نامهای به هیأت دولت، خواستار آزادی امام خمینی و دیگر روحانیون از حصر شدند. سخنان روشنگر این عالم مجاهد در شهرهای گوناگون باعث شد تا رژیم شاه، ایشان را تعقیب و تهدید و شهریور ۱۳۵۲، به مدت ۴ ماه در کوهدشت و سپس ۳۲ ماه در نائین تبعید کند…
این حکیم متأله، تدریس علوم دینی را از آغازین سالهای طلبگی شروع کرد و تا اواخر عمر شریف خود به تدریس دروس بسیاری از جمله: لمعه، رسائل، مکاسب، کشفالمراد، شرح تجرید، شرح منظومه، شرح اشارات، اسفار، شرح فصوص قیصری، تمهیدالقواعد، مصباحالانس، منازل السائرین و بخشی از بحارالانوار توفیق یافت و کتابهای بسیاری در زمینههای گوناگون تألیف نمود که از جمله آنها میتوان به شرح منظومه (در ۴ جلد) و مجموعه اشعار اشاره کرد. ایشان همچنین جزوات و دست نوشتههای بسیاری دارند که به چاپ نرسیده است.
بزرگی شأن و احترام شایان توجه این استاد فرزانه اخلاق در جامعه حوزوی و بزرگان دین به خاطر فلسفهدانی و استادی فلسفه نیست، بلکه آنچه ایشان را از همگان متمایز نموده، تقوا و ورع مثالزدنی است. شخصیتی در این درجه علم و معنویت، بعد از درس، کفش شاگردان خود را جفت میکرد و سالیان دراز عطر علم و معرفت، فلسفه و عرفان، تواضع و فروتنی را میافشاند.
برای آشنایی طلاب جوان حوزهها، بیمناسبت نیست اشاره کنم که ایشان حتی پس از اشتغال به تدریس در حوزه نیز با فشارهای سخت مادی روبرو بود تا آنجا که مدتی مجبور شد در چادری در یکی از حجرههای صحن عتیق حضرت معصومه(س) سکونت گزیند و ضمن زندگی زاهدانه، به درجات علمی ـ معنوی بالایی نایل شود و به تربیت طلاب بپردازد و در مراحل سیر و سلوک از طریقتی که در محضر علامه طباطبایی با آن آشنا شده بود، استفاده کند. ایشان نخست به تدریس فقه و اصول پرداخت و سالها رسائل و مکاسب را تدریس نمود، به ویژه که خود در درس اصول و فقه امام خمینی شرکت داشت؛ اما بعد از مدتی بیشتر به تدریس فلسفه همت گماشت و تمهیدالقوائد، فصوصالحکم، منظومه سبزواری و اسفار و مصباحالانس تدریس میکرد و گاهی به طور خصوصی و برای چند نفر معدود بود...
آیا آثار ایشان چاپ شده است؟
بعضی از آثارشان به چاپ رسیده است؛ مثلاً شرح منظومه سبزواری که در چهار جلد به چاپ رسیده و بسیار عالمانه و دقیق است.تلمذ آیتالله شیرازی در محضر علامه طباطبایی موجب ارتقای مقام علمی ـ فلسفی و عرفانی ایشان شد و آیتالله شیرازی علاوه بر دروس حکمت متعالیه از خصوصیات معنوی و اخلاقی و عرفانی علامه نیز بهرهمند شد و در واقع یکی از شاگردان برجسته و معدود علامه در میدان «سیر و سلوک» بود.
علامه حسنزاده آملی، یکی دیگر از شاگردان علامه، در مورد شاگردان معظمله میگویند: «… هرچند بسیاری از افراد حوزه علمیه قم محضر انورش را درک کرده بودند، ولی جمعی را توفیق حضور بود و فقط در درس شرکت میکردند و فریقی را نصیب اطلاع به صورت اصطلاحات و بعضی را نیل عروج به معارج علمی و طایفهای را به سیر سلوک علمی و قلیلی را وصول به منقبتین علم و عمل بود» و بیتردید آیتالله شیرازی از این عده «قلیل» بود و در همین راستا بعضیها او را «شیخالاشراق قم» می نامیدند، رضوانالله تعالی علیه.