اشاره: پس از حوادث خونین 15 خرداد و قیام مردم سراسر ایران، برای پشتیبانی از نهضت روحانیت، و دستگیری و زندانی شدن امام در «زندان قصر» و سپس «پادگان عشرتآباد» و به دنبال فشار مراجع عظام قم و مشهد و نجف و علماء همه بلاد، سرانجام رژیم شاه كه مقدمات تشكیل دادگاه نظامی! را برای محاكمه امام آماده میكرد، مجبور گردید كه امام را در «قیطریه» در منزلی تحت «اقامت جبری» قرار دهد و سپس با آزادی معظمله موافقت نماید و امام در میان استقبال پرشكوه مردم، به قم بازگشت؛ اما همزمان با آزادی امام، روزنامهها از قول مقام امنیتی رژیم نوشتند كه آزادی امام به دنبال توافقاتی است كه به عمل آمده و آقایان در سیاست دخالت نخواهند كرد!
***
تفصیل ماجرا را شاید همه میدانند، در اینجا هدف نقل داستان چاپ و نشر سخنرانی تاریخی امام است كه پس از بازگشت در مسجد اعظم قم آن را ایراد نمود و ضمن دعوت عموم به وحدت و احترام به مراجع و ادامه مبارزه و تقبیح كسانی كه بخواهند با رژیم به «توافقات!» برسند، توطئه جدید دشمن را خنثی نمود.
امام در تاریخ روز چهارشنبه دوم ذیحجةالحرام 1383ق طبق اطلاع قبلی برای شركت عموم، در مسجداعظم قم، برای هزاران نفر از طلاب و مردم قم و شهرهای دیگر، سخنرانی مهم و تاریخی خود را ایراد نمود كه محتوای آن برای همیشه كاملاً سودمند و حیاتبخش خواهد بود.
در اینجا و پیش از نقل بخشهایی از آن بیانات، بیمناسبت نیست كه به چگونگی داستان چاپ آن در جزوهای سی صفحهای، اشارهای بشود: از جمله كسانی كه سخنرانی امام را آن روز ضبط كردند، یكی هم بنده بودم كه بلافاصله با صرف وقت زیادی آن را از نوار پیاده كردم و چون برای نخستین بار بود كه این كار را انجام میدادم، برایم بسیار سخت بود؛ چون تا جملهای را از نوار پیاده و یادداشت میكردم، باید زود ضبط را خاموش میكردم و سپس از نو، شروع مینمودم! به هرحال كل سخنرانی را از نوار پیاده كردم و پس از پاكنویسی، برای تسریع در امر چاپ و توزیع آخر شب، آن را به حاجآقا مصطفی ـ كه در منزلی اجارهای، مقابل منزل امام در «یخچال قاضی» سكونت داشت و بهطور طبیعی در واقع همسایه بنده نیز بود ـ تحویل دادم كه پس از تصویب امام برای چاپ آن اقدام شود. بعدازظهر بود كه یكی از افراد بیرونی امام به درمنزل من آمد و گفت: حاجآقا مصطفی با شما كار دارد. بلافاصله به منزل ایشان رفتم. حاجآقا مصطفی با لحنی كه برایم جالب نبود، گفت: «چرا بعضی از جملات و یا كلمات امام را تغییر دادهاید؟ باید همانطور باشد كه امام بیان كرده است.»
گفتم: قاعدتاً كلمات «گفتاری» در شكل «نوشتاری» كمی تغییر مییابد؛ ولی این تغییر در واقع ویرایش كلمات و تبدیل آن به شكل «نوشتاری» است، نه تغییر محتوایی و مفهومی! حاجآقا مصطفی گفت: «نه! شما حق تغییر و تبدیل نداشتید.» پاسخ دادم كه: من این متن را خدمت شما دادم تا زودتر به خود امام بدهید تا در چاپ آن تسریع لازم به عمل آید. حالا هرطور صلاح میدانید، خودتان اقدام كنید و برنامه چاپ هم به عهده شما باشد و سپس خداحافظی كردم و به منزل خود برگشتم و همانوقت نامه كوتاهی خدمت امام نوشتم و به یكی از اصحاب بیرونی دادم تا به امام برساند و در آن، به «اعتراض» حاجآقا مصطفی «اعتراض» كردم و تصریح نمودم كه من با سختی تمام، این سخنرانی حضرتعالی را از نوار پیاده كردم و درمواردی كلماتی را از شكل «گفتاری» به شكل «نوشتاری» در آوردم. و اینك اصل نوار و نسخه بدون ویرایش هم آماده است كه تقدیم میشود تا هرطور صلاح است، دستور دهید اقدام شود!
شب هنگام یكی از افراد بیرونی امام به درب منزلم آمد و گفت: «حاجآقا با شما كار دارند.» من با توجه به متصل بودن منزل مسكونیام به بیرونی بیت امام، در عرض چند دقیقه به خدمت ایشان رسیدم. نوار و نامه ومتن سخنرانی ویرایش شده و ویرایش نشده، در جلوشان بود. با لحن پدرانه و ملایم و با تعبیراتی ملاطفتآمیز، ناراحتی بنده را جبران نمودند و بعد فرمودند كه: «البته مصطفی قصد نداشته كه به شما اعتراض كند؛ قصدش تذكری بوده، آن هم برای اینكه در صورت تغییر ولو ظاهری عبارات و كلمات كه با حسن نیت و قصد خیر جنابعالی همراه است، ممكن است این باب مفتوح شود و دیگران هم بخواهند در نقل مطالب ما تصرفاتی بكنند و این موجب مشكلاتی میشود. و لذا بهتر است كه همان متن ویرایش نشده را جنابعالی بدهید چاپ كنند.» و سپس دعا كردند: «انشاءالله خداوند شما را توفیق دهد...»
اصولاً بنده یكی از افرادی بودم كه در چاپ اعلامیههای امام و بعضی دیگر از مراجع، نقش رابط را با آقاسید یحیی برقعیـ مدير چاپخانه حكمتـ به عهده داشتم و اين بود كه فوراً متن بيانات ويرايش نشده را به آقاي برقعي رساندم و هزينه چاپ آن را هم كه نوعاً به علت خطرناك بودن اقدام، بيشتر از مطالب عادي بود، طبق معمول از آيتالله هاشمي رفسنجاني گرفتم و به ايشان دادم.
بيانات چون مفصل بود، به شكل رسالهاي در 30 صفحه چاپ شد و آقاي برقعي طي تماسي به من پيغام داد كه: «مكتب اسلام حاضر است، بياييد ببريد!» و اين رمزي بود بين بنده و ايشان، و چون مجله مكتب اسلام هم در آن چاپخانه حروفچيني و چاپ ميشد، پيغام به اين شكل مشكوك به نظر نميرسيد و پيغام آورنده يا گوشدهنده تلفن متوجه موضوع نميشد.
البته در اين قبيل امور، سرعت و تحرك فوري، يك ضرورت است و من بلافاصله به سوي چاپخانه كه در خيابان ارم مقابل «كوچه آقازاده» قرار داشت رفتم و در سر راه، يكي از باربراني را كه با «گاري» حمل بار مينمودند، پيدا كردم و با خود به چاپخانه بردم و «مكتب اسلام» ـ بيانات چاپ شده امام ـ را تحويل گرفتم تا به خانه امني كه داشتيم ـ منزل حجتالاسلام والمسلمين جناب شريفي گرگاني (ايضاً در يخچال قاضي و نزديك منزل بنده) ـ منتقل كنم.
«چاپخانه حكمت» در آخر كوچهاي قرار داشت كه يك در اصلي از خيابان و يك در ورودي در آخر كوچه داشت. از در ورودي كه خواستم همراه بيانات چاپ شده و گاريچي خارج شوم، از دور ديدم كه «كامكار» رئيس اطلاعات شهرباني قم، همراه يكي دو مأمور از در خيابان وارد شده و به سوي چاپخانه ميآيد. به گاريچي گفتم: «شما برو آن سوي خيابان، كوچه آقازاده، من الان ميرسم!» البته روي بيانيهها هم كه چون در 30 صفحه بود و حجمي را تشكيل ميداد، گوني كشيده بوديم كه در سر راه ديده نشود و دوستان نسخهاي مطالبه نكنند يا كل موضوع لو نرود و اصل مطلب به مقصد برسد.
بلافاصله به چاپخانه برگشتم و موضوع آمدن كامكار را به آقاي برقعي گفتم. خيلي با خونسردي هميشگي گفت: «من كامكار را به داخل و بر سر ماشينهاي چاپ ميبرم و آنجا را كه الان مشغول چاپ مكتب اسلام هستيم، به او نشان ميدهم. شما در اتاق حروفچيني، فرمهاي اين بيانات را كه هنوز حروفشان را پخش نكردهايم، فوري به هم بريزيد تا اگر آنجا هم آمد، فرم مطالب را نبيند.»
البته در زمانهاي نه چندان دور، مطالب با حروف سربي و با دست، حروفچيني ميشد كه پس از تكميل سطور يا صفحه آن را با نخي محكم ميبستند و پس از تكميل فرم 8 يا 16 صفحهاي، به ماشين چاپ بسته ميشد!
من وارد اتاق حروفچيني شدم، فرمها همه سالم و قابل استفاده روي ميز بود، نخها را بهسرعت باز كردم و حروفشان را در يك پيت حلبي كه نوعاً حروف سربي اضافي را در آن ميريختند تا بعد مجدداً جدا كنند، ريختم و بيرون آمدم. در اتاق تصحيح، ديدم كه حجتالاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر احمد احمدي نشسته و مشغول غلطگيري كتابي است؛ ولي دو نسخه از اين بيانات چاپ شده هم ـ كه خود غلطگيري نهايي تايپي آن را انجام داده بود ـ روي ميزش قرار دارد. باز به سرعت داخل شدم و موضوع را گفتم و ايشان هم آن دو نسخه را برداشت و در جيب خود جاي داد!
بدون مراجعه به چاپخانه آقاي برقعي، خود را به كوچه آقازاده رساندم كه ديدم بنده خدا، گاريچي حيران مانده كه چه كار بايد بكند و كتابهاي مرا به كجا ببرد! خود جلو افتادم و گفتم چون دير شده و من بايد بر سر درس حاضر شوم، سريع بياييد و او هم عمل كرد و امانات به سلامت به خانه امن رسيد.
اين بيانات تاريخي امام، همانطور كه اشاره كردم، باتوجه به اختلافاتي كه در آن زمان بهويژه در ميان طلاب جوان بهوجود آمده بود، بسيار تاريخي، ارزشمند، خالصانه، مخلصانه و سرنوشتساز است.
سالروز ايراد اين بيانات ـ البته بدون هيچگونه ويرايشي(!)، جهت اطلاع عموم و بهرهمندي دوستان و برادران و كساني كه در آن تاريخ نبودند و به عنوان يك سند تاريخي، نقل ميكنم و اميدوارم كه سودمند باشد؛ چرا كه «فان الذكري تنفع المومنين». تهران ـ اول ذيحجه الحرام 1430ق/1388 ش- سيدهادي خسروشاهي
گزيدهاي از بيانات تاريخي و ارزنده حضرت آيتالله العظمي خميني مرجع عاليقدر جهان تشيع كه پس از آزادي و بازگشت از تهران در روز چهارشنبه دوم ذيحجه 1383 در مسجد اعظم قم ايراد فرمودند:
اعوذبالله منالشيطانالرجيم.بسمالله الرحمن الرحيم.انالله و انااليه راجعون! من تاكنون احساس عجز در صحبتها نكردهام و امروز خودم را عاجز ميدانم؛ عاجز ميدانم از اظهار تألمات روحيهاي كه دارم براي اوضاع اسلام عموما و اوضاع ايران خصوصا و قضايائي كه در اين يك سال منحوس پيش آمد، خصوصا قضية مدارس علمي. من از قضيه پانزده خرداد مطلع نبودم تا اينكه حبس من به حصر؛ تبديل شد؛ و اخبار خارج به من رسيد. خدا ميداند كه اوضاع پانزده خرداد مرا كوبيد. (گرية شديد حضار)
حالا كه از قيطريه به اينجا آمدهام، مواجه هستم با يك منظرههائي با بچههاي كوچك بي پدر (گرية حضار)، با مادرهاي جوان از دست داده، با زنهاي برادر مرده( گريه شديد)، با پاهاي قطع شده با افسردگيها. اينها علامت تمدن آقايان است و ارتجاع ما! افسوس كه دست ما از عالم كوتاه است: افسوس كه صداي ما به عالم نميرسد، افسوس كه گريههاي اين مادرهاي بچه مرده به دنيا نميرسد. (گرية شديد جمعيت)
ما را كهنه پرست معرفي ميكنند! ما را مرتجع معرفي ميكنند! علماي اسلام را به ارتجاع سياه؛ تعبير ميكنند! جرائد خارج از ايران، آنهائي كه با بودجههاي گزاف براي كوبيدن ما مهيا شدهاند، در خارج ما را مخالف اصلاحات (با اينكه اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است) معرفي ميكنند! مخالف ترقي مملكت معرفي ميكنند! ميگويند: «آخوندها باز ميخواهند الاغ سوار بشوند، و از اين طرف به آن طرف بروند، آخوندها ميگويند كه برق نميخواهيم؛ ميگويند طياره نميخواهيم، اينها مرتجع هستند، اينها ميخواهند به قرون وسطي برگردند!»
آخوندها با اين سياه روزيها كه نصيب مملكت است، مخالفند؛ اين كهنه پرستي است؟! علماء اعلام با اين زدنها، كشتنها، قلدريها، ديكتاتوريها، استبدادها مخالفند؛ اين كهنه پرستي است؟! علماء اسلام درصدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند براي ملت آزادي گرفتند؛ قوانين جعل كردند؛ قوانيني كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانين اسلام است، اين آزادي را با خونهاي خودشان، با زجرهائي كه كشيدند؛ با بيچارگيهائي كه متوجه به آنها شد، گرفتند. اين آخوندها مرتجع هستند؟!
امروز هم روحانيت قيام كرده است؛ نهضت كرده است، ملت به تبع روحانيت نهضت كرده است؛ ملتهاي اسلام بيدار شدهاند، نهضت كردهاند؛ خواستههاي روحانيت؛ عمل به قوانين اسلام است. اين ارتجاع است؟ رسول اكرم(ص) مرتجع بود؟! قوانين آسماني، قوانين الهي كه ما براي آنها اينقدر اهانت ميبينيم؛ زجر ميكشيم؛ دعوت به عمل كردن قوانين آسماني، ارتجاع است؟! خداي تبارك و تعالي مرتجع است؟! جبرئيل أمين، واسطة وحي الهي مرتجع است؟! پيغمبر اكرم مرتجع است؟! ائمة هدي مرتجع هستند؟! علما از صدر اسلام تا امروز كه از خودشان چيزي ندارند، اينها قوانين اسلام و قوانين وحي را به مردم ابلاغ ميكنند. ابلاغ قوانين الهي ارتجاع است؟!
صفحات -> 1 - 2 - 3 - 4