به قلم : استاد سید هادی خسروشاهی
... در اواسط سال 1357 برای پاره ای از امور به تهران رفته بودم و... در تهران بودم که شنیدم عده ای در قم، به عنوان «محرکان اصلی آشوبگران»! دستگیر و به «انارک یزد» تبعید شده اند که آیت الله پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی) و آیت الله سید صادق روحانی (از مراجع محترم) و دو واعظ مطرح در قم، حجت الاسلام سید احمد کلانتر و حجت الاسلام شیخ عباس ضیغمی از جمله این عده تبعیدی هستند!
البته این نوع اخبار تقریباً عادی شده بود و همه روزه اخباری از دستگیری و یا تبعید علماء و وعاظ بلاد و مبارزین مسلمان منتشر می گردید و رژیم بر فشار و اختناق خود، برای سرکوب نهضت اسلامی ایران می افزود...
آیت الله پسندیده در کنار امام خمینی (ره)
... دو روز بعد، بعد از ظهر به «قم» برگشتم. تازه وارد منزل خود در خیابان صفائیه، کوچه ممتاز، وارد شده بودم که «تقی زاده» معاون ساواک تلفن نمود و اخطار کرد که بدون اندیشه درباره «فرار»! آماده حضور در «شهربانی» قم بشوم و افزود که کوچه شما در واقع در «محاصره» است و امکان «فرار» وجود ندارد!
در پاسخ گفتم: من تاکنون کی «فرار» کرده ام که این بار دوم باشد؟ اما اگر ضرورتی در کار نیست، فردا صبح به شهربانی مراجعه کنم.
در پاسخ گفت: نه! آماده شوید. یک ماشین جیپ ارتشی و یک پیکان دم درب، منتظر شما هستند... اگر لباس هم همراه داشته باشید، بی مناسبت نخواهد بود.
گفتم: معلوم شد که این بار «میهمانی»! طولانی خواهد بود؟ گفت: چنین به نظر می رسد!
... زنگ درب منزل به صدا در آمد، در را باز کردم، مأمور پلیس و یک لباس شخصی گفتند: تشریف بیاورید... گفتم لباس بپوشم و بیایم. درب کوچه را نگذاشتند ببندم!.. و چند دقیقه بعد سوار بر پیکان به سوی شهربانی قم که در «باجک» قرار داشت، رهسپار شدیم.
... در شهربانی، آقای محمدی، معاون آگاهی در دفتر خود منتظر ما بود!... ننشسته ورقه ای به من داد تا امضا کنم.. موضوع ورقه را که خواندم معلوم شد که یکی از آن پنج نفر «محرکان اصلی آشوبگران قم» بنده بوده ام و طبق حکم! کمیسیون امنیت ملی! قم به سه سال تبعید در انارک یزد، محکوم! شده ام..
...ورقه را بدون معطلی امضا کرده و به آقای محمدی که از قبل او را می شناختم، تحویل دادم و او پس از نگاهی کوتاه به امضای من، در حالی که «مأمورین جلب» ساواک و حکومت نظامی، در اطاق حضور داشتند، با نوعی عصبانیت که بر من معلوم شد مصنوعی است و به خاطر جلب رضایت «مأموران ساواک حاضر» قیافه گرفته است، ورقه را به من پس داد و با لحنی خشن! گفت: این چه نوع امضا کردن است؟ ببین آقای پسندیده چی نوشته و چگونه امضا کرده است؟...
وقتی با دقت به ورقه نگاه کردم، دیدم آیت الله پسندیده قبل امضای خود نوشته اند: «به رأی صادره اعتراض دارم»! فهمیدم که آقای محمدی می خواهد مثلاً «کمکی» در حق ما کرده باشد و در جلو مأموران، با این لحن هشدار می دهد که رأی صادره که بدون اعتراض نباید امضا شود!
.. اعتراض خود را در بالای امضای خود نوشتم و ورقه را تحویل دادم و سپس او دستور داد که ایشان را ببرید!... (داستان را در انارک به آیت الله پسندیده گفتم، ایشان فرمودند اگر به هنگام امضاء هر حکمی، اعتراض خود را اعلام نکنید، بعداً نمی توانید اعتراض کنید و یا وکیلی بگیرید و از خود دفاع کنید.
... نمی دانم؛ بر جیپ ارتشی قراضه سوار شدم یا پیکان قراضه تر؟... اما دو مأمور مسلح! علاوه بر راننده همراه بنده رهسپار دیار مجهول شدیم! پس از مسافتی طولانی، متوجه شدم که از شهر «کاشان» عبور کردیم! و نزدیکی های طلوع آفتاب به «انارک» رسیده بودیم که ده کوره ای در وسط کویر بود و از هیچ آدمیزادی در آن صبح زود، خبری نبود، اما درب مرکز ژاندارمری محل باز بود و بنده را «تحویل» ژاندارمری دادند و «رسید» گرفتند و رفتند.
... «پس از ثبت نام و اخذ مدارک، و التزام به اینکه هر روز باید به آنجا بروم و دفتر حضور و غیاب را امضا کنم، همراه سربازی مرا به خانه ای بردند که درب آن باز بود. وقتی وارد شدم، آیت الله پسندیده را دیدم که در اطاق روبروی در نشسته بود و به نظرم صبحانه می خورد!
... خوشحال شدم که تنها نخواهم بود، بعد دو واعظ تبعیدی بر سر سفره صبحانه آمدند .. و البته حکم تبعید آیت الله سید صادق روحانی حفظ الله به «حصر خانگی» تبدیل شده بود و ایشان به انارک تبعید نشده بودند.
.. شیخ صادق خلخالی هم به آنجا تبعید شده بود که پیش از وصول تبعیدی های جدید، او را به جای دیگری برده بودند. آیت الله ناصر مکارم شیرازی را هم که تبعیدی «سنندج» بود به انارک منتقل کرده بودند.. و این باعث مسرت بیشتر شد که محفل انس علمائی خواهیم داشت.
از سمت راست : استاد خسروشاهی، آيت الله پسنديده، آيت الله ناصر مكارم شيرازی - تبعيدگاه انارك (1357)
... چند روز بعد حضرت آقای مکارم و جناب آقای کلانتر و آقای ضیغمی، برای خود منزلی تهیه و «اجاره» کردند و رفتند... البته منزل که می گویم، در دهکده کویری، فقط شکل منزل داشت و شامل یکی دو اطاق بود، بدون هیچگونه امکانات و وسایل رفاهی و زندگی...
پرسشی از اینکه هیچ مردی را در دهکده ندیدم، مطرح کردم که معلوم شد «مردان» این دهکده، هفته ای پنج روز در «معادن نخلک» مشغول کار هستند و فقط زن و بچه آن ها در روستا در دخمه هائی سکونت دارند... و «مردان» را پنجشبنه می آوردند و عصر جمعه باز برای کار به «نخلک» می برند.
.. شهید آیت الله صدوقی که شنیده بود آیت الله پسندیده و دوستان دیگر به انارک تبعید شده اند، بلافاصله یک «کولر آبی» و یک «یخچال» به منزلی که آیت الله پسندیده سکونت داشت و قبلا گویا مدرسه ای بوده و شامل فقط سه اطاق بود آورده بودند که در آن گرمای حدود 50 درجه بسیار ضروری و کارساز بود!
آیت الله صدوقی هر هفته یک وانت یا نیسان میوه و نان و برنج و خوراکی و لوازم ضروری دیگر به انارک می آورد ـ و یا می فرستاد ـ که بیشتر محتویات آن بین اهالی روستا، به دستور آیت الله پسندیده تقسیم و توزیع می گردید. چون خیلی بیشتر از مواد مورد نیاز تبعیدی ها بود و آیت الله صدوقی به طور عمد بیشتر می فرستاد تا به روستائیان محروم برسد.
... بنده خواستم اطاقی اجاره کنم و مانند دوستان دیگر مزاحم آیت الله پسندیده نشوم، ولی ایشان اجازه ندادند و گفتند: آقایان اهل بیتشان آمده اند و رفتند.. .شما که مانند من مجرد هستید، کجا می روید؟ در همین منزل، یک اطاق مال شما، بمانید و «مشهد علی» هم آبگوشتی، کته ای درست می کند که با هم می خوریم!
«مشهد علی» آبدارچی بیت امام در یخچال قاضی بود و برای کمک به آیت الله پسندیده که در آن ایام هشتاد و پنج سال داشت، به انارک آمده بود..
... آیت الله پسندیده برنامه منظمی برای خود داشت. پس از نماز صبح که بنده می خوابیدم، ایشان نخست «زیارت عاشورا» می خواند و بعد بیرون از خانه ـ که بیابان بود، می رفت و ضمن راه پیمایی «لعن و سلام» زیارت عاشورا را می خواند و حدود یک ساعت بعد بر می گشت، و صبحانه می خورد که ما نیز در این امر، شریک می شدیم...
آیت الله پسندیده در امر طهارت و پاکی، دقت خاصی داشت و در مسئله وضو گرفتن و شستشو و اقامه نماز هم حساسیت خاصی در حدّ «وسواس» داشت و گاهی چند بار وضو می گرفت و باز در همان جا تجدید وضو می کرد و احتیاطات دیگری که از نظر ما خیلی لازم و ضروری نبود..
... نزدیکی های پیروزی انقلاب بود که آیت الله پسندیده را به علت بیماری شدید، ناشی از گرد و غبار کویری تقریباً دائم، از همان نوعی که اخیراً در قم و تهران شاهد آن هستیم، از انارک به «خمین» بردند و ما هم پس از چند مدتی که ادامه قبول تبعید بی دلیل را صحیح نمی دانستیم، خود را بدون مراجعه به ژاندارمری «آزاد» کردیم و به قم برگشتیم.
... همین مسئله ـ وسواس یا احتیاط ـ گویا پس از آزادی و برگشت به منزل، ادامه داشته و موجب نگرانی خانواده ایشان شده بود، که موضوع به امام خمینی (ره) منتقل می گردد و ایشان که احترام فوق العاده ای به برادر بزرگتر از خود می گذاشت و حتی در مجالسی که در قم با هم وارد می شدند، حاضر نمی شدند جلوتر از برادر وارد شوند، و یا راه بروند و در واقع مقام «پدر»ی به ایشان قایل بودند، طی نامه ای، هشداری شرعی می دهند و طی نامه ای، ابلاغ می کنند که اقدامات ایشان در این قبیل امور، نمی تواند مشروع باشد.
مطالعه این نامه و دقت در محتوای آن می تواند رهنمودی برای کسانی باشد که در گوشه و کنار جامعه ما، با احتیاطات و حساسیت های غیر لازم برای خود و همراهان مشکلاتی ایجاد می کنند. البته توجه باید داشت که سخن از «احتمال» ضرر است نه «قطع بر ضرر» که حرمت اقدام در آن صورت قطعی تر است.
امام خمینی (ره) خطاب به آیت الله پسندیده در نامه ای چنین می نویسد:
بسمه تعالی
برادر بزرگوارم. قربانت شوم
شما را به خدای متعال قسم می دهم به حرف های دکتر ترتیب اثر دهید. چرا موجب نگرانی همه می شوید، خداوند لازم نموده است که در مواقع احتمال ضرر، انسان از آنچه موجب است اجتناب کند، اگر چه ترک حج و صوم و صلوة باشد.
شما می خواهید موافق حکم خدا عمل کنید، کاری نکنید که خداوند ـ نعوذ بالله ـ از شما ناراضی باشد. این احتیاطات شما برخلاف شرع است و لازم است از آن اجتناب فرمائید...
و السلام
65/1/13 - ـ 22 رجب 1406
روح الله الموسوی الخمینی
متن این نامه در جلد بیستم «صحیفه نور» آمده است. انشاء الله که در این ماه مبارک رمضان، تذکار و هشداری بر مؤمنان احتیاط کار باشد...
قم: 5 رمضان المبارک 1435
سید هادی خسروشاهی
*****
منبع : روزنامه اطلاعات - دوشنبه 16 تیر 1393