سابقه آشنایی
حمید ملازاده، نوجوانی بود كه یك دكه روزنامه فروشی را در سر خیابان تربیت ـ محل سكونت ما در تبریز ـ اداره می كرد. دو تابلو بزرگ و دراز هم در پیاده رو گذاشته بود كه صفحات بعضی از روزنامه ها را در آن ها نصب می كرد و كسانی كه مانند بنده قدرت خرید جرائد نوعاً سه ریالی را نداشتند، از آن محل استفاده می كردند و من هم مشتری ثابت آنجا بودم. روزی كه برای سركشی به جرائد چپ و راست مانند: به سوی آینده، چلنگر، سومكا، نیروی سوم، شاهد و ... رفته بودم، حمید كه مرا می شناخت، صدا كرد و گفت: «آقامیر (ترك ها سید را پیشتر «میر» می نامیدند و شیخ را میرزا) یك مجله این هفته از تهران رسیده كه حتماً به درد تو می خورد.» داخل دكه شدم و یك مجله 20 صفحه ای مستضعفینی نشان داد كه نام «حیات مسلمین» (ناشر افكار كلیه افراد مسلمان جهان)! را داشت و قیمتش هم دو ریال و نیم بود... بیش از دو ریال در جیب نداشتم، آن را دادم و مجله را گرفتم و نیم ریال هم بدهكار شدم كه فردا بدهم. آن روز با وجد و شوری كه با دیدن «حیات مسلمین» حاصل شده بود، از خیر و شر اخبار جرائد چپ و راست گذشتم و به منزل برگشتم.
شماره نخست 20 صفحه ای حیات مسلمین ده مقاله و چند ترجمه كوتاه داشت كه در بالای همه آن ها نوشته شده بود: به قلم «مدیر مسئول»، و مدیرمسئول جناب شیخ مصطفی رهنما بود. در آن شماره دو مقاله برایم جالب بود: یكی مقاله ای درباره «جمعیت مسلم آزاد» ـ كه البته هنوز اعلام موجودیت نكرده بود ـ و دیگری بحثی مفصل و سه صفحه ای تحت عنوان «اولین سنگ عداوت سنی و شیعه به وسیله كه و كی بنا نهاده شده؟» و این بحث نشان دهنده «وحدت طلبی» نویسنده اش ـ شیخ مصطفی رهنما ـ بود كه تا آخرین روزهای زندگی به دنبال آن بود.
سن من در آن ایام ـ 1329 ش ـ حدود دوازده یا سیزده سال بود؛ ولی علاقه خاصی علاوه بر دروس «مكتب خانه» به كتاب های جدید و مطبوعات روز داشتم و روی همین انگیزه، پس از مطالعه نخستین شماره «حیات مسلمین»، برای آنكه بار دیگر پول توجیبی هفتگی خود را كه فقط پنج ریال بود، خرج مجله نكنم، بلافاصله نامه ای به نشانی مجله كه: تهران، خیابان ری، كوچه آبشار بود، خطاب به مدیرمسئول فرستادم و در آن خواستم كه مجله را «به طور رایگان» به دست آورم كه بلافاصله با پاسخ مثبت و عملی روبرو شد و نشریه «حیات مسلمین» به نشانی این جانب در تبریز، واصل گردید!
رضاخان!
بدین ترتیب آشنایی «غیابی» من با جناب شیخ مصطفی رهنما، آغاز شد و مجله به طور مرتب به دستم می رسید كه صبغه كاملاً ضدسلطنتی داشت و در همان شماره اول و دوم، خطاب به شاه چنین نوشته بود: «معطوف توجه پادشاه ایران. اصل یكم از متمم قانون اساسی ایران می گوید: «مذهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه است و پادشاه باید دارا و مروج این مذهب باشد» و اگر شرط دوم عملی نشود، آن وقت سلطنت شما سلطنت قانونی نخواهد بود»!
مدیرمسئول، یعنی جناب رهنما، از شماره چهارم مجله، بخش هایی از كتاب تألیفی خود را تحت عنوان «سرگذشت رضاخان سوادكوهی» منتشر ساخت كه در قسمت دومش آمده بود: «... پدر رضاخان موسوم به داداش بیك اهل سوادكوه بود و مادرش اهل شیروان. او در قریه الشت به دنیا آمد؛ ولی برخی از ارحام و بازماندگان داداش بیك رضا را نامشروع می دانستند و از انتساب او به خود ننگ داشتند و لذا پس از مرگ داداش بیك، او و مادرش را طرد نموده و به تهران فرستادند.» (حیات مسلمین، شماره 5، ص16، مورخه 13/12/29)
پس از نشر شماره 5، مجله حیات مسلمین توقیف شد؛ ولی شیخ مصطفی رهنما، نشریه خود را، و این بار فقط در چهار صفحه با استفاده از امتیاز روزنامه «طوفان شرق» منتشر ساخت كه در صفحه اول شماره ده آن این شعر چاپ شده بود:
بود شهریور، مه پراضطراب
شد عدو روآور كشور خراب
گرچه آمد كافر اشغالگر
رفت لیكن پهلوی، آن ددمآب!
و در صفحه دوم همین نشریه چهار صفحه ای، یك «ختم مجرب» هم نقل كرده بود که متن آن بدین قرار بود: «یكی از علماء ختم زیر را تجربه كرده است: هزار بار بگوئید اللهم العن رضاشاه، حاجات مهم برآورده می شود»!
پس از نقل آن شعر و این ختم مجرب (!) شیخ مصطفی دستگیر شد و طوفان شرق نیز توقیف گردید؛ اما او با وثیقه به طور موقت آزاد شد و این بار نشریه «حیات مسلمین» را با امتیاز روزنامه «قدرت جوان» انتشار داد. و این روش به ظاهر تا آخرین شماره مجله مورخ تیرماه 32 (شماره 25) ادامه یافت و «حیات مسلمین» با استفاده از امتیاز هفته نامه های: اسلام امروز، مدنیت و نشریه مسلم آزاده به نشر خود ادامه داد.
«حیات مسلمین» در آغاز از رهبری نهضت ملی، بویژه آیت الله كاشانی، فدائیان اسلام، طرفداری می كرد و مقالات تندی علیه دولت و حكومت وقت منتشر می ساخت و در شماره 14 مورخ 17/11/30، در زیر عكس شهید نواب صفوی كه در صفحه اول چاپ شده بود، نوشت: «تمثال جناب نواب صفوی كه در ضمن فجایع اخیر مصدق مجروح شده اند و مسلمانان انتظار خلاصی ایشان را دارند» و سپس در صفحات داخل همان شماره و شماره های بعد به شرح «فعالیت های حسنه فدائیان اسلام» پرداخت و در شماره 15 به مصاحبه آیت الله كاشانی با یك روزنامه فرانسوی كه خواستار همكاری مسلمانان با مسیحیان شده بود، تاخت و در سرمقاله شماره 17 تحت عنوان: «خائن به کشور مردم آن کیست؟» سخت به دكتر مصدق حمله كرد و همزمان برنامه اصلی «جمعیت مسلم آزاد» را اعلام و هدف آن را مبارزه با «امپریالیسم و كمونیسم» و «نصاری و یهود» نامید.
جمعیت مسلم آزاد و : مرام نامه
شیخ مصطفی رهنما، در اغلب شماره های مجله «حیات مسلمین» آن را ناشر افكار «کلیه افراد مسلمان جهان» بویژه «جمعیت مسلم آزاد» معرفی می كرد؛ اما اعلام تأسیس رسمی این جمعیت و انتشار مستقل مرامنامه آن، در اوائل سال 1330 انجام گرفت و خود رهنما در آغاز «مرامنامه» تشكیل آن را اول رجب 1370ق می داند. برای آگاهی از اهداف «جمعیت مسلم آزاد» و ثبت در تاریخ مبارزات سیاسی ـ فرهنگی گرایش های اسلام گرا پس از شهریور 20، نقل مرامنامه جمعیت كه در سال 1372 در چهار صفحه چاپ شده بود و یك نسخه «غلط گیری شده» از آن را، خود آن مرحوم به این جانب داد، بی مناسبت نخواهد بود:
«... به خواست و یاری خداوند متعال جمعیت (مسلم آزاد) در اول رجب المرجب 1370 هجری قمری تشكیل یافت، منظور واقعی و نهائی این جمعیت، آزادی از قیود و نفوذ كفار و خارجیان و تحقق و تشكیل مملكت جهانی اسلام و قرآن می باشد. پس از تجربه های طولانی مسلمانان مخصوصاً جوانان فعال و دخول آنان در احزاب مختلفه سیاسی، اینك وقت آن رسیده كه در این جمعیتی كه ضامن اجرای آن اساس متین آن می باشد و خداوند متعال وعده نصرت آن را داده است، شركت نمایند و از ورود در احزاب مختلفه ای كه اكثر آن ها از طرف خارجی ها تشكیل می شوند و خود را ملبس به لباس بی طرفی می نمایند، خودداری كنند.
متأسفانه اگر احزابی از طرف وطن دوستان واقعی و اشخاص فعال و دلسوز برای ترمیم خرابی ها و اصلاح امور یك كشور اسلامی تشكیل می شوند، در اثر نفوذ و قدرت خارجیان موفق نمی شوند، و اگر هم به طور معجزه آسائی كاری انجام دهند و یا فرضاً كشور را صد در صد از دست عمال خارجی و نفوذ آنان برهانند، در اثر تنهائی و دور بودن این كشور اسلامی از سایر برادران خود به وسیله سرحدات و غیره، و در اثر اینكه دول بزرگ فعلی به قول و قرارداد خود پایبند نبوده و مجمع ملل متحد آلت دست آنهاست، نه فقط نتیجه ای نخواهند گرفت، بلكه با طرز شدیدتری در قیود استعمار و موارد استثمار قرار خواهند گرفت؛ ولی همان طوری كه در صفحات بعد خواهیم خواند، هنگامی كه مرامنامه جمعیت مسلم آزاد به نتیجه برسد و 487 میلیون مسلمان، متفق و مشترك المساعی شوند، در اثر خالی شدن دست دشمن از منابع غصبی، خود به خود ناتوان و مضمحل خواهند شد.
یكی از عواملی كه به ما وعده نصرت و غلبه می دهد، همین اختلافاتی است كه در بین دول سه گانه مؤثر جهان، حكمفرما است، و حقا اگر تاكنون امور مسلمین به وسیله رجال خادم و دلسوز اداره می شد، حداكثر استفاده را از این اختلاف برده بودیم. شما به طور قطع بدانید كه به مصداق «الكفرمله واحده»، تمامی دول غیر مسلمان جهان اصولا دسته واحدی می باشند. و مسلمانان موظفند كه به دستور پیغمبر معظم خود كه فرمود: «المسلمون ید واحده علی من سواهم»، به طور دسته جمعی علیه جمیع كفار جهان اقدام نمایند. [ترجمه: مسلمانان همچون یكدست هستند كه بایست علیه غیرمسلمانان به كار روند.] بنابراین می بایست برای رفع غربی ها و دفع شرقی ها اقدام نمائیم اینك مرامنانه در ذیل به نظر جناب عالی می رسد:
اصل اول ـ افرادی كه در جهان قائل به «كلمه توحید» هستند، دارای «توحید كلمه» شوند.
توضیح1ـ مسیحیان و یهودیان جزء قائلین به (كلمه توحید) نیستند.
توضیح2ـ هر كس به توحید و نبوت و معاد و لوازم آن معتقد باشد مسلمان می باشد.
اصل دوم ـ تمام مسلمین، همه بلاد اسلامی را وطن خود دانسته و وطن را به چهاردیواری های مبتذل و فرمایشی فعلی محدود ندانسته و فقط برای این وطن بزرگ جانفشانی كنند.
اصل سوم ـ حكومت بر مسلمانان به افراد صلاحیتدار واگذار شود كه طبق دستور اسلام حكومت كند.
اصل چهارم ـ قوای نظامی مسلمین برای دفاع از خود و طرفداری از مظلومین مرتب و تكمیل شود و روحیه آنان تقویت شده و به موقعیت و مزیت خود متوجه گشته و یأس را فراموش كنند.
اصل پنجم ـ منابع بلاد اسلام از تصرف عدوانی دشمنان بشر و اسلام خارج شده و در دسترس و مورد استفاده صاحبان اصلی آن قرار گیرد و در نتیجه بنیه مالی مسلمین قوی، و ضعف دشمنان آنان ظاهر گردد.
اصل ششم ـ همان طوری كه اسلام دستور داده و همان طریقی كه در قرون وسطای هجری معمول بوده، مسلمانان دارای سواد كافی شده و صنایع در بلاد اسلامی به اوج ترقی برسد، و ثروت مسلمانان برخلاف امروز فیما بین آنان به طور مشروع تقسیم شود.
اصل هفتم ـ احكام و شعایر و حدود مقرره اسلام در كلیه بلاد اسلام اجرا شود و آثار كفر و مقررات مخالف اسلام، محو و ملغی گردد.
اصل هشتم ـ مسلمانان به مبادی دینی و مذهبی خود به طور كامل آشنا شده و دین اسلام را آن طوری كه هست بشناسند، مخصوصاً پیروان مذاهب مختلفه اسلامی، به معتقدات یكدیگر واقف شوند تا بدگمانی بی مورد به هم نداشته باشند.
توضیح 1ـ جوانان مسلمان به وحشی گری ها و جنایات اروپائیان و تاریخ ننگین آنان آشنا شده و حساب آنها را با عده انگشت شمار مخترعین آنجا جدا باشد.
توضیح 2ـ حقایق و دلائل و حكم اسلام به طور رایگان در دسترس افراد غیرمسلمان جهان قرار گیرد.
شرایط همكاری و عضویت
ماده 1ـ هر كس عقیده او مطابق اصل اول است، یعنی معتقد به توحید و نبوت و معاد می باشد، می تواند وارد این جمعیت شود اگر چه در سایر احزاب هم اسم نویسی كرده باشد.
ماده 2ـ هر كس همكاری خود را با این جمعیت اعلام نموده و مشخصات و نشانی خود را ارسال دارد، جزو همكاران درخواهد آمد.
ماده 3ـ فرستادن حق عضویت و همكاری منوط به توانائی و تمایل همكاران بوده و اجباری نیست و سایر مسلمین نیز می توانند به این جمعیت مساعدت نمایند.
ماده 4ـ این جمعیت تمام احزاب و جمعیت هائی را كه مسلمین تشكیل داده و یا می دهند، محترم شمرده و با آنان تعاون و تعاضد خواهد نمود.
این مرامنامه به زبان های تركی و عربی و اردو و فرانسوی نیز ترجمه شده است و مجانی می باشد.
بانی جمعیت مسلم آزاد و مدیر مجله حیات مسلمین
شیخ مصطفی رهنما
البته در چاپ چهارم مرامنامه، که سال ها بعد انتشار یافت، تغییرات كلّی در محتوا و مضمون آن داده شده و در واقع تكمیل گردیده است.
رهنما علاوه بر نشر مستقل «مرامنامه» به شرح مواد آن در شماره های متعدد مجله «حیات مسلمین» می پرداخت؛ ولی این شرح و بّسط به طور مستقل چاپ نشد.
اتهام چپ گرائی
پس از مدتی و در شماره های آخر مجله، شیخ به نشر مثبت اخبار مسلمانان شوروی و كنفرانس های آنان اقدام كرد و همزمان و ناگهان، ایجاد تشكل دیگری تحت عنوان «جمعیت سوسیالیستی اسلامی» را اعلام نمود و در شماره 23 مجله در نخستین بیانیه هدف این جمعیت سوسیالیستی اسلامی را «كمك به فقرا و بینوایان» نامید و مبارزه با «دشمن غربی» را خواستار شد.
این گرایش تقریباً چپ گرایانه و حضور وی در انجمن فرهنگی شوروی در تهران، باعث شد كه مورد هجمه دوستان و دشمنان قرار گیرد و حتی روزنامه «نیروی سوم» ـ ارگان خلیل ملكی ـ در تاریخ 1/8/31 تحت عنوان «حزب توده لباس دین پوشیده» و جمعیت سوسیالیستی اسلامی تشكیل نشده را شاخه ای از حزب توده و مجله «حیات مسلمین» را ارگان آن نامید و این اتهام همچنان باقی ماند تا اینكه پس از كودتای 28 مرداد، شیخ مصطفی رهنما را هم دستگیر و همراه «توده ای ها» به جزیره خارك تبعید نمودند.!!
البته شیخ مصطفی همواره اتهام همكاری با حزب توده را تكذیب و نفی كرد و آن را ساخته و پرداخته ایادی رژیم شاه می نامید؛ ولی وقتی بنای طرف مهاجم بر بی تقوائی استوار باشد، نمی شود كاری كرد و عجیب آنكه یكی از برادران «فدائی اسلام» سابق ما!، درباره شیخ رهنما می گوید: «... این رهنما واقعاً توده ای بود، یک روز در مدرسه دارالشفا آمده بود حجره من که در آن موقع هنوز معمم نشده بودم، از کیفش عکس های چاپ شده لنین را درآورد و بین طلاب پخش می کرد که من او را از اطاقم بیرون کردم.» (اسناد مربوط به مرحوم شیخ حسین لنكرانی، چاپ مرکز بررسی اسناد تاریخی تهران، ص232)
و البته باید در تكذیب ادعای فوق نوشت: در آن ایامی كه آن جناب! هنوز معمم نشده بود، شیخ رهنما در نجف بود و بعد هم كه به ایران برگشت، در تهران به سر می برد و ما هم كه در قم بودیم و همه چیز را «رصد» می كردیم، همچو امری را شاهد نبودیم و خبر آن را هم از هیچ كس نشنیدیم. شیخ مصطفی این اكاذیب را در اسنادی كه در ساواك موجود است، به شدت رد و تكذیب می كند كه اخیراً منتشر شده اند.
تألیفات و آثار
شیخ مصطفی رهنما علاوه بر مقالات مجله حیات مسلمین كه 25 شماره از آن منتشر شد، صدها بیانیه و مقاله هم به عربی و فارسی در مطبوعات ایران و عراق و هند، در زمینه های مختلف سیاسی ـ اجتماعی منتشر ساخت كه جمع آوری و بازچاپ آنها، می تواند نشان دهنده چگونگی گوشه ای از حقایق تاریخ معاصر ایران باشد.
كتاب ها و رساله های متعددی نیز، اعم از ترجمه و تألیف از شیخ به یادگار مانده كه از آن جمله است: 1ـ راه رشد، 2ـ مسلمین جهان، 3ـ جنگ رمضان، 4ـ صلاح الدین (مردی كه بر غرب پیروز شد)، 5ـ الجزائر قهرمان، 6ـ شعله ای از انقلاب فلسطین و لبنان، 7ـ تاریخچه اقدامات مذاهب اسلامی، 8ـ چرا مسلمین فقه یكدیگر را بخوانند؟ 9ـ كتاب سرگذشت رضاخان سوادکوهی، 10ـ كتاب مشروطه مشئومه... كه بخش هایی از این دو كتاب در مجله «حیات مسلمین» به چاپ می رسید؛ ولی به شكل كتابی مستقل انتشار نیافت.
راه رشد
به عنوان نمونه، به یکی از آثار او که درواقع راسله عملیه شیخ شوشتری است، اشاره می کنم: «راه رشد» كتاب كوچكی است در 60 صفحه در بیان احكام و تبین اصول اسلامی كه در واقع ترجمه و شرح كتاب «منهج الرشاد» آیت الله شیخ جعفر شوشتری است با حواشی و فتاوی مراجع عظامی چون آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله حاج آقاحسین قمی، آیت الله سیدحسین بروجردی و آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی... رهنما در مقدمه كتاب می نویسد كه برای آشنایی جوانان و مردم مسلمان از اصول و احكام اسلامی، به ترجمه و تحشیه آن پرداخته تا همگان آگاهی لازم از مفاهیم و مبانی و اصول اسلامی داشته باشند و البته همین امر می تواند دلیل محکمی بر ردّ اتهامات توده ای! بودن او باشد...
در آغاز این كتاب، تقریظی هم از مرحوم آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی نقل شده است كه مطالعه آن می تواند ارزش كتاب و ثمره كوشش شیخ مصطفی رهنما را روشن نماید: «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین الاول بلا اول کان قبله والآخر بلا آخر کان بعده، والصلوة والسلام علی محمد وآله الطاهرین وصحبه التابعین ولعنة الله علی اعدائهم الی قیام یوم الدین. اما بعد: همیشه مخصوصاً امروزه مسلمانان همه دنیا، قبل از هر چیزی محتاج به شناختن احكام اساسی اسلام و ایمان و اصول عقاید مذهب و دین می باشند و كتابی كه برای نوع برادران اسلامی تا حدودی كه این مقصد عالی را تأمین كند، در دسترس مردم دیده نمیشود و كتاب منهج الرشاد مرحوم آیت الله العظمی شیخ جعفر تستری طاب ثراه می تواند این نقیصه را برطرف كند و جناب مستطاب قدوه الفضلاء عمادالمروجین خادم المسلمین آقای شیخ مصطفی رهنما كرمانشاهی دام بقائه هم اموراتی بر آن افزودند راجع به عده مطالبی مهمه در بیان وی و بسیار مجاهدت نمودند در تدوین آن، البته مورد تقدیر است و باعث مأجوریت است و در خاتمه عمل به حواشی حقیر بر آن انشاء الله مجزی است و مأجور. به تاریخ شهر ذی الحجه سنه 1374 من الجانی نجفی عراقی»
نخستین دیدار
... وقتی به قم آمدم، رفت و آمدم به تهران نیز آغاز شد. با كنجكاوی جوانانه، به دنبال همه انجمن ها، سازمان ها، گروه ها و اشخاص اسلامی و سیاسی بودم: مركز اسلام گرایان از «اتحادیه مسلمین» مرحوم حاج سراج انصاری تا گروه شیعیان مرحوم خمسی و مكتب اهل البیت فرهنگ نخعی (ریمن) ـ و بعد كانون شیعیان ـ و جمعیت مسلم آزاد و جریده هفتگی «ندای حق» و مجله «اخگر» و... منطقه گلوبندك و خیابان خیام و اطراف آن، به همه جا سر می زدم البته نه نیازی به اتومبیل بود و نه به درشكه! نه خیابان پر از آدم و نه ترافیك سرسام آور و نه هوای آلوده منهای اكسیژن!... با مسئولان همه آن سازمان ها و گروه ها یكایك دیدار داشتم؛ از جمله جناب شیخ مصطفی رهنما.
مردی بود بلندقامت، استوار، با صوتی دلنشین و آرام و لحنی ملایم در صحبت و زلال و بی غلّ و غش، در ظاهر و باطن. از مجله «حیات مسلمین» پرسیدم كه در شرف تعطیل بود و كمال استضعاف در آخرین شماره های آن، از لحاظ چاپ و كاغذ هویدا بود؟ اما گله ای نداشت و می گفت در همه جراید کشور مقاله خواهد نوشت و از فعالیت باز نخواهد ایستاد. آن ایام بیشتر متوجه جهاد برادران الجزایری بود و بعد فلسطین و در حد توان خود، با زبان و قلم به كمك آن ها می رفت و حتی مبالغ اندكی كه به مناسبتهای مختلف در مسجد هدایت و یا از افراد به دست می آورد، از طرق مختلف برای رزمندگان و مجاهدان می فرستاد و این را حداقل كاری می دانست كه می توانست انجام دهد و البته این امر برای رژیم بسیار حساسیت زا بود و در اسناد و گزارش ها، بر چگونگی آن پرداخته اند.
یكی از اهداف اصلی او، وحدت مسلمین و تقریب بین مذاهب اهل سنت و شیعه بود و مقالات و اخبار بی شماری هم در این زمینه در حیات مسلمین و سپس روزنامه ندای حق و غیره منتشر می ساخت.
شادروان علی حجتی كرمانی در دیدار دیگری، همراهم بود و به شوخی به شیخ گفت: «ظاهراً بانی و دبیر اول و آخر جمعیت مسلم آزاد فقط خودتان هستید!؟» خم به ابرو نیاورد و خنده ملیحی كه همیشه داشت، پاسخ آقای حجتی بود و سپس افزود: «شما حرف های دشمنان را باور نكنید و البته اگر هم چنین باشد، من به عنوان «واحد كالف» [یكی همچو هزاران] در میدان خواهم بود.»
دیدارها به علت شرایط خاص سیاسی، كمتر شد... مگر در مسجد هدایت یا انجمنی كه جمعی حضور می یافتند او را می دیدم... ولی او همچنان پرنشاط بود و همیشه یك بغل روزنامه و مجله عربی همراه داشت كه برای كسب اطلاع از اوضاع بلاد عربی و اسلامی و مسائل الجزائر و فلسطین و غیره، آن ها را از سفارتخانه ای عربی می گرفت و توزیع می كرد و همین، یكی از اتهامات او در اوراق ساواك و شهربانی ثبت شده كه او با سفارت های بیگانه ارتباط دارد! و در پرونده اش در گزارش های شهربانی و ساواک، موجود است و در محاكمه او، توسط رژیم هم، به درد دشمن می خورد!
چند سند
اسناد پرونده شیخ مصطفی رهنما در آرشیو ساواك نشان می دهد كه او در همه جا، با استفاده از هر فرصتی، برضد رژیم پهلوی سخنرانی و افشاگری نموده است. شاید نخستین سند رسمی در این زمینه، گزارش محرمانه «سرتیپ بختیار» فرماندار نظامی وقت تهران باشد كه آن را به وزارت كشور فرستاده و در آن آمده است:
«وزارت کشور (محرمانه) درباره شیخ مصطفی مدیر مجله حیات مسلمین بازگشت به شماره 6473/ن 46401/23/5/34 با اعلام اینکه پرونده شخص یاد شده بالا در آخرین مرحله رسیدگی است. نامبرده در تاریخ 25 مرداد ماه 32 در جلو دبیرستان فردوسی گلپایگان با حضور عده ای از مریدان خود میتینگی تشكیل داده و به نام كودتای نظامی و در پناه مأمورین پلیس وقت، نسبت به مقدسات ملی و خاندان جلیل سلطنت با كمال بی شرمی هتاكی و عملیات او تا روز 28 مرداد ادامه داشته است و پس از قیام ملی 28 مرداد، از گلپایگان متواری شده و به تهران می آید در تهران نیز مشغول تحریك مردم برعلیه دولت بوده و مرامنامه ای به نام (جمعیت مسلم آزاد) منتشر می نموده كه در تاریخ 11/12/32 دستگیر و برابر ماده 5 فرمانداری نظامی بازداشت می شود. ضمناً مشارالیه در ركن 2 ستاد ارتش و دوایر گلپایگان هم دارای پیشینه مضره می باشد.
علیهذا آنچه از پرونده امر و سوابق این شخص استنباط می شود، مشارالیه عنصری است ناراحت كه همواره در صدد ایجاد تشنج و تبلیغات مضره بوده و در سخنرانی های خود مردم را برعلیه امنیت كشور تحریك می نماید.
فرماندار نظامی شهرستان تهران ـ سرتیپ بختیار،25/5/34»
شیخ همیشه و در همه جا و به هر نحوی كه مقدورش بود، برضد رژیم پهلوی اقدام می كرد و حتی با قیام نكردن و برپا نخاستن به هنگام پخش سرود شاهنشاهی. چندین گزارش در این باره، از چندین مأمور در پرونده او نقل شده است كه ما فقط یكی از آنها را نقل می كنیم تا نوع روحیه و مبارزه مستمر او روشن گردد. در این پرونده «خیلی محرمانه» ساواك به دادستانی در تاریخ 22/12/43 می خوانیم:
«نخست وزیری ـ تیمسار ریاست اداره دادرسی ارتش ـ گیرنده دادستانی، فرستنده: ساواک، شماره 6242/2/9574/11 تاریخ 22/12/43، موضوع: شیخ مصطفی رهنما. نامبرده از سال 32 شروع به فعالیت مضره نموده كه در همان سال از طرف فرمانداری نظامی وقت به علت تحریك مردم علیه دولت و مقام شامخ سلطنت به جزیره خارك تبعید می گردد. در تاریخ 7/6/34 آزاد می شود. مجدداً در تاریخ 14/7/35 به علت پخش بیانیه جمعیت مسلم آزاد تحت پیگرد قرار گرفته و به 15 ماه حبس محكوم و پس از طی این مدت آزاد می گردد. و بار دیگر در تاریخ 25/12/37 به اتهام فعالیت مضره دستگیر، لكن به علت فقد دلیل آزاد می شود و در تاریخ 18/12/39 در مشهد به اتهام پخش اعلامیه جبهه ملی دستگیر و به مركز اعزام و در تاریخ 21/2/40 برائت حاصل می نماید و در 3/11/41 به اتهام اقدام برضد امنیت داخلی كشور دستگیر و در تاریخ 22/5/42 با قرار التزام به قید عدم خروج از حوزه قضائی تهران آزاد می شود و در تاریخ 28/12/42 به اتهام به جا نیاوردن احترام به هنگام نواخته شدن سرود شاهنشاهی در سینما سانترال توسط مأمورین شهربانی دستگیر و تحت تعقیب قانونی قرار گرفته و به سه ماه و پانزده روز حبس محكوم و قطعیت آن اعلام می گردد. اخیراً چهار فقره اعلامیه مضره منتشر نموده بود که مراتب طی شماره 36197/6611 9/4280 به آن دادستانی اعلام گردیده است. رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور سپهبد نصیری.»
نكته مهمی كه از گزارش سپهبد نصیری می توان به دست آورد، این است كه شیخ مصطفی پس از بازگشت از تبعیدگاه خارك و آزادی از زندان قزل قلعه، یك روز هم ساكت ننشسته و هر بار به دلیل و بهانه ای اقدامی علیه امنیت كشور(!) و عدم مراعات احترام شاه و اباطیلی از این قبیل، دستگیر و راهی زندان شده است.
شیخ رهنما، همواره فداكارانه به جمع آوری كمك برای مسلمانان دیگر بلاد اسلامی می پرداخت. از جمع پول برای سیل زدگان پاكستان تا مبارزان الجزائری و فلسطینی... در یكی دو مورد، بنده در مسجد هدایت، شاهد تلاش و كوشش او در جمع آوری حداكثر وجوه نقدی بودم كه گزارش های آن در اسناد ساواك آمده است. در یكی از آن ها در تاریخ 3/10/49 چنین آمده است:
«به ریاست ساواک تهران (هـ 3). جمع آوری پول جهت فلسطینیان در مسجد هدایت توسط مصطفی رهنما عطف به 10218/20 هـ 3 ، 3/10/49. برابر اطلاع واصله محمدمهدی جعفری و شخصی به نام بهشتی پور و نامبرده بالا جمعاً160هزار ریال به عنوان كمك به جبهه آزادی بخش فلسطین به سفارت مصر تسلیم نموده اند. خواهشمند است دستور فرمایید ضمن مراقبت دقیق و همه جانبه از رهنما نسبت به شناسائی دو نفر همراهان وی اقدام و نتیجه را با تعیین مشخصات كامل و خلاصه ای از سوابق آنان به این اداره كل اعلام دارند...
مدیر کل اداره سوم ـ مقدم 4/11/48
رهبر عملیات ـ صالحی
رئیس بخش 316 ـ ازغندی رئیس اداره تیم عملیات ـ جوان 4805/ ـ 5/11/49