اشاره: در قسمت قبل خاطراتی از استاد خسروشاهی همراه با سندی نو یافته از سیدجمال كه به همت مرحوم ایرج افشار به دست آمده بود، درج شد و اینك بخش دوم آن خاطرات، شامل اصل سند مربوط به سدیدالسلطنه، به اضافه نامهای تاریخی از آیتالله كاشانی به تقیزاده ـ سفیر وقت ایران در لندن ـ كه توسط ایرج افشار به دست آمده و باز به همت استاد خسروشاهی بازنویسی و آماده نشر شده است از نظر خوانندگان گرامی میگذرد.
نامه سدیدالسلطنه درباره سیدجمال الدین
نگارنده سطور در بغداد 1291 به دنیا آمده، بعد از یك دو سال، پدرم حاج احمد خان كبابی برحسب امر مرحوم آقا یعنی میرزا یوسف مستوفیالممالك ترك مهاجرت ایران كرده، با خانه خود به بوشهر آمد و در آنجا مقیم شد. در 16 شعبان 1303 موقعی كه در تخت مكتبخانه، به طرز قدیم در منزل با چند همشاگردها از نجبامشغول تدریس صرف و نحو و نصاب و تجوید و مشق و سیاق بود، بوّاب كاروانسراء، كربلایی عوض با پاكتی وارد شده، پدرم پاكت را زیارت كرده، فوراً از منزل بیرون رفته، بعد از چند دقیقه با یك نفر سید جلیلالقدر مراجعت نمودند.
آن سید بزرگوار خود سید جمالالدین افغانی بودند و آن پاكت را كه از اخیار ذخایر بنده بود، چون سید به خط خود نگاشتهاند، حال در لف ایفاد داشته كه به خرج خود بنده امر به گراور و تعدد آن فرمایند.
خلاصه آن حضرت بدو ورود امر فرمودند اساس مكتب را برچیده و عذر ملااسماعیل و شاگردها را خواسته و مرا با خود به طبقه فوقانی بردند و سواد فارسی را آزمایش فرموده و ترتیب جدید در تدریس بنده نهادند و از مطالعه مجلدات ناسخالتواریخ كه مطالب زیاد از آن كتاب در حافظه داشتم، ممانعت فرمود. جغرافیا و هیأت مرحوم میرزا عبدالغفار خان نجمالملك طبع طهران سنه 1300 برای تدریس بنده انتخاب كرده، خود كفالتآموزگاری فرمودند. چه بسیار از شبها بود كه مرا بعد از نصف شب احضار كرده، ستارگانی كه به نصفالسماء رسیده بودند، به مواقع و اسامی و تعداد آنها مرا آشنا فرمودند و كتاب سیره ناپلیونالاول (طبع پاریس، سنه1856) و ترجمه جلستان (طبع مصر) و كلیله و دمنه (ترجمه ابن مقفع، طبع بمبئی سنه 1295) از كتابخانه خود به بنده دادند كه خود بدون زحمت عمرو و زید و اذیت بكر و خالد، به قوه استدراكیه خود خوانده و مشكلات خود از آن حضرت پرسد. در عرض دو ماه در قرائت كتب تازی چون پارسی مهارت پیدا نموده و امر به استمرار قرائت روزنامهجات مصر فرمودند. كره كوچكی كه به تازی مرتسم بود، از احتشام كتاب حاج نجمالدوله به بنده مرحمت فرمود. اثر تعلیمات آن بزرگوار بود كه در سنین 1314 و 1315 ایام توقف طهران، حوزه تشكیل یافت و اعضاء آن مرحوم ملكالمتكلمین و مدیر صور و آقامیرزا مسیح سمنانی و میرزا محمد علیخان پسر مؤتمن لشكر و جناب آقا شیخ عبدالعلی مؤبد بید گلی و ناچیز بوده و هر روزه مجلس تعزیهداری در یكی از منزل اعضا منعقد و واعظ اسماً و ناطق رسماً در آن مجالس ملكالمتكلمین و مؤید بودند و آن مجالس استمرار داشته و در صدارت مرحوم امینالدوله جان دیگر گرفته و پیشرفت خوشی داشتیم تا در سنه 1316 درآمد. مرحوم امینالدوله از مقام خویش افتاد، اعضاء متفرق شدند. به دلالت مرحوم حسینقلی خان نظامالسلطنه نگارنده در حقیقت فراراً به بنادر معاودت كرده و از بعد میرزا محمد علیخان بیچاره را سردار افخم آقا بالاخان از بام افكنده و به بهانه آنكه زنده است، جسد بی روح را هزار تازیانه زدند.
در سنه 1303 مرحوم میرزا نصرالله ملكالمتكلمین در بوشهر بودند، هنوز لقب نداشته و به تكرار درك حضور سید را كرده، حامل بسیاری از اسرار شده و بدایت رابطه بنده و ملكالمتكلمین از همان سال بود. فرصت شیرازی در همان سال بوشهر بودند، شرح ملاقات خود را با سید بزرگوار در «دبستان الفرصه» مفصلاً نوشته، كتاب مزبور را با پست تقدیم داشته. (توضیح: نوشته فرصت الدوله شیرازی را اینجانب در کتاب: تاریخ ایران و افغان بطور کامل نقل کرده ام که دو بار در قم و قاهره چاپ شده است).
خلاصه توقف آن حضرت از خوشبختی نگارنده در بوشهر امتداد یافت تا در ماه ذیقعده محمدحسنخان اعتمادالسلطنه حسب امر پادشاه وقت تلگراف كردند: «هر چند زودتر بیایند، هنوز دیر است» و هزارتومان حواله دولتی برای مصارف عرض راه فرستاده، در همان ماه از طریق شیراز حركت كردند. پدرم غلامی ـ خسرو نام ـ در خدمات آن بزرگوار ملتزم ركاب داشته و از آن غلام بعدها اتابك نگاهداری كرده، در ایام توقف نگارنده هنوز زنده بود و خدمات عمده به حوزه ما نمود.
آن حضرت ایام توقف بوشهر، در منزل پدرم ساكن بودند، بیشتر مصاحبت و مفاوضه با سه نفر داشتند: اول حاج احمدخان ـ پدر نگارنده ـ بودند. صحبتشان بیشتر از ترتیبات آتیه و اتحاد اسلامی و تغییرات آینده ایران و تربیت نگارنده بود. دیگر از اشخاصی كه طرف مسامره بودند، حاج غلامحسین بندرریگی است و مؤمی الیه از فضلا و شعرای بوشهر به شمار آمده و مصاهرت با حاج عبدالنبی آل صفر داشته، در سلك تجار بودند. در سنه 1247 متولد در سنه 1339 در بغداد جامه گذاشت در بدایت «صبا» تخلص داشته، بعدها بدون تخلص بود. در اواخر زندگانی دیوان خود را كه تقریباً دویست هزار بیت بود، چون بیشتر طرز هجا داشت، معدوم نموده، ابیات معدود از آن فاضل نزد نگارنده موجود است.
یك روز به سید بزرگوار عرض كرده: «شما از اسدآباد همدان هستید. چرا خود را به افغانی معروف كردهاید؟» جواب فرمودند: «افغانی تخلص من است.» خواستار نمونه از تراوش طبع آن حضرت شده، فرمود: «با من در داخله ایران بیا و در آن مرغزارهای خداآفرین و آبشارهای مودوعه طبیعت با من نشسته، و پس نمونه طبع مرا خواستار شو.» رابطه بین آن دو نفر از مسافرت اولیه سید است كه از ایران آمده و به هند رفت.
دیگر فاضل اهرمی بود و هو میرزاحسین معتقد تخلص در سنه 1253 در قریه اهرم تولد یافته و در ریشهر ـ قریب بوشهر ـ سكونت داشته، در ادبیات و بدیع و عروض، نگارنده را استاد باشند؛ هنوز در قید حیاتاند. استدلالیه زیاد در حقانیت مهدویت مهدی سودان نوشته، هنوز بر همان عقیده برقرار است و در آن عقیده سید بزرگوار مدد زیاد به معتقد رسانید. نگارنده خود از آن حضرت شنید كه رحلت مهدی مزبور را در سنه 1302 تكذیب فرمود و از مفتریات انگلیسها میشمردند.
سید جمالالدین دو بار بیش از بوشهر و شیراز عبور نكردهاند: یكی در سنه 1272 كه از همدان به شیراز و بوشهر آمده و به هند رفته، توصیه چند از همدان بر حاج عبدالنبی آل صفر از تجار بوشهر داشته و بر مؤمی الیه وارد شده، خانهای كه در آن سال جایگاه سید بود، هنوز در حالت انهدامی در محله كوتی برقرار است و مسافرت دیگر در سنه 1303 بود كه به داخله ایران رفتند، موقع ملاقات با میرزا باقر البته در ایاب از شیراز به بوشهر بوده و مسافرت از نجد به ایران كه فرصت نوشته، شاید از راه بغداد و كرمانشاه بوده است خانواده آل صفر كه هنوز بقاهای آنها در بوشهر باشند، سید فرمودند: اجداد آنها از همدان به بوشهر مهاجرت كردهاند، از بدو طبع و نشر روزنامه قانون نگارنده با اینكه خوردسال بود و سابقه معرفت با اعضاء آن هیأت نداشته، توزیع قانون در بوشهر به نگارنده رجوع شده، كلیه مكاتبات با اداره به رسم خط جدید پرنس ملكم خان بوده كه از آن حضرت به یاد گرفته بودم.
بدیهی است معرف نگارنده خود سید بزرگوار در آن اداره بودند. پاكتی كه خطوط اداره قانون بدان عنوان رسیدی در لف ایفاد شده.
از وصایاء آن حضرت یكی تعمیم و انتشار خط مزبور بود گلستان و اقوال علی كه بدان خط طبع شده به نگارنده دادند. أسنی معتقد سید بزرگوار تشكیل و اتحاد هیأت جامعه اسلامیه در تحت یك لواء مقتدره اسلامی بود مانند هیأت جامعه اتازونی.
عقیدهشان نسبت به داخله ایران این بود كه قوانین و حدود صدر اول اسلام بدون زواید بعد، با لباس آشنا به افهام عوام تالیف و فارسی كرده و دولت در موقع اجرا گذارده و بیشتر قشون ایران باید از دراویش و سادات و طلبه و روضهخوانها تشكیل یافته كه افراد قشون اشخاص با بنیه باشند و مملكت از خسارت آنها هم آسوده شود و علم اصول را به درجه صدر اسلام باید ساده نمود كه در تحصیل آن تضییع وقت نشود و كلیه مدارس قدیمه و موقوفات آن را باید برای تحصیلات جدید برقرار كنند. مقتضیات خوردسالیام در آن موقع بیشتر اجازه اقتطاف مرا نداده است. از سه نمونه تصویر آن حضرت كه پدرم مرحمت فرموده بودند، در یك ورقه جمع كرده، لفّا تقدیم شد.
در سنه 1296 كتابخانه خود را در چند گاوصندوق به بوشهر فرستادند، از آنجا پیدا میشود كه قصد توطن در وطن مألوف خود داشتهاند. كتابها در خانه مرحوم حاج عبدالنبی متوفی سنه 1300 امانت بوده تا در سنه 1303 بعد از ورود خود، خواسته و عدلبندی شده و با خود به داخله ایران بردند؛ حمل دوازده قاطر بود. كتابها را بعد از هشت سال مباعدت و تعدد كتاب، فقط از رؤیت جلد، اسم كتاب را فوراً میفرمود. 26دی ماه و 24 ماه روزه، سنه1339/1300
بنده ناچیز محمد علی (سدیدالسلطنه).
نامهای از آیتالله كاشانی
علاوه بر چند سندی كه مرحوم ایرج افشار درباره سید جمالالدین حسینی در اختیار بنده گذاشت، كپی نامه منتشر نشدهای از آیتالله سیدابوالقاسم كاشانی به آقای سیدحسن تقیزاده را نیز كه در بین اوراق و اسناد وی به دست آمده بود، به این جانب داد كه در آن آیتالله كاشانی خطاب به تقیزاده ـ كه در آن ایام سفیر ایران در لندن بوده ـ ضمن اشاره به اوضاع فاسد كشور و دخالت خارجی ها بویژه انگلستان از وی می خواهد که ضمن ملاقات و مذاكره با مقامات انگلیسی، به آنها هشدار دهد كه این قبیل مداخلات استعمارگرانه و پشتیبانی از عناصری فاسد و دزد، بر ضرر این ملت و خود آنهاست و اگر از مداخلات استقلالشكنانه خودداری كنند و بگذارند وطنخواهان حقیقی مصدر امور بشوند و این مملكت را اصلاح نمایند، باعث خوشنامی است و شاهد صدق گفتار آنها خواهد بود كه جنگشان برای آزادی بوده است!... متن بازخوانیشده نامه آیتالله كاشانی به قرار زیر است:
«30/8/12/
بسماللهالرحمن الرحیم
به عرض میرساند. پس از تقدیم سلام و فائق احترام چون جناب عالی را شخص وطنخواه مسلمانی میدانم و البته خاطر شریف از اوضاع ناهنجار ایران كاملاً مستحضر است، لازم شد زحمت بدهم. با اعتراف انگلیسیها و همچنین دیگران به استقلال ایران، انگلیسیها میخواهند معناً ایران مستعمره آنها و در تمام شئون این مملكت مداخله نمایند كه استعمار برقرار باشد، از همه جا توسط دولتهای دست نشانده خود مردمان فاسد، دزد، بی علاقه به وطن را به كرسی وكالت مینشانند، معلوم است كه آنهایی كه توسط این وكلاء دزد و خائن روی كار میآیند، البته طرفدار انگلیسیها خواهند بود و اعضاء مهم ادارات و دزدهای بیعلاقه به وطن نیز طرفدار آنها میباشند. معدودی وطنپرست در زوایای خمول خمیازه میكشند و در كمال بیچارگی میگذرانند.
مفاسد این وضعیت، هرج و مرج مملكت و عدم انتظام امور است. ملت چپاول و غارتگرانی كه میلیون میلیون بدون بیم و هراس میدزدند و بازخواستی نیست و امنیت قضایی و غیرها فلج است، و بالنتیجه موجب هجوم مردم به اجنبی پرستی است و شمالیها كه ملتفت این فعالیت هستند، البته میخواهند از رقیب خود عقب نمانند و اوضاع ناهنجاری كه در طرف شمال بروز و ظهور نموده، البته به سمع جناب عالی رسیده، حادث میشود. بالاخره مفسده اشد و اعظم مترقب است. هر چند ملت ایران خمولند و بلایی برسرش بیاید، حركت به خود نمیدهد، ولی نباید فراموش كرد كه این در صورتی است كه محركی نداشته باشد، والا از هر ظلم و جنایت و تبهكاری مضایقه ندارد.
عجالتاً ایران در نتیجه مداخله جنوبیها بین این دو سیاست گرفتار و روزگار سیاهی میگذراند. حاصل آنكه همه شئون این مملكت و ملت مختل و به تمام مقدسات خداوندی، حال مردم بیچاره رقتآور و دلخراش است.
انتخابات تا قشون اجنبی در مملكت است، موقوف خواهد بود و با این وضعیات فعلیه و تسلط دزدهای جانی اجنبیپرست، خدا میداند در زمان فترت چه روزگار سیاهی بر این ملت توسط دیكتاتوری كه روی كار بیاورند، خواهد گذشت و البته آن وقت بقایای وطن خواهان را از بین خواهند برد.
مقصود از زحمت آنكه انتظار دارم با مراجع آنجا مذاكره فرموده كه این مداخلات بر ضرر این ملت و مملكت و آنهاست و اگر خودداری از مداخلات استقلالشكنانه نمایند و بگذارند وطن خواهان حقیقی مصدر امور بشوند و این مملكت را اصلاح نمایند، باعث خوشنامی است و شاهد صدق گفتار آنها خواهد بود كه جنگ برای آزادی بود، والا این وضعیت قابل دوام نیست. منتظر اقدامات خداپسندانه و مجاهدات وطن خواهانه هستم.
والسلام علیكم و رحمهالله بركاته. ایام اقبال مستدام باد.
احقر، سید ابوالقاسم الحسینی الكاشانی.
طهران
***
مقام و موقعیت علمی ـ فرهنگی ایرج افشار بر اهل علم و فضل پوشیده نیست. او حدود هفتاد سال به ادبیات و زبان فارسی و نسخه شناسی و كتاب و كتابداری ایران خدمت كرد و در این راستا، بیش از سیصد جلد كتاب را تصحیح و تكمیل نمود و به دست چاپ سپرد، حدود دوهزار مقاله در زمینههای گوناگون از خود به یادگار گذاشت. افشار در فهرستنگاری مقالات و کتاب ها هم بیهمتا بود و چند ده جلد در این باره تهیه و تنظیم و منتشر ساخت و نام نیكی از خود ماندگار نمود.
ایرج افشار در 16 مهر1304 در تهران به دنیا آمد و پس از 85 سال زندگی پربار، سرانجام در اسفند ماه 1389 در تهران درگذشت. خدایش او را غریق رحمت و غفران خود سازد!