• صفحه اصلي
  • زندگينامه
  • كتابها
    • كتب فارسي
    • كتب عربي
    • دانلود كتاب
  • مقالات
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • مصاحبه
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • خاطرات
    • علما و مراجع
    • شخصيت هاي داخلي
    • شخصيت هاي بين المللي
  • آلبوم
    • شخصيتهاي بين الملي
    • شخصيتهاي ايراني
    • علما و مراجع
    • كنفرانسها
    • مصر
    • واتيكان
    • متفرقه
  • ويژه نامه
  • اخبار
    • اخبار سايت
    • اخبار فرهنگي
  • پيوندها
  • تماس با ما

ويژه نامه

يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه
يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه

تبليغات

پايگاه اطلاع رساني مركز بررسي هاي اسلامي جستجوي كتاب در كتابخانه مركز بررسي هاي اسلامي نرم افزار مجموعه آثار استاد خسروشاهي در نور فروش اينترنتي كتب انتشارات كلبه شروق

خاطراتي درباره ايرج افشار، ايران شناس و كتاب شناس - بخش اول

نوع خاطره : شخصيت هاي داخلي ,
راوي : استاد سيد هادي خسروشاهي

مي دانيم كه ايرج افشار با همكاري دكتر مهدوي، در سال 1342 مجموعة اسناد و مدارك چاپ نشده و به جاي مانده از سيد جمال الدين حسيني درمنزل حاج امين الضرب را توسط دانشگاه تهران منتشر ساخت و بدين ترتيب وارد عرصة «جمال شناسي» گرديد و مقالات و اسناد ديگري را هم كه به دست مي آورد، به نحوي در اختيار علاقه مندان قرار مي داد و يا خود منتشر مي ساخت و اين امر براي روشن شدن حقايق تاريخي بود، گر چه بعضي ها در انگيزة اصلي نشر آن اسناد از سوي دانشگاه و در آن برهه از زمان و تاريخ ايران، شك و ترديدهايي روا داشته اند كه البته غير مستند، ولي قابل بررسي است! ولي به هر حال اهتمام به نشر اسناد باقيمانده از رجال و شخصيت هاي برجسته ايراني ازخصوصيات مرحوم افشار بود و بايد مورد قدرداني قرار گيرد.

اشاره: درگذشت استاد ایرج افشار، ایران‌شناس و محقق زبان و ادبیات فارسی و بنیانگذار كتاب‌شناسی و كتابداری نوین در ایران، با گرامیداشت بسیاری از رجال علم و ادب و فرهیختگان رشته‌های گوناگون همگام بود.استاد سید هادی خسروشاهی، با توجه به آشنایی دیرینه با مرحوم دكتر ایرج افشار، به گوشه‌هایی از خاطرات خود درباره وی و سندیابی و همكاری‌اش در نشر اسناد تاریخی، اشاراتی دارد كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. روزنامه «اطلاعات» مورخ 12و13 اردیبهشت 1390

سابقه آشنایی

سابقه آشنایی این جانب با مرحوم ایرج افشار به دوران انتشار ماهنامه گرانسنگ «راهنمای كتاب» در دهه سی و چهل، برمی‌گردد. درواقع من مشتری پر و پا قرص این تنها مجله در زمینه كتاب و كتاب‌شناسی بودم و به هر كجا كه می‌رفتم، تهیه شماره جدید آن را فراموش نمی‌كردم. درواقع از راه مجله، با ایرج افشار، مسئول و اداره كننده اصلی مجله، آشنایی غیابی پیدا كرده بودم. تا اینكه در سال 1338 در تهران ـ باغ فردوس، در دفتر مجله، به سراغ ایشان رفتم و این آشنایی غیابی، به دوستی حضوری تبدیل گردید.

... استاد بزرگوار ما، مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (قدس سره) در سال 1340، مقاله‌ای تحت عنوان «تاریخ حیات و روش فلسفی ملاصدرا»، نوشته بودند كه موضوع آن تبیین اندیشه‌های فلسفی ملاصدرا و اشاره‌ای كوتاه به تاریخ زندگی و آثار وی بود. البته این مقاله برای كتاب «یادنامه ملاصدرا» نوشته شده بود كه در مجله راهنمای كتاب هم چاپ و منتشر گردید و پس از گذشت چند ماه، مرحوم دكتر محمدجواد فلاطوری كه سابقه طولانی تلمذ در حوزه های مشهد مقدس و تهران، در محضر اساتید فقه و اصول و كلام و فلسفه داشت و بعدها به مقام استادی فلسفه در دانشگاه «فلسفه در بن» ـ آلمان غربی آن زمان ـ رسیده بود، مقاله مشروحی به عنوان «نقد» بحث علامه طباطبایی نوشته بود كه مجله «راهنمای كتاب» آن را در سال چهارم خود منتشر ساخت.

آنگاه استاد علامه طباطبایی، توضیحی در پاسخ به اشكالات مورد نظر مرحوم دكتر فلاطوری نوشته و به دفتر مجله، ارسال داشتند كه در مجله «راهنمای كتاب» درج و چاپ گردید ولی به دنبال آن، مرحوم دكتر فلاطوری طی نوشتاری دیگر، باز ایراداتی را بر توضیحات استاد علامه مطرح ساخت و آقای «ایرج افشار» این بار ضمن درج نوشته وی در بخش «نامه‌ها» برای ختم این نقاش علمی و بحث فلسفی، به علت «ملال‌آور»! بودن این نوع بحث‌ها، از چاپ و نشر پاسخ مجدّد استاد علامه طباطبائی خودداری نمود و چنین عذرخواهی كرد: «... چون این مشاجره طولانی شده و سبب ملال خاطر عده‌ای از خوانندگان شده، این بحث را پایان می‌دهیم و از آقای طباطبایی كه مقاله مفصل مستدلی در این باب فرستاده‌اند، پوزش می‌طلبیم كه از نشر مقاله ایشان و هر مطلب دیگری كه در این باب برسد، معذوریم.»!

بدین ترتیب بحث و گفت‌وگو درباره اندیشه‌های فلسفی بزرگترین فیلسوف اسلام و ایران، مرحوم صدرالدین شیرازی، ـ معروف به ملاصدرا ـ در این عذرخواهی غیر منطقی «مشاجره» و «ملال‌آور» خوانده شده بود و این البته موجب تأسف اهل خرد گردید!

در همین مورد این جانب با توجه به عذرخواهی غیرمقبول مجله و اخطار به بستن باب بحث درباره موضوعی كه قاعدتاً می‌بایست «راهنمای كتاب» كه خود را «مجله» زبان و ادبیات فارسی و تحقیقات ایران شناسی و «انتقاد كتاب» می‌نامید، از آن استقبال می‌كرد، نامه انتقادآمیزی نوشتم و به ‌آقای ایرج افشار كه مدیر مجله بود، فرستادم كه متن آن چنین بود:

آقای مدیر السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. شماره 8 مجله راهنمای کتاب را طبق معمول خریده و از مطالب گوناگون آن استفاده ها کردم. در شماره 8 در ضمن «نامه‌ها» و در ذیل نامه آقای محمدجواد فلاطوری خواندم كه چون بحث (و به قول شما مشاجره!) مربوط به یادنامه ملاصدرا «مشاجره طولانی و سبب ملال خاطر عده‌ای از خوانندگان» گردیده است، آن بحث را پایان داده و از استاد علامه آقای طباطبایی هم «پوزش» طلبیده‌اید كه از چاپ «مقاله مفصل و مستدلی» كه «در این باب فرستاده‌اند» معذورید!
 

من این جملات را چند بار خواندم و با علم به اینكه گروهی از خوانندگان شما خواستار ادامه این بحث تحقیقی ـ فلسفی هستند، با خود گفتم كه مگر «ملال خاطر» احتمالی گروهی می‌تواند از ادامه بحثی جلوگیری كند؟ اگر چنین است، پس چرا مباحثی از قبیل «نمایشنامه‌ها» را از مجله حذف نمی‌كنید؟ بلكه برای مجله‌ای كه از ادامه بحث فلسفی به علت طولانی بودن آن می‌گریزد و بهانه ملال خاطر خواننده را می‌آورد، صلاح نیست كه در دو شماره خود 32 صفحه كامل مجله را وقف «نمایشنامه‌ای» بكند كه فقط به درد گروه قلیلی می‌خورد و بطور قطع گروه بسیاری را آزرده خاطر می‌سازد.

بدون تعارف من بسیار متاسفم كه استاد علامه آقای طباطبایی وقت خود را صرف نوشتن مقاله برای مجله‌ای كرده‌اند كه به علت ملال خاطر احتمالی عده ناشناخته نمایشنامه‌پسند، از چاپ آن «پوزش» می‌طلبد! و لابد ایشان فكر می‌كردند كه فضلای كشور گل و بلبل، مهد علم و فلسفه و عرفان هم مانند پروفسور‌ هانری كربن‌ها و دكتر فخرمحمد ماجدها (استاد دانشگاه لالپور) هوادار بحث‌های فكری و فلسفی هستند و نمی‌دانستند كه اپیدمی «غرب‌زدگی» گریبان‌گیر است!
 
سیدهادی خسروشاهی، قم 1343»

این نامه را آقای افشار در شماره اول سال هفتم مجله راهنمای كتاب (صفحه188 ـ 189) چاپ كرد و در ذیل آن نوشت: «چون خوانندگان فاضل و دقیق طالب خواندن استدلالات حضرت آقای محمدحسین طباطبائی‌اند، متن مرقومه ایشان در این قسمت طبع می‌شود.» و مرحوم افشار پس از این یادآوری‌، متن کامل نوشته علامه طباطبایی را تحت عنوان «بحثی درباره ملاصدرا» به چاپ رساند و این نشان دهنده «انصاف و انتقادپذیری» ایشان در مسائل فرهنگی بود. البته من همه این مباحث را در جلد دوم كتاب «بررسی‌های اسلامی»، ـ جلد هشتم از «مجموعه آثار» علامه طباطبایی ـ نقل كرده‌ام كه از طرف مؤسسه «بوستان کتاب» قم، اخیراً تجدید چاپ شده است.

به‌دنبال این نقد مكتوب، روابط ما با آقای ایرج افشار بیشتر شد و به تبادل فرهنگی و ارسال و دریافت كتاب، مبادرت ورزیدیم كه در واقع نشانی از آغاز نزدیكی حوزه علمیه قم، با دیگر گروه‌های فرهنگی كشور بود.

سندی نو یافته از سیدجمال

... و به دنبال این امر، من هروقت كه به تهران می‌آمدم، اگر فرصتی به دست می‌آمد، به دفتر مجله «راهنمای كتاب» ـ كه در محل موقوفه مرحوم محمود افشار در «باغ فردوس» قرار داشت، سر می‌زدم. بیشتر اوقات مرحوم آذری یا آقای کریم اصفهانیان، مدیر داخلی امور مجله، در آنجا بودند و در چند مورد هم خود آقای ایرج افشار در دفتر حضور داشت و به‌طور طبیعی سخن از مسائل فرهنگی و كتاب‌های جدید و محتوای مجله و پیدایش اسناد جدید به میان می‌آمد.

در یكی از این دیدارها آقای افشار با خوشحالی گفت: «این بار یك مژده برای شما كه عاشق سیدجمال هستید، دارم.» پرسیدم: «مژده چیست؟» آقای افشار گفت: «یك سند منتشر نشده در داخل كتابی در اصفهان پیدا شده كه ما این‌گونه اوراق را «اسنادلای‌كتابی»! می‌نامیم و این بار این سند، توسط آقای دكتر صنیع‌زاده رئیس سابق كتابخانه دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان به كتابخانه مركزی دانشگاه تهران اهدا شده است. و من اگر می‌دانستم شما امروز اینجا می‌آیید، حتماً كپی آن را برایتان می‌آوردم و البته بعداً برای شما می‌فرستم.»

گفتم: «جناب افشار! شما كه می‌فرمایید من عاشق سیدجمال هستم، پس می‌دانید كه من طاقت و تحمل انتظار برای دریافت كپی آن از طریق پست را ندارم، فردا هركجا كه می‌گویید، می‌آیم و كپی سند را از شما می‌گیرم» كه گفت: «عیب ندارد، من امروز عصر آن را به دفتر مجله می‌فرستم شما فردا بیایید و همین‌جا آن را تحویل بگیرید.»

روز بعد، در اولین ساعات، خود را به «باغ فردوس» و دفتر مجله راهنمای كتاب رساندم و سند را گرفتم كه بعدها در شماره 8 فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» ـ مورخ زمستان 1372 ـ كه زیر نظر اینجانب از قم منتشر می‌گردید، چاپ شد كه مورد توجه اهل تاریخ قرار گرفت و اینك، برای سپاس مجدد از ایرج افشار، پس از درگذشت او، یك بار دیگر ترجمۀ آن سند مهم و تاریخی را، با مقدمه‌ای كه در آن تاریخ نوشته‌ام، عیناً در اینجا می‌آورم:

یادآوری: سید جمال‌الدین اسدآبادی پس از سفر دوم به ایران و دستگیری اهانت‌آمیز و تبعید ناجوانمردانه به عراق، مدتی را در بصره به سر برد و از آنجا طی نامه‌های تند و صریح، علمای بزرگ شیعه را از اوضاع ناگوار ایران و فساد و ظلم رژیم ناصرالدین‌شاهی آگاه ساخت. آخرین نامه وی از بصره كه تاكنون در دسترس قرار داشت، نامه‌ای به حاجی محمدحسن امین‌الضرب بود كه در تاریخ 24 شوال 1358 ق نوشته شده است و با استناد به تاریخ آن نامه، محققان تاكنون اقامت سید را در بصره، تا شوال آن سال نوشته‌اند (متن این نامه در كتاب: نامه‌ها و اسناد سیاسی سید جمال‌الدین اسدآبادی، كه به كوشش نگارنده چندین بار چاپ شده، آمده است). ولی اكنون، نامه دیگری از سید، در میان كتابی قدیمی و در اصفهان به دست آمده كه گویا سیدجمال‌الدین آن را به یكی دیگر از علمای بزرگوار عراق نوشته است. این نامه تاریخ «سلخ ذی‌قعده» را دارد كه نشان می‌دهد سید، تا آخر ذی‌قعده سال 1358 ق، همچنان در بصره بوده است.

سید در این نامه نو یافته، از حاج سید علی‌اكبر شیرازی یاد می‌كند كه همان مرحوم آیت‌الله سید فال اسیری معروف ـ داماد آیت‌الله حاجی میرزا حسن شیرازی ـ است. این سید دلیر و شجاع بر اثر مبارزات پیگیر خود با رژیم، به ویژه با قرارداد استعماری رژی، از شیراز به «بین‌النهرین» تبعید شد و بی‌تردید در سر راه خود و در بصره با سید ملاقاتی داشته و به همین سبب گفته‌اند كه سید نامه معروف خود به میرزای شیرازی (حملة‌القران) را توسط همین سید بزرگوار، به ایشان فرستاده است.
 

به هر حال اصل این سند نویافته که به وسیله آقای «صنیع‌زاده» رئیس اسبق كتابخانه دانشكده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، در میان صفحات كتابی قدیمی به دست آمده، توسط ایشان به كتابخانه مركزی و مركز اسناد دانشگاه تهران اهدا شده است كه همچنان در آنجا نگهداری می‌شود. و اكنون تصویری از آن، که به درخواست این‌جانب، توسط جناب آقای ایرج افشار، در اختیار ما قرار گرفته است، همراه ترجمه آن برای استفاده اهل تحقیق در مجله «تاریخ و فرهنگ معاصر» می‌آوریم.

                                                                            * * *
بصره، سلخ ذی‌القعده

زمامدار رستگاری، ناموس پرهیزگاری، جامه دین، پناهگاه مسلمین، پیشتاز علمای عامل خداوند به وسیله او سخن حق را برتر گرداند.

اینك كفر از همه سو یورش برده است و نصاری گرداگرد سرزمین‌ها حلقه زده‌اند و بی‌دینان دون‌صفت، برای گشودن دروازه‌ها به یاری‌شان برخاسته و موانع را از سر راه برداشته، راه‌ را برای دشمنان دین خدا هموار كرده‌اند. اكنون اسلام در پی سرفرازی، در معرض سرافكندگی و خواری قرار گرفته است، نزدیك است كه مشركان حوزه آن را به تصرف درآورند، حال آنكه پیش از این در پناه نگهبانان خود، تسخیرناپذیر بود، اینك اهانت به علمای پاسدار شریعت رواج یافته و طرد آنان از میهن، كار روزمره و عادت همیشگی تجاوزگران و گمراهان گشته است.

تمام اینها، برای آن است كه علمای امت و صالحان ملت در همبستگی و در آنچه خداوند برآنان واجب گردانیده، یعنی تعاون در اعلای كلمه‌الله و همیاری در حفظ حوزه اسلام، كوتاهی و سستی ورزیده‌اند. شگفت‌آور این است كه كوشنده برای ویران‌سازی پایه‌های اسلام و راهبر كافران به سرزمین اهل ایمان، نزد مردم كمترین پشتیبان و بیشترین دشمن را دارد. و شگفت‌آورتر از این، سكوت شما است!
 

ای دژ نفوذ ناپذیر دین، اینك كه بنیاد شریعت متزلزل گشته، به انتظار چه نشسته‌ای؟ آیا تو كه مرد حق هستی، به حیات دنیوی خرسند شده‌ای؟ و آیا به جای مرگ، خواری را برگزیده‌ای؟ حال آنكه خدا تو را بر دیگران رجحان داد و برای خویشتن برگزید و در راه اعتلای سخن خویش، جانبازی و بی‌باكی را بر تو واجب گردانید. پرهیزكاری نیكوكاران گرامی، تنها برای فرازمندی سخن خدا و صیانت از فرودمندی آن بوده است و همواره تیغ‌های آخته و خون‌های ریخته، مانع از به خواری كشیده شدن آن بوده است نه ترس و احتیاط كاری!

سرورم! جان های مردم از آنچه بر سر دینشان رفته علاوه بر ضررهای دنیوی، در تب و تاب است. اگر برای یاری حق قیام كنید، همگی گرد شما می‌آیند و ریاست تامه شما برآنان تثبیت می‌شود و به یاری خدا به اعتلای كلمه اسلام و سركوب یاران كفر و خاموشی سخن بی‌دینان نائل می‌شوید. فرصت را از دست ندهید كه دلها اكنون در جوش و خروش، جان ها در آشوب و التهاب، زخم‌ها خونین و مردم در تنگنا و پریشانی هستند. با یك سخن به سوی شما روی می‌آورند و گرد شما جمع می‌شوند. به آستانه شما پناه می‌برند و من گمان نمی‌كنم شما از جمله كسانی باشید كه اوهام، آنان را دلسرد كند و وسوسه‌ها آنان را از حركت باز دارد؛ چه، شما نیك آگاهید (همچنان‌كه بارها خود به من می‌گفتید): شكست عالم، پیروزی اوست؛ خواری و سرافكندگی رهبر دین، مایة سرافرازی اوست؛ و رسوائی‌اش، باعث شرف و افتخار.

اینك زمان فرا رسیده و فرصت در دسترس است. شما از آنچه سركردگان كفر بر سر آن مرد نیكنام پرهیزكار، حاج سیدعلی‌اكبر شیرازی آورده‌اند، اطلاع یافته‌اید؛ اما آنچه بر سر من آورده‌اند، من به خدا واگذار می‌كنم. من برخلاف افتراهای دروغ‌پردازان نه پشیمانم و نه خسته‌ شده‌ام و نه در راه اعتلای كلمة خدا فترتی در من ایجاد شده و نه در تصمیمم سستی‌ای راه یافته است، و به زودی پوزة هر بازدارنده و هر دروغگوی ستمگر و هر گناهكار فرومایه را به خاك خواهم مالید و شما انشاءالله خواهید دید. ولاحول‌ولا قوة الابالله العلی القهار الجبار.

سلام و رحمت و بركتهای الهی بر شما و بر همه كسانی كه برای یاری دین و اعتلای كلمة مسلمانان، همراه شما قیام كنند.آمین! جمال‌الدین الحسینی».

                                                                           ***
... دوستی ما با آقای ایرج افشار به رغم حوادث روزگار ادامه یافت تا دوران انقلاب فرا رسید. پس از پیروزی انقلاب، مرحوم افشار به «وزارت ارشاد ملی» برای دریافت امتیاز نشر مجدد مجله «راهنمای كتاب» مراجعه كرده بود كه متأسفانه دوستان ملی‌گرای! چپ‌نمای آن زمان، جواب منفی به ایشان داده بودند. روزی به من كه نماینده حضرت امام‌خمینی(ره) در وزارت ارشاد شده بودم، زنگ زد و از مشكل‌تراشی و بهانه‌جویی دوستان گله‌مند شد و می‌گفت: در مقابل درخواست من، پاسخ دادند كه «راهنمای كتاب» چون در دوره طاغوت چاپ و منتشر می‌گردیده، ما مجوز جدید به شما نمی‌دهیم! من به آقای افشار گفتم: ظاهراً ابوی شما آقای محمود افشار، مجله‌ای به نام «آینده» منتشر می‌ساخته كه بی‌مناسبت نیست شما این عنوان را انتخاب كنید و درخواست خودتان را همراه جلد اول كتاب «سواد و بیاض» كه مجموعه مقالات جناب‌عالی است و مقاله‌ای هم درباره سیدجمال‌الدین دارد، برای من بفرستید تا انشاءالله اقدام شود و به نظر من، هم بهانه‌تراشی بچه‌های چپ‌نمای قلابی منتفی می‌شود و هم نام والد محترم و مجله او احیا می‌گردد.

مرحوم افشار از تذكار من خیلی استقبال كرد و چند روز بعد كتاب و درخواست نشر مجله آینده را ـ با زمینه فرهنگی، تاریخی، كتاب‌شناسی ـ به دفتر بنده در وزارت ارشاد آورد كه متأسفانه آن روز من در دفتر نبودم و او آنها را همراه یادداشتی به مسئول دفتر بنده تحویل داده و در آن یادداشت چنین نوشته بود: «قربانت گردم! برای سر و گوش آب دادن نسبت به تعیین تكلیف مجله به این محل آمدم و كتابی كه برای جناب‌عالی آورده بودم و تشریف نداشتید، توسط آقای توتونچی تقدیم شد. به هر تقدیر امیدوارم بذل توجه عالی مستدام باد.

ایرج افشار.»

درخواست آقای افشار را در جلسه هفتگی شورای رسیدگی به درخواست‌های مجوز نشر روزنامه و مجله مطرح كردم كه باز چپ روان کودکانه بهانه آوردند: «او طرفدار رژیم و فراماسون بوده است»! ولی هیچ مدركی برای اثبات ادعای خود ارائه ندادند و بهمین دلیل با اعتراض شدید بنده روبرو شدند كه چرا یك فرد فرهیختة كتاب‌شناس و فرهنگ‌دوست كه هرگز تحكیم‌كننده اساس رژیم شاه نبوده، حق انتشار مجله را ندارد؛ و یادآور شدم كه قانون مصوب شورای انقلاب، هرگز شرط خاصی در این زمینه مطرح نكرده است و ما با چه مجوزی یك انسان فرهنگی را از حق مشروع و قانونی خود، می‌توانیم محروم كنیم؟...

آنگاه پای ورقه مربوطه را با قید موافقت كامل امضا كردم و بعد آقای وزیر و دیگر دوستان كه از شورای انقلاب و قوه قضائیه و غیره در آن جلسات حضور می‌یافتند، صدور مجوز را امضا كردند و آقای افشار به نشر مجله «آینده» به طور قانونی اقدام نمود كه به نظرم حدود بیست سال تمام، مجله‌ای با محتوای كاملاً فرهنگی، تاریخی، تحقیقی و ... منتشر ساخت كه مورد استفاده دانشمندان و فرهیختگان جامعه ایران جدید قرار گرفت و البته آقای افشار این اقدام مرا هیچ‌وقت فراموش نكرد و هر وقت ملاقاتی دست می‌داد ـ كه به علت شرایط بحرانی كشور و سپس سفر بنده به واتیكان كمتر شده بود ـ از ابراز تشكر خودداری نمی‌ورزید، (و در آخرین نامه خود هم به آن اشاره کرده است) در حالی‌كه من فقط به وظیفه قانونی و اخلاقی خود عمل كرده بودم و منتّی هم بر كسی نداشتیم؛ به‌ویژه كه در همان دوران، با استناد به مصوبه شورای انقلاب، در مورد صدور مجوز برای جرائد و مجلات، به بسیاری از جرائد ونشریات احزاب و سازمان‌های چپ و راست، مجوز انتشار از سوی ما صادر می‌گردید!
 

در مورد «فراماسون» بودن آقای ایرج افشار که اتهامی بی سند ولی مطرح شده در پرونده مطبوعاتی وی بود، خود نامبرده در یادداشت شماره 1619 «این دفتر بی معنی» که بتدریج در مجله «بخارا» چاپ می شود، چنین نوشته است:

1619 ـ فراماسونری

روزی ـ یادش خوش اسمعیل ـ رائین که هنوز کتاب هیاهوآور فراماسونری را چاپ نکرده بود به دفتر انتشارات دانشگاه آمد و گفت میان اوراقی که در لندن خریدم یا کسی به من داد، نامه ای از پدرت به علیقلی خان مشاور الممالک یافتم و آن را یادگار سفر برایت آورده ام. لطف کرد و من هم آن را به پدرم دادم.

پس از آن گفت سؤالی هم دارم. گفتم بفرما. گفت کتابی در دست نوشتن و چاپ کردن دارم دربارۀ فراماسونری ایران و توانسته ام لیست اعضای لژهای مختلف را به دست بیاورم و در آن چاپ می کنم ولی نام تو را در آنها ندیده ام. چون می دانم که فراماسون هستی! آمدم بپرسم و بنویسم. گفتم: من جزو آنها نیستم. گفت خیر، هستی و من نام تو را می نویسم. چرا حاشا می کنی؟ گفتم نیستم و بدان که اگر بنویسی شکایت جزایی خواهم کرد.

کتاب را منتشر کرد و نامی از من نبرده بود. اما بی احتیاطی کرده و نام دکتر یحیی مهدوی را برده بود و موجب شد که مهدوی در روزنامۀ اطلاعات توضیحی متین و استادانه نوشت و از آن نسبت خود را رهانید.

سال ها گذشت که رائین را ندیدم. تا اینکه چندی پس از انقلاب به ایران آمد و در هتل نادرشاه زندگی می کرد. روزی باستانی پاریزی گفت رائین آمده است برویم او را ببینیم. با هم رفتیم و تجدید دیداری شد. اما باز می گفت فلانی اگرچه گفتی که نیستم و نامت را در کتاب نیاوردم، ولی مصرم به اینکه هستی! جوابی به او گفتم که باستانی احتمالا ممکن است آن را نوشته باشد یا روزی خواهد نوشت. این گونه حدس و شایعه که در دل رائین جا گرفته بود تا جائی رسوب کرده بود که موقع تقاضای امتیاز مجلۀ آینده (سال 1358) در پروندۀ آینده منعکس شده بود یعنی حاشیه نشینان نامه هایی در آن باره نوشته بودند. پس با نوشتن توضیح مؤکد که والله بالله نیستم که نیستم، امتیاز صادر گشت.

البته طبعاً احترام خاصی که هماره برای تقی زاده قائل بودم و عنایتی که ایشان نسبت به من داشت این شبهات را میان دوستانم رواج می داد. از جمله یکی از آنها به تعریض و کنایه در مجلۀ یغما خواسته بود مرا جزو جمعیتی به شما درآورد برای آنکه خود را بری کند.

من خود در جوانی اشخاصی چون دکتر علی اکبر سیاسی یا دکتر سید فخرالدین شادمان را از آن قبیله می دانستم و بعدها که همنشینی دوستانه و ماهانه با آنها یافتم ملتفت شدم که با خیال و توهم و قبول آسان گرفتن هر شایعه ای چنان شبهه هایی دربارۀ آنها در ذهنم جا گرفته بود.

ولی دو یا سه بار در حلقۀ دوستانۀ چهارشنبه که صحبت از فراماسونری پیش آمده بود دیدم آن دو مرد شریف با نظری که ابراز می کنند ادنی نزدیکی با آن طرز فکر نداشته اند. ولی نزد ساده اندیشان آسان بود که به ملاحظۀ بودن شادمان در لندن و نزدیکی به تقی زاده، شادمان را فراماسون بدانند. حتی بعضی از جوانها معتقد بودند که مجتبی مینوی هم فراماسون بوده است زیرا تقی زاده در حق مقام علمی او معرفی نامۀ مستحکمی به وزارت فرهنگ نوشته بود. (این دفتر بی معنی)

به نقل از: (ماهنامه «بخارا» شماره 80 صفحه 184 و 185، مورخ اردیبهشت 1390.)

بدین ترتیب روشن می شود که متأسفانه با تمسک به شایعه، می توان کسی را که عضو جمعیتی نیست، وابسته به آن جمعیت دانست و حتی با «اصرار» آن را مکتوب هم نمود... در حالیکه حقیقت امر، آنچنان نیست...
 

بهرحال «آینده» بطور ماهانه انتشار یافت و بطور مرتب به آدرس اینجانب نیز ارسال می گردید... اما پس از مراجعت از سفر پنج ساله به ایتالیا ـ واتیکان، بعضی از شماره های آن را در دفتر خود نیافتم و طی نامه ای، ضمن گله از قطع ارسال مجله، وعده پرداخت وجه اشتراک عقب مانده!، شماره های ناقص را طلب کردم که آقای ایرج افشار ضمن ارسال آن شماره ها، در پاسخ من چنین نوشت:

حضرت آقای حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی.
بزرگوارا و گرامی دانشمندا
با احترام و تجدید مراتب تشکر. مرقومه زیارت گردید و باعث بر تعجب شد که نه مجله قطع شده است و نه خواهد شد و نه انتظار پرداخت وجه اشتراک در میان بوده است. معاذ الله.
حتما در غیاب طولانی جناب عالی، مجله خواننده داشته و خوانده اند و این گوشه آن گوشه افتاده است.
بهرتقدیر، تمام شماره هایی که یادآوری کرده اید امروز در یک بسته سفارشی ارسال شد که دوره جناب عالی ناقص نماند.
لطف شما را همیشه به یاد دارم آنوقت چطور می شود که مجله قطع شود؟
از مدرسی هم بی خبر نیستم. ظاهرا طبق نامۀ اخیرش همین روزها شاید سفری بیاید.
ایرج افشار

و به لطف افشار، و بدون پرداخت وجه اشتراک، دوره مجله ما تکمیل گردید...

سندی دیگر درباره سید جمال‌الدین

می دانیم که ایرج افشار با همكاری دكتر مهدوی، در سال 1342 مجموعة اسناد و مدارك چاپ نشده و به‌جای مانده از سید جمال‌الدین حسینی درمنزل حاج امین‌الضرب را توسط دانشگاه تهران منتشر ساخت و بدین ترتیب وارد عرصة «جمال شناسی» گردید و مقالات و اسناد دیگری را هم که به دست می‌آورد، به نحوی در اختیار علاقه‌مندان قرار می‌داد و یا خود منتشر می‌ساخت و این امر برای روشن شدن حقایق تاریخی بود، گر چه بعضی‌ها در انگیزة اصلی نشر آن اسناد از سوی دانشگاه و در آن برهه از زمان و تاریخ ایران، شك و تردیدهایی روا داشته‌اند كه البته غیر مستند، ولی قابل بررسی است! ولی به هر حال اهتمام به نشر اسناد باقیمانده از رجال و شخصیت‌های برجسته ایرانی ازخصوصیات مرحوم افشار بود و باید مورد قدردانی قرار گیرد.

آقای افشار علاوه بر «سند نویافتۀ لای كتابی» كه قبلاًً كپی آن را به این‌جانب داده بود، سالها بعد، سند دیگری از «سدید‌السلطنه» درباره اقامت موقت سید در «بوشهر» را كه در بین اسناد سید حسن تقی زاده به دست آورده بود، در تاریخ 27/7/1372، با پست سفارشی همراه نامه‌ای ، برای این‌جانب، به قم فرستاد كه باز نقل آن نامه و سند، از لحاظ تاریخی و به یاد مرحوم ایرج افشار، بی‌مناسبت نیست:

«حضرت حجت الاسلام آقای سید هادی خسروشاهی/ با سلام، پس از درگذشت مرحوم تقی‌زاده، مقداری از نوشته‌ها و نامه‌های اشخاص به او را همسرش به من داد تا آنچه را برای تاریخ ایران مفید است، به چاپ برسانم. در میان آنها متن مقالة مرحوم محمدعلی سدیدالسلطنة كبابی بوشهری درباره سید جمال‌‌الدین اسدآبادی، مدعو و مشهور به افغانی، به دستم رسید. این مقاله را مرحوم تقی‌زاده خلاصه كرده و در تتمیم نوشته خود درباره سیدجمال به چاپ رسانیده بود. چون حضرت‌عالی چند سال پیش مقالة تقی‌زاده را در تبریز به صورت جزوه‌ای تجدید چاپ كردید و مقاله سدیدالسلطنة به طور خلاصه نشر شده است، مناسب دید كه فتوكپی از آن مقاله را به شما بسپارد تا هرگاه به تجدید طبع آن مقاله اهتمام رفت، عكس این نوشته سدیدالسلطنة را هم به چاپ برسانید تا تمام نوشته سدیدالسلطنة در اختیار محققان باشد. توضیح آنكه نوشته به خط سدیدالسلطنة نیست؛ زیرا سدید خطی ناخوانا داشت و اسلوب رسم خطش یه شیوة عربی بود. در این سه صفحه دو كلمة اصلاح شده و عنوان و امضا از خود اوست. ایرج افشار»

اما داستان مكتوب سدیدالسلطنه بدین‌قرار است: سیدحسن تقی‌زاده به هنگام اقامت در آلمان، ماهنامه‌ای به نام «كاوه» به زبان فارسی از برلن منتشر می‌ساخت كه دارای مقالات گوناگونی در زمینه‌های مختلف، از جمله شرح زندگی «مشاهیر رجال» بود. تقی زاده در شماره سوم سال دوم ـ دوره جدید کاوه، مورخ رجب 1339ق/ 1921م ـ مقاله‌ای درباره سیدجمال‌ الدین منتشر ساخت كه به قول مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبائی: «.. بسیار محققانه و تاكنون اساس غالب رسائل و مقالات ویژه است كه به فارسی درباره سید تنظیم شده و حق پیشقدمی و رهبری سیدجمال‌الدین را در نهضت آزادیخواهی ایران ادا كرده است..» تقی‌زاده در آخر مقاله خود می نویسد: «.. برای روشن شدن كامل تاریخ زندگی این مرد بزرگ كه افتخار ایران می‌باشد، تمنای مخصوص از خوانندگان می‌شود كه هر كس از طالبین حقیقت وخدمت به تاریخ ملی كه چیزی درباره این ایرانی بزرگ بی لقب می‌داند، لطف فرموده، به اداره كاوه بنویسد كه موجب بسی امتنان خواهد شد.»

به دنبال این درخواست، میرزا محمدعلی خان سدید‌السلطنه ـ فرزند حاج احمدخان سرتیپ ـ كه از بغداد به بوشهر مراجعت كرده بود، مطلبی در سه صفحه درباره اقامت سید در بوشهر و چگونگی افكار و اندیشه‌های وی همراه چند عكس و سند دراین زمینه به اداره روزنامه «كاوه» می‌فرستد كه «خلاصه‌ای از مشروحه مفصل ایشان در باب سیدجمال‌الدین» در كاوه درج می‌شود، یعنی آقای تقی‌زاده «با كمال تشكر از جناب ایشان، نقاط مهم مشروحه ایشان را اقتطاف» نموده و در نشریه مزبور شماره 9 دوره جدید، مورخ محرم 1340ق/ سپتامبر1921م درج نموده است.

این جانب در تیرماه 1348 در تبریز و در كتابخانه مرحوم علامه حاج میرزا عباسقلی واعظ‌ چرندابی، دوره مجلد نشریه كاوه را دیدم و مقاله تقی‌زاده و تكمله سدیدالسلطنه را به ‌علت نبودن دستگاه كپی، استنساخ نمودم و به شكل رساله‌ای مستقل توسط کتابفروشی سروش تبریز، در15/5/48 تحت عنوانی كه مرحوم محیط طباطبایی به آن مقاله داده بود: «رهبر نهضت آزادیخواهی ایران»، منتشر ساختم كه پس از آن بارها در قم و تهران تجدید چاپ شد. همان‌طور كه ذكر شد، آنچه در «كاوه» نقل گردیده، خلاصه‌ای از مقاله مشروح سدیدالسلطنه بوده است و آقای افشار با اطلاع از این موضوع و نشر مستقل مقاله توسط این جانب، متن كامل نوشته سدیدالسلطنه را كه در بین اوراق و اسناد تقی‌زاده باقی مانده بوده، كپی برداری نمود و همراه نامه‌ای ـ كه نقل شد ـ برایم فرستاد كه متاسفانه توفیق یار نشد تا آن را در چاپ اخیرآن رساله، نقل كنم. اینك و باز به عنوان سپاس و یاد از ایرج افشار، متن كامل نوشته سدیدالسلطنه را به دست چاپ می‌سپاریم كه هم یك سند تاریخی منتشر نشده درباره سید و مربوط به حدود یك قرن پیش ـ ماه رمضان 1339ق ـ است که در اختیار علاقه‌مندان و محققان قرار می‌گیرد و هم ادای دینی نسبت به مرحوم افشار به‌عمل آید. لازم به یادآوری است كه متن نوشته شده توسط سدیدالسلطنه با توجه به تاریخ كتابت و ادبیات آن زمان، دارای لغات و كلماتی است كه مرسوم آن دوران بوده و به‌طور طبیعی، برای حفظ اصالت تاریخی آن، نباید در آنها تغییری داده شود، بلكه «بدون ویرایش» و به‌عنوان یك سند تاریخی ارزشمند، عیناً نقل می‌گردد.

حجم : 31544
عرض : 219
ارتفاع : 140

تمامی حقوق سایت برای دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه های استاد سید هادی خسروشاهی (ره) محفوظ است