ارتحال عالم زاهد، فقيه عارف، محقق عاليقدر، آيتالله حاج ميرزا علي غرويعلياري تبريزي كه به حق از استوانههاي تقوا و فضيلت و فقاهت و مجسمه اخلاق والاي اسلامي در عصر ما بود، حوزههاي علميه و فقهاء و محققين علوم اهل بيت را سوگوار نمود. اين فقيه والامقام و عارف وارسته از آخرين شاگردان باقيمانده حوزةاستادالمحققين مرحوم آيتالله العظمي ناييني و نوادة محقق كبير مرحوم ملا علي علياري بود. ...از آنجا كه آيةالله علياري از دوستان نزديك مرحوم والد ماجد آيةالله حاج سيد مرتضي خسروشاهي بود و نگارنده خود در دوران نوجواني، شاهد ديدارها وملاقاتهاي مكرر اين دو بزرگوار در تبريز بودم، بسيار مناسب خواهد بود كه به بخشي از زندگي ايشان اشارتي داشته باشم، اما چون « خاندان علياري » در خطّه آذربايجان 250سال سابقه روحانيت و فقاهت دارند و چند نفر از اين خاندان از فقهاء و مجتهدان خدمتگزار شريعت محسوب ميگردند و مرحوم علياري ثمرة اين شجره علمي كهن سالميباشد، بي مناسبت نخواهد بود كه نخست به سابقه علمي اين خاندان اشارهاي شود:
1. آيتالله ملا علي علياري
نخستين شخصيت معروف علمي خاندان علياري، حاج ملا علي بن عبدالله علياري است استاد مدرس، صاحب « ريحانة الادب» درباره ايشان مينويسد: « حاج ملا علي بنعبدالله قراجه داغي ديز ماري علياري تبريزي از اكابر علماي طراز اول اوائل قرن چهاردهم هجري ميباشد كه فقيه اصول، محدث رجال، طبيب، نجومي، رياضي دان، حكيم، متكلم، اديب، شاعر ماهر، خلاصه جامع معقول و منقول و فروع و اصول ميباشد...
تولد وي در سال 1236 ه. ق در قرية سردرود ـ دو فرسخي تبريز ـ بود و در قرية« عليار» از قراي « ديزمار» از توابع « قرجه داغ » از نواحي تبريز اقامت گزيد. پس از اخذ برخي از علوم و معارف به نجف اشرف عزيمت و در ارض اقدس به تكميل معلومات پرداخت و از محضر آيات عظام: شيخ مرتضي انصاري، ميرزاي شيرازي، ميرزا محمد حسين شيرازي، حاج سيد حسين كوه كمري، شيخ رازي آل ياسين و شيخ مهدي فتوني موفق به اخذ اجازة اجتهاد گرديد و پس از آن به شهر تبريز مراجعت نمود و به تأليف وتدريس مشغول شد. وي علاوه بر درسهاي معمولي، رياضيات و « قانون» ابن سينا را نيز تدريس مينمود.»1
شيخ آقا بزرگ تهراني در موارد متعددي از كتاب خود، به تأليفات مرحوم علياري اشاره دارد2 كه مهمترين آنها كتاب پنج جلدي « بهجةالامال في شرح زبدة المقال» در علم رجال است كه سه جلد اول آن در شرح « زبدة المقال» منظومه رجالي سيد حسين بروجردي ( م 1276 ه) و دو جلد آخر، شرح منظومه رجالي « مُنتهي الامام في علم الرجال» خود وي ميباشد كه به عنوان تكميل زبدة المقال مذكور نظم كرده است.3
2.آيتالله حاج ميرزا حسن علياري
يكي ديگر از فقهاي برخاسته از خاندان علياري، آيتالله حاج ميرزا حسن علياري فرزند مرحوم حاج ميرزا علي علياري ميباشد. صاحب « علماي معاصرين» شرح حال او را به قلم نوه مكرم ايشان، حاج ميرزا علي علياري اين چنين آورده است:
« مرحوم آيتالله حاج ميرزا حسن علياري روز يكشنبه 22 جمادي الثاني 1266 ه درقريه عليار در دوازده فرسخي شهر تبريز متولد گرديد، پس از رشد و نما، برخي از علوم نقلي و عقلي را در محضر والد ماجدش، مرحوم حاج ملاعلي مجتهد علياري فرا گرفت.آنگاه به نجف اشرف عزيمت نمود و از محضر بزرگان آن حوزه، حضرات آيات: فاضل ايرواني، فاضل شربياني، ميرزا محمد علي رشتي، حاج ملا احمد شبستري، حاج ميرزاابوالقاسم حائري نجل صاحب رياض المسائل، ميرزا لطفالله مازندراني، حاج ميرزا محمد علي حكيم الهي مرندي بهره گرفت. آنگاه به عزم مراجعت به تبريز، از برخي ازاين اعلام استجازه نمود، ايشان نيز اجازات مفصله اجتهادي و روايتي به او اعطا نمودنداز آن ميان اجازات مرحوم فاضل شربياني، حاج ملا احمد شبستري، حاج ميرزاابوالقاسم حائري و آقا ضياء الدين عراقي و آيتالله اصفهاني موجود است.»4
از اين فقيه عاليقدر، تعدادي كتب علمي و فقهي بجا مانده است. با توجه به يادداشتمرحوم آيتالله نجفي مرعشي آثاري از آن مرحوم باقي مانده، از آن جمله است: اللئالي المخزونة في تفسير سورة الكوثر، نظم البرهان في تفسير القران، بدائع الاسلام في شرح شرايع الاسلام، مصائب الابرار، تعليقه و فرائد و مكاسب و ... مجموع تأليفات ايشان به24 عنوان ميرسد.5
3. آيت الله حاج ميرزا علي غروي علياري
يكي ديگر از فقهاي برجسته بيت علياري تبريز مرحوم آيتالله حاج ميرزا عليعلياري است در روز 12 ماه رمضان سال 1319 ه . قمري در اين خانواده روحاني پا به عرصه وجود نهاد و در 3 سالگي پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستي جد بزرگوار خود مرحوم آيت الله ميرزا حسن علياري قرار گرفت. وي در حوزه تبريز مقدمات را فرا گرفت و پس از تحصيل مراحل نخستين، براي تكميل آن به نجف اشرف رفت ومحضر بسياري از اساتيد بزرگ را درك كرد و به مقام عالي اجتهاد رسيد و از طرف آيات و مراجع به دريافت اجازه اجتهاد نايل گرديد... اينك شمهاي از زندگي علمي و تحصيليآن مرحوم را از زبان خود ايشان نقل ميكنيم.
«... بنده، علي غروي علياري، فرزند مرحوم آية الله ميرزا محسن علياري، در 12رمضانالمبارك 1319 قمري، در تبريز متولد شدم. در سه سالگي پدرم را از دست دادمو تحت تربيت جدم، مرحوم آية الله ميرزا حسن علياري قرار گرفتم. مقدمات و سطح را در محضر اساتيد بزرگوار تبريز، از جمله مرحوم جدم فرا گرفتم.
در سال 1340 ه . ق. در معيت مرحوم آيةالله حجت، راهي نجف اشرف، عليساكنها آلاف التحية و التحف، شدم. ابتدا در مدرسه مرحوم آيةالله العظمي ايرواني،حجره گرفتم. اين مدرسه، به خاطر اين كه مدتها تعمير نشده بود، امكانات كافي نداشت. هواي گرم نجف، شوري آب و شايد هم نا آشنايي بنده به آب و هواي آن جا به شدّت مراميآزرد. مطالعه در حجره مدرسه برايم ممكن نبود. روزي چند بار داخل حوض آب ميرفتم، تا بتوانم گرما را تحمل كنم و اندكي به مطالعه و تحقيق بپردازم.
بعدها، يكي از فضلاء توانست از فرزند مرحوم سيد يزدي، برايم اجازه بگيرد كه روزها از سردابهاي مدرسه سيد استفاده كنم. روزها پس از نهار، براي استراحت و مطالعه ميرفتم آنجا. سردابها همه پر بود از طلابي كه يا مطالعه ميكردند و يا استراحت. تنها يك سرداب، كه ميوهها و قوت و غذايشان را ميگذاشتند، خالي بود و من در آنجااستراحت ميكردم. خيلي نمور بود، ولي چارهاي نبود. مدتي گذشت تا آن كه عنايت خداوند و توجه ابوالائمه(ع)، شامل حالم گشت و در طبقه فوقاني مدرسه بخارايي، حجرهاي پيدا شد و به آنجا منتقل شدم. هشت سال در آن مدرسه بودم. مدرسة خوبيبود، سردابهاي متعددي داشت. از نظر استراحت و مطالعه مشكلي نداشتم. از نظر ماديهم بحمدالله خوب بودم. مرحوم جدّم، هر سه چهارماه، دويست تومان برايم ميفرستاد.عشق به درس و بحث، خيلي از چيزها را از يادم برده بود. از صبح زود تا بعد از نمازمغرب و عشا، يكسره مشغول تحصيل و مباحثه بودم: اول صبح درس مرحوم ناييني درمسجد هندي، بعد از آن درس مرحوم آيةالله محقق زنجاني، بعد درس مرحوم آقاضياء، پس از آن، درس آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و عصرها به درس مرحوم آقا سيد ابراهيم اصطهباناتي حاضر ميشدم.
در خلال اين درسها، از محضر آيات: ميرزا ابوالحسن مشكيني اصول و حجت كوهكمري فقه استفاده كردم. در علم رجال از محضر سيد ابوتراب خوانساري و معقول از محضر استاد ميرزا احمد آشتياني و عرفان و اخلاق از محضر قطب العارفين، قاضي طباطبايي، بهرهها بردهام. تمامي اين درسها را مينوشتم و روزهاي جمعة هر هفته، آنها را پاكنويس ميكردم.
گاهي، شبها كه خواب ميديدم به تبريز رفتهام، در همان عالم خواب، به شدتناراحت ميشدم كه چرا حوزه را ترك كردهام. وقتي از خواب برميخاستم، از اين كههنوز در حوزه نجف بودم، خدا را شكر ميكردم. حاضر بودم جدّم برايم پول نفرستد،ولي به من اجازة ماندن در نجف را بدهد. ولي متأسفانه، ايشان پس از مدتي امر فرمود: بايد به تبريز برگردم. حتي حضرات آيات عظام: اصفهاني، عراقي و زنجاني براي ايشان مرقوم فرمودند و خواستند كه به من اجازه ماندن بدهد، حاضر نشد. ناگزير به تبريز برگشم. برگشت من، مصادف بود با زماني كه رضا خان ملعون، روحانيون را خلع لباس ميكرد.
صفحات -> 1 - 2