... دو داستان از «مدینه منوّره» میآورم و یک داستان از «مکه مکرمه» و بقیه داستانها میماند برای «سفرنامه حج»!.. در سال 47 در موسم حج، همراه شهید استاد مطهری، مرحوم سیدعلی شاهچراغی، دکتر شریعتی، سید غلامرضا سعیدی و چند نفر دیگر برای بازدید از «دانشگاه اسلامی مدینه منوّره» به این دانشگاه رفتیم. ملاقاتی رخ داد با «شیخ ناصر العبودی» نایب رئیس دانشگاه و «گله» از نشر رسالهای از «شیخ ابوبکر جابر الجزائری» در انتقاد از شیعه! که تحت عنوان «نصیحتی الی کلّ اخ شیعی»! چاپ شده بود... مذاکره با شیخ ناصر، در محیطی «برادرانه» و با «حـُسن تفاهم» پایان یافت. اتفاقاً «شیخ عبدالمحسن العبّاد» در اتاق وی بود. قیافه «عبوسی» داشت و سکوت کرده بود! شیخ ناصر گفت که: او سخنرانی جالبی درباره مهدی منتظر دارد، و سپس نسخهای از مجله الجامعة الاسلامیة را از روی میز خود برداشت و به اینجانب که «سخنگوی گروه» شده بودم، تحویل داد. همانجا ورق زدم... مقالهای داشت مبسوط، تحت عنوان: «عقیده اهل السنّه والاثر فی المهدی المنتظر». تشکر کردیم و دستهجمعی به مقر کاروان «حسینیه ارشاد» در اوّل «شارع ابوذر» برگشتیم. بعدازظهر، مقاله را در اتاقم مطالعه کردم. بحث ِ واقعاً مفید، تحقیقی و جالبی بود که نخست توسط شیخ عبدالمحسن العبّاد در دانشگاه اسلامی مدینه بهعنوان سخنرانی مطرح شده بود و تعلیقی از «شیخ بن باز» داشت در تأیید بحث و تکفیر منکرین ظهور مهدی موعود، و نیشی گزنده بر ضد شیعه!
شب در «قعده» هیئت علمی، محتوای کلّی مقاله را بر دوستان تعریف کردم. خیلی مسرور شدند و استاد مطهری گفت: خوب است آن را ترجمه کنید، چون اعتقاد این آقایان به مسئلة مهدویت و نشر آن در میان مردم، تأثیر مثبتی در ایجاد تفاهم خواهد داشت. پیشنهاد استاد را پذیرفتم و مجله را با خود به ایران آوردم و نخست خلاصه آن را در دو شماره از مجله الهادی که زیر نظر اینجانب و به عربی از «قم» منتشر میشد، چاپ کردیم ولی ترجمه آن که تقریباً «تعهدی» بر عهده من بود، یک ربع قرن به تأخیر افتاد تا اینکه توفیق حق یار شد و ترجمه آن به مناسبت نیمه شعبان، در چند شماره از جریده شریفة «اطلاعات» منتشر گردید... و سپس به شکل کتابی مستقل انتشار یافت..
... آقایان هیئت علمی، به تناوب در کاروان حسینیه ارشاد سخنرانی داشتند.. قرار شد که اینجانب هم در داخل مسجدالنّبی و به زبان عربی و تـُرکی استانبولی برای «حجاج» سخنرانی داشته باشم... روز نخست، با استفاده از یادداشتهایی که به عربی و ترکی، از ایران همراه خود داشتم، سخنرانی کوتاهی درباره اهمیت وحدت مسلمین ایراد کردم که ظاهراً مورد توجه حجاج حاضر در جلسه قرار گرفت.. و به پرسش و پاسخ رسید... روز دوم هم برای ادامه بحث همراه دو نفر از حجاج ایرانی به مسجدالنّبی رفتیم و پس از اجتماع مردم و آغاز سخنرانی، دو نفر از مأمورین حراست! مسجدالنّبی آمدند و ابلاغ کردند که سخنرانی در مسجد برای حجاج بلاد دیگر ممنوع است!.. و بدینترتیب موضوع استمرار سخنرانی منتفی گردید..
... اما در مکه مکرمه، سخنرانیهای اساتید در حسینیه ارشاد ادامه داشت و پیشنهاد شد که آقای دکتر علی شریعتی هم یک سخنرانی به زبان فرانسه در سالن مرکزی رابطة العالم الاسلامی – که همهروزه جلسات سخنرانی برای حجاج همة بلاد داشتند – ایراد کند... به دیدار شیخ صفوت، معاون دبیر کل رابطه رفتم و موضوع را مطرح ساختم... با توجه به سابقه آَشنایی با وی «محترمانه» از ما خواست که «متن سخنرانی» دکتر شریعتی را نخست به مدیریت رابطه بدهیم تا پس از تصویب، سخنرانی ایراد شود..
متن سخنرانی دکتر آماده شد و تحویل گردید.. و دو روز بعد طبق قرار، به دیدار دبیر کل شیخ محمد سرور العبّان رفتم و او در پایان ملاقات اظهار داشت که سخنرانی افراد غیر عضو در رابطه، طبق قانون مصوبه رابطه، «مجاز» نیست؟! و البته ایران و عراق هم چون «رافضی»!! بودند، عضو رابطه نبودند و تا امروز هم علمای شیعه به عضویت آن پذیرفته نشدهاند..
... آن سال به حجاج اجازه دادند كه ميتوانند از جزيرهالعرب يكسره به بینالنهرین – بغداد - و به زيارت عتبات بروند... عده زيادي از حجاج كاروانها، عازم شدند و ما هم جزو همينها بوديم. فخرالدين حجازي، همسر ايشان، حاجي فواكهي و اينجانب هم به يك مسافرخانه در نجف، مراجعه كرديم. اتاق سهتختهاي بود كه نصيب فخرالدين و همسرش شد. براي من و حاج فواكهي در آن مسافرخانه اتاقی پيدا نشد! حاجي به مسافرخانه ديگر رفت و حجازي مرا نگذاشت كه بروم و دعوت كرد يك تخت از سه تخت اتاق آنها را اشغال كنم. حجازي عذر عدم پذيرش مرا قبول نكرد و من در دو سه روز اقامت در نجف، باز ميهمان حجازي شدم و بعدها هم، وقتي از قم به تهران ميآمدم، یک اتاق کوچک متصل به كتابخانه منزلشان به حقير اختصاص يافته بود!
در نجف به ديدارهمه مراجع عظام رفتيم. در ديدار با آيتالله خوئي من خلاصه قصه پـُرغصه آقاي حجازي را برايشان نقل كردم و گفتم آقاي حجازي يكي از مفاخر سخنوران ايران است و چون معمم نيست، مورد اعتراض بعضي از معممين واقع شده و آنها ميگويند چرا يك فرد كت و شلواري، سخنران مذهبي شده است؟ بهويژه كه ريش خود را هم ميتراشد! حجازي با قيافه مظلومانه هميشگي، سر به زير انداخته بود و گوش ميداد. آيتالله خوئي گفتند: «چه كسي گفته كه حتماً بايد افراد معمم سخن از دين بزنند و احكام دين را بيان كنند؟ مگر با كت و شلوار نميشود حقايق ديني را بر مردم بازگو كرد؟ ولي چون ايشان در مساجد هم منبر ميرود، بهتر است يك «ريشبزي»! در چانه خود بگذارد كه اشكالها مرتفع گردد.» همگي خنديديم و من گفتم: «آقا! فعلاً ريش بزي را ريش پروفسوري مينامند» و حالا نوبت خنده مرحوم آيتالله خوئي بود كه فرمود: «پس معلوم شد كه بز از قبل چنين؟ بوده است!» بعد من بهعنوان «بحث طلبگي» گفتم: «در تقريرات درس حضرتعالي- كه توسط حضرت آقاي شيخ محمدعلي توحيدي تحت عنوان «مصباحالفقاهه» در نجف چاپ شده است - من ديدهام كه حضرتعالي كليه ادله مورد استفاده آقايان را در حرمت ريشتراشي، يكايك ردّ كرده و پاسخ گفتهايد. در آخر هم اشاره مي فرماييد: «لولا الاجماع ما هيچ دليلي بر حرمت حلق لحيه نداريم»؟
آقاي خوئي فرمودند: «بله چنين است و من اصولاً ريشتراشي را حرام نميدانم، اما چون آقاي حجازي منبر ميرود، بهتر است كه ريش مختصري بگذارد.» و بعد افزودند: «اصلاً ایشان چرا معمم نميشوند؟» كه آقاي حجازي با لبخند خاصي گفت: «من لياقت ندارم» و عذر آورد. در موقع خداحافظي، آيتالله خوئي به من فرمود كه شما كمي بنشينيد از اوضاع حوزه قم و تبريز بگوئيد و من نشستم از احوال اخويها در تبريز جويا شد – یکی از آنها آیتالله سید ابوالفضل خسروشاهی از شاگردان معروف ایشان در نجف بوده که به تبریز مراجعت نموده بود - و من به فارسي پاسخ گفتم، با لبخندي گفتند: «به تركي بگوييد تا كمي دل من باز شود! از بس فارسي و عربي حرف زدم، دلم گرفته است»!...
ديدار ديگر ما با حضرت آيتالله امام خميني(ره) بود. صبح پس از زيارت و صبحانه، به منزل ايشان رفتيم و عرض ادب و احترام كرديم. «حاج آقا» از ديدن ما خوشحال شدند. نخست من شرح كوتاهي از اوضاع ايران و اختناق روزافزون رژيم را بيان نمودم و بعد مشكل آقاي حجازي را مطرح كردم. ايشان فرمودند: «اوضاع ايران تا چنين نشود، اصلاح نميشود. بايد مردم خود لمس كنند كه رژيم چه مفاسدي دارد، بعد خودشان قيام ميكنند... آقاي حجازي هم با مراعات ظواهر، به كار خود ادامه دهند و من شنيدهام كه سخنرانيهاي ايشان مفيد است، مستمع زياد دارد و اغلب هم جوانها هستند...»
در اينجا آقاي حجازي شمهاي كوتاه از خدمات خود را بيان كرد و گفت: «اگر حضرتعالي اجازه بفرمايند، من اصلاً سخنراني را ترك ميكنم.» و امام فرمودند: «نه اين صلاح نيست، فقط وضع را مراعات بفرمائيد.»
ملاحظات: اشخاص مورد بحث در مراسم حج شركت و از طريق مكه به نجف وارد شدهاند. ضمناً نسبت به تعيين اينكه نامبردگان چه مطالبي پيرامون سياست دولت ايران ايراد نمودهاند، اقدام شده است. شبرنگ اصل در پرونده 67908 ميباشد.
البته پروندههاي ساواك «در مورد تعيين اينكه نامبردگان چه مطالبي پيرامون سياست دولت ايران ايراد نمودهاند» ساكت است و گويا گزارشي مجدداً ارسال نشده است. چند ماه پس از مراجعت از حج، فخرالدين حجازي همراه خانواده خود به قم آمد و با ايشان به ديدار مراجع قم رفتيم كه اين بار رئیس ساواك قم - سرهنگ مهران- گزارش آن را به مركز ارسال داشته است! در ديدار با مراجع قم، نخست من شمهاي از نتايج سفر حج و عراق و ادامه مشكلات آقاي حجازي را در تهران بيان كردم و سپس آقاي حجازي از برخوردهاي تـُند و غيرمنطقي بعضي از وعاظ يا معممين تهران گلهمند شد و خواستار توجيه آنها از سوي مراجع گرديد كه البته هر كدام از آقايان طبق روش خود، مطالبی بیان نموده و دلجويي كردند تا نوبت به ديدار با آيتالله نجفي مرعشي رسيد كه در اينجا، سخنگوي اصلي خود آقاي حجازي بود و سخت گلهمند شد كه «چرا بايد بعضيها مانع امر ارشاد و راهنمايي نسل جوان توسط من به بهانه نداشتن لباس روحاني بشوند و چرا مرجعيت در اين باره سكوت كند»؟ البته مرحوم آيتالله نجفي هم ضمن دعوت به صبر و اينكه خودشان در اين مسير دچار چه مشكلات و مصائبي شده و تحمل و صبر نمودهاند، اشاره كردند و افزودند كه: اصولاً اين قبيل مشكلات هميشه براي علما و اهل معني بوده و شما ناراحت نشويد و بعد دعا كردند.
متن گزارش ساواك قم، از سفر آقاي حجازي و همراهان چنين است: به: مديريت كل اداره سوم 316 از: ساواك قم شماره: 3968/21 تاريخ: 7/10/47 پيوست: درباره: حجازي پيرو شماره 3875/21 - 4/10/47 فخرالدين حجازي دبير فرهنگ و خطيب كه در حسينيه ارشاد تهران بهسر ميبرد، بعدازظهر روز 30/9/47 به اتفاق همسر و مادر خود و همچنين آقاي اختياري - يكي از بانيان مساجد تهران- به قم وارد و ابتدا در هتل بلوار اقامت نمود. وي سپس به همراهي سيدهادي خسروشاهي با آيات قم ملاقات و ظهر روز بعد ميهمان خسروشاهي بوده و عصر روز 1/10/47 به تهران مراجعت نمود. موضوع مذاكرات نامبرده با آقايان شريعتمداري و گلپايگاني عادي است، لكن مشاراليه هنگام ملاقات با آقاي نجفي درباره چگونگي موضوع منع منبر خود در حسينيه ارشاد با او مذاكره نمود. رئيس ساواك قم - مهران
البته اين گزارش نشان ميدهد كه فخرالدين حجازي در مشهد و تهران و قم و نجف، همچنان تحتنظر قرار داشته و ساواك مراقب تحركات و سفرها و ديدارهاي وي بوده است.
در حسينيه ارشاد ...فخرالدين حجازي وقتي به تهران آمد، اوائل امر از هر طرف تحت فشار بود، ولي در اين ايام حسينيه ارشاد به ابتكار و همت عالي و برنامهريزي و انديشه شهيد مطهري، تأسيس و فعاليت خود را آغاز كرده بود. مرحوم مطهري که در واقع مؤسس اصلی حسینیه ارشاد بود و متأسفانه بعدها دیگران آن را مصادره کرده و بهنام خود به ثبت رساندند!!، در انتخاب افراد براي بخشهاي گوناگون علمي- تحقيقاتي حسينيه ارشاد، دقت خاصي را بهكار ميبرد و از اين روي فقط افراد فرهيخته و مورد اعتماد را براي همكاري يا سخنراني دعوت ميكرد و با توجه به اين اصل، استاد مطهري، فخرالدين حجازي را براي تدريس در كلاسهاي آموزش قرآن دعوت كرد و اين كلاسها مورد استقبال جوانان قرار گرفت و در واقع دعوت مرحوم مطهري از حجازي براي همكاري با بخش علمي- فرهنگي حسينيه ارشاد، نوعي حمايت و پشتيباني كامل از وي، در قبال مخالفتها و حملات بعضي از همنوعان بود! همزمان مرحوم حجتالاسلام سيدعلي شاهچراغي، شاگرد علامه مطهري در «مدرسه مروي» هم پيشنماز حسينيه ارشاد شده بود و حجازي آنگاه براي سخنراني در جلسات عمومي حسينيه، توسط شهيد مطهري دعوت شد، همانطور كه بعدها استاد محمد تقي شريعتي و دكتر علي شريعتي هم باز به دعوت ايشان، از خطباي حسينيه ارشاد شدند.
صفحات -> 1 - 2 - 3