اشاره: دو بخش از يادداشتهاي «دفتر خاطرات» درباره مرحوم فخرالدين حجازي، تحت عنوان «فخرالدين و مردسخن» در دو شماره 23920 و 23932 «اطلاعات» درج گرديد. و من قصد نشر بقيه «خاطرات» را داشتم كه ناگهان چهلمين روز درگذشت فخرالدين فرا رسيد...! به همين مناسبت، و در اين بخش از يادداشتهاي متفرقه، به قسمتي از زندگي سياسي و مبارزات فخرالدين حجازي پيش و پس از انقلاب، اشاره ميكنم و اميدوارم كه مؤسسه بعثت در يادوارهاي كه قصد دارد منتشر سازد، همه بخشهاي زندگي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و مذهبي وي را به طور مشروح مورد بررسي و تحليل قرار دهد تا گوشههايي از تاريخ معاصر ايران، آن طوري كه هست، نه آنطور كه تحريف گران ميخواهند، تبيين گردد.
اين چكامه در عين اختصار به خوبي گوشهاي از امواج خروشان عواطف سوزان و پرمهر مسلمانان را نسبت به نهضت مقدسي كه دنياي جهل و ظلم و شرك را در برابر خود به زانو درآورده است، نمايان ميسازد.
من به معاينه ميبينم كه خون پاك شهداي اسلام در عروق شما ميجوشد و براي بسط فضائل و محو رذائل و مبارزه با عوامل فساد و الحاد مردانه قيام نموده و به نداي هلمن ناصر ينصرني كه از غربت ديانت اسلام به گوش ميرسد، پاسخ دادهايد شما رادمردان پاكدل كه امشب براي سربلندي اسلام و احياي قرآن گرد هم آمدهايد، كساني هستيد كه سر و جان و تمام حيثيات مالي و مادي خود را در راه خدا هبه كرده و براي ياري حضرت وليعصر(عج) قامت مردانگي برافراشتهايد.
شگفتا! در اين محضر مقدس به ديده دل قيافه مظلومانه سالار شهيدان حضرت حسين عليهالسلام مشاهده ميشود و انوار جلال و جبروت پروردگار عالميان براين مجمع محترم ميبارد و ارواح پاك شهداي كربلا در حول اين محفل منور پرواز ميكنند.
پس غمگين و دلافسرده نباشيد و جز خداي از هيچ مقام و شخصيتي نهراسيد و مردانه براي اعمال منويات پاك رهبران خود بكوشيد و بدانيد كه قلوب چهارصد ميليون ملت غيور مسلمان متوجه شماست.
اينك چكامهاي را كه در وصف شما مردان خداپرست سرودهام، بر شما عرضه داشته و موفقيت عموم را از حضرت حق خواستارم.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
شماره دوم نشريه چهار صفحه داشت و حجازي در سرمقاله آن را چنين تيتر زد: «وقت آن است كه به حساب مزدوران داخلي رسيدگي شود.» در اين شماره همچنين مقالاتي درباره قيام امام حسين(ع) و ضرورت درسآموزي از مكتب عالي آن حضرت و ايستادگي در برابر دسيسه، فريب و حيلهگري دولت بريتانيا درج شده است.
حجازي در اكثر شمارههاي «جلوه حقيقت» مقالات حماسي مينوشت كه برخي از اين مقالات يك صفحه كامل از روزنامه را پر ميكرد. اين روزنامه به مقتضاي آن روزگار به موضوعات گوناگوني چون حمايت از مبارزات ضداستعماري ملت ايران عليه توطئههاي حزب توده، دربار، انگليس، استعمار فرانسه و... ميپرداخت و هدف و انديشه آن نشر فرهنگ اسلامي بود و به فراخور روز و مناسبتهاي آن، عيدها و سوگواريها، مقالات و اشعاري درج ميكرد. البته اين روزنامه به شدت از مبارزات مردم در نهضت ملي شدن نفت دفاع ميكرد ولي به موازات آن با عباراتي چون: «با اشاعه مرام مقدس اسلام براي هميشه ريشه نفوذ اجانب را قطع كنيد» به دولتمردان هشدار لازم را در ضرورت اسلامي بودن، ميداد.
در شماره شانزدهم 27/9/1331 اين روزنامه درباره نهضت ملي شدن صنعت نفت و علل موفقيت مردم در اين مبارزه خطاب به دولت مصدق مينويسد: «اگر نهضتهاي مقدس ديني و اجتماعات شگرف مذهبي در مساجد و معابد مملكت نبود و اگر هماهنگي پيشوايان اسلامي و بيانات گويندگان ديني و ادعيه خالصانه مسلمانان به درگاه حضرت يزدان نميبود، شما هرگز نميتوانستيد دست به كار بزرگ تاريخي زده و با امپراتور قهار بريتانيا كه ساليان دراز چنگال خونآلودش به پيكر مسلمين رنج ديده جهان فرو رفته است، دست و پنجه نرم كنيد.»
در شماره شانزدهم بهمن 1331 كه مصادف با سالگرد تاسيس دانشگاه تهران بود ضمن شرح سير تاسيس و كارنامه آن از اينكه دانشگاه در تزكيه و تهذيب اخلاق و عادات فرهنگي موفق نبود و بيگانگان در آن محيط رخنه كردهاند، اظهار نگراني كرده است. آخرين شماره موجود جلوه حقيقت، شماره 32 تاريخ 3/2/1332 را برصفحه اول خود دارد، ولي قرائني وجود دارد كه نشان ميدهد اين نشريهتا اواخر مرداد 32، به كار خود ادامه داده و بساط آن توسط مزدوران كودتاچيان با حمله به محل روزنامه و غارت اموال آن پايان گرفته است.
به دنبال اين اقدام، فخرالدين حجازي شبانه از سبزوار گريخت و با پاي پياده از مسير كوههاي «عليك باغجر» خود را پس از چند روز به مشهد رساند. در مشهد، استاد محمدتقي شريعتي نخستين كسي بود كه به كمك وي شتافت و حجازي موفق شد از اوايل آبان 1333 فعاليت خود را در اداره فرهنگ مشهد از سرگيرد.
با حضور فخرالدين حجازي در مشهد، پدرش نيز به اين شهر نقل مكان كرد و خانهاي در كوچه «منبرگچي» خريد، در اين خانه بود كه فخرالدين با خانم روحانگيز ظهور سعادت - آموزگار دبستان - زندگي مشتركي را آغاز كرد.فخرالدين حجازي در 1336 پس از افتتاح دانشكده ادبيات دانشگاه مشهد، به اتفاق دكتر علي شريعتي وارد اين دانشكده شد و در 1339 با اخذ كارشناسي ادبيات فارغالتحصيل گرديد.
او در مشهد مقدس به سخنرانيها و ديگر فعاليتهاي فرهنگي - سياسي خود ادامه داد، به طوري كه در اين دوره به «خطيب فرهنگ» مشهور شد. در 21/9/1332 به اتهام طرفداري از نهضت ملي و فداييان اسلام، توسط شهرباني مشهد بازداشت، ولي پس از يك روز آزاد گرديد. حجازي در سال 1339 شمسي مجله آستان قدرس رضوي را پايهگذاري كرد و مدت 6 سال آن را به طور مرتب منتشر ساخت.
اغلب مباحثي كه در باره قرآن و معارف اسلامي در اين مجله مندرج است نوشته خود او است كه بعدها پس از تكميل به شكل كتابي مستقل تحت عنوان «پژوهشي درباره قرآن» توسط انتشارات بعثت منتشر گرديد. همكاران حجازي در مجله آستان قدس، استاد محمدتقي شريعتي، سيدغلامرضا سعيدي، حجتالاسلام موسوي خراساني، علي شريعتي و اينجانب و چند نفر ديگر بودند. او همچنين مدتي كوتاه رئيس تبليغات آستان قدس رضوي بود.
فخرالدين حجازي در مشهد علاوه بر تدريس در دانشكده معقول و منقول، به مدت 5 سال با روزنامه خراسان و كانون نشر حقايق اسلامي همكاري كرد. كانون در نزديكي تلفنخانه چهارباغ مشهد، توسط استاد محمدتقي شريعتي تاسيس شده بود. فخرالدين حجازي علاوه بر توقيف و زنداني شدن با مشكلات متعددي نيز روبرو شد كه مراقبت مستمر ساواك از وي از 1340 به بعد گوياي اين مطلب است. حجازي در مشهد با چند استاندار استان خراسان همدوره بود: محمد مهران، سيدجلالالدين تهراني، سپهبد باتمانقليچ و پس از آقاي محمد مهران، آقاي سيدجلالالدين تهراني انتشار مجله را متوقف كرد. در دوره استانداري باتمانقليچ، حجازي با وي اختلاف پيدا كرد و همين امر منجر به صدور حكم تبعيد وي به گيلان در 30/2/1341 گرديد اصرار باتمانقليچ در خصوص همكاري رسمي با نظام و شركت در مراسم رسمي آنها عامل اصلي اين اختلاف بود. حكم تبعيد فخرالدين با فعاليت آيتالله العظمي سيدمحمدهادي ميلاني كه از پشتيبانان وي به شمار ميرفت، با تغيير استاندار ملغي شد و وي در خراسان ماند.
ولي در اثر فعاليتهاي مداوم فخرالدين حجازي در مشهد و گزارشهاي مستمر ساواك، راي نهائي به تبعيد وي از مشهد صادر و او اوايل شهريور 1345 عازم تهران شد و از ابتداي سال تحصيلي به عنوان دبير دبيرستان مروي تهران آغاز به كار كرد. ورود حجازي به تهران دريچه تازهاي به روي وي گشود و به فعاليتش نظم و انضباط و استمرار بخشيد. اولين گزارش ساواك درباره وي در تهران، نشريه شمشير انتقام است كه توسط انجمن مذهبي دبيرستان مروي انتشار يافته بود (بعدها هم سيماي غدير در همان شكل و قطع و 60 صفحه از طرف كتابخانه هاشمي يوسفآباد تهران منتشر گرديد).
حجازي علاوه بر ايراد سخنراني در مساجد و هياتهاي مذهبي چون بازار تهران، حسينيه زرگنده قلهك، مسجد جامع نارمك، مدرسه برهان، حسينيه بنيفاطمه، دانشسراي عالي، مدرسه عالي اقتصاد كرج، مدرسه عالي كشاورزي همدان، مسجد قبا و... به دعوت شهيد مطهري حسينيه ارشاد، به تدريس در كلاسهاي آموزش قرآن، نيز همت مي گماشت. اين كلاسها با استقبال عموم به ويژه جوانان روبرو شد و حضور شخصيتهايي چون استاد مطهري، استاد محمدتقي شريعتي، دكتر علي شريعتي محيط مناسبي براي همكاري و فعاليتهاي وي فراهم ساخت.
سخنرانيها و كلاس هاي درس حجازي - به گفته خود وي در آخرين سخنراني خداحافظي - به مدت دو سال، تا اواخر آبان 1347 در حسينيه ارشاد ادامه داشت و در اين تاريخ به دليل اختلافي كه به خاطر سخنرانيهائي بر ضد حكومت پيدا شد از همكاري با حسينيه كنار رفت. در اين سال علاوه بر تدريس در دبيرستان دارالفنون موسسه انتشارات بعثت را در خيابان شاهرضا (انقلاب) با همكاري دوستان تأسيس كرد، پاسخ استعلام از ساواك در باره عضويت حجازي در هيات مديره اين موسسه منفي بود و به همين دليل وي مدير افتخاري آن لقب گرفت.
انتشارات بعثت در نوع خود جديد بود و به سبك و سياق امروزي كتابهايي با محتواي اسلام ومسايل سياسي آن را چاپ و منتشر ميكرد و مامني بود براي نسل جوان و تجمع نيروهاي اصيل فرهنگي و نيز پوشش مناسبي براي فعاليت مبارزان، اين مركز فرهنگي توانسته بود امكان فعاليت در داخل و خارج كشور و نيز ارتباط با ناشران جهان اسلام و جهان عرب را فراهم كند كه شرحي در اين زمينه، در قسمت دوم مقاله آوردهايم. ساواك نيز اين موضوع را دريافت و به همين دليل هم از چاپ و يا تجديد چاپ بعضي از كتاب هاي اين موسسه جلوگيري كرد و سپس از ارسال كتابهاي آن به مراكز و انجمنهاي اسلامي اروپا، آمريكا، و افغانستان جلوگيري كرد.
صفحات -> 1 - 2