آيا علامه طباطبائي، شاگرداني هم در امر تفسير قرآن تربيت كرده اند؟ و از معاصرين كسي روش ايشان را در تفسير ادامه مي دهد؟
شاگردان علامه در اين رشته، يكي دونفر نبودند و ذكر اسامي همه آنها هم طبعا مقدور نيست اما مي توان اشاره كرد كه بعضي از شاگردان ايشان مانند آيت الله ناصر مكارم شيرازي- از مراجع فعلي قم- و آيت الله شيخ جعفرسبحاني- آيت الله حسن زاده و آيت الله جوادي آملي- از اساتيد معروف حوزه- و همچنين آيت الله مصباح يزدي مدير موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني در حوزه علميه قم و دهها نفر ديگر، از شاگردان مكتب استاد علامه طباطبائي در امر تفسير قرآن هستند و تاليفات آنان در اين زمينه هر كدام بالغ بر 15 يا 20جلد، بارها چاپ شده است. يادم آمد كه آيت الله جوادي آملي، مفسر برجسته و معاصر، علاوه بر تاليفات گرانقدر- كه همچنان به درس تفسير در حوزه علميه قم ادامه مي دهند- درباره تفسير علامه طباطبائي بياناتي دارند كه نقل خلاصه آن در اين گفتگو، بي مناسبت نيست.
«علامه طباطبائي(ره) غواصانه وارد درياي قرآن و عترت شدند و ماهرانه گوهرهائي از درون اين دريا برآوردند. قرآن، حقوق انسانيت را تفسير، تبيين، تشريح و تعليم مي كند همانطوري كه ديگر فرهنگ ها حقوق انساني را تدوين كرده اند منتها محور اصلي حقوق بشر در نزد بشر، حيات و زندگي است، ولي قرآن كريم، طبق استنباط علامه طباطبائي(ره) حق اصلي جامعه بشري را حق توحيد مي داند و ساير عقايد و اخلاق و بحث هاي فقهي و اخلاقي و حقوقي را زيرمجموعه حق توحيد معرفي مي كند و بر همين اصل، تفسيرالميزان را ادامه مي دهند...
علامه طباطبائي(ره) از نوادر مفسراني بود كه غواصانه وارد درياي قرآن شد و ماهرانه گوهرشناسي كرد و مقتدرانه گوهرها را عرضه كرد و براي ديگران ره آورد فراواني آورد چون همواره قرآن را با عترت طاهرين هماهنگ مي ديد و هماهنگ تفسير مي كرد و انس با اين تفسير نشان مي دهد كه علامه طباطبائي در هنگام معني كردن آيات، روايات را در نظر داشتند يعني در بحث تفسيري روايات را ملحوظ مي داشتند و در بحث روائي هم قرآن را اصل قرار مي دادند كه اين روايات بايد بر قرآن كريم عرضه بشود... حضرت استاد بسياري از معارف قرآن و عترت و حكمت و كلام و عرفان را از سلف صالح گرفت و هنوز بسياري از ره آوردهاي ايشان همچنان «مجمل» است كه نياز به تفصيل دارد، همچنان «متن» است كه نياز به شرح دارد...» به هر حال همانطور كه خود علامه در مقدمه جلد اول تفسيرالميزان نوشته اند -و ما به طور خلاصه به آن اشاره كرديم- و اساتيد محترم يادآوري كرده اند، روش كلي ايشان در الميزان، توضيح و تفسير آيه با آيات ديگر است و اينكه خود آيات قرآني و روايات اهل بيت براي تبيين و تفسير مفاهيم قرآني، بهترين راه است كه درصدر اسلام نيز مورد عمل بوده است و البته مي دانيم كه اين امر نشان دهنده احاطه و تسلط كامل استاد بر آيات و روايات مربوطه است كه به عنوان مهمترين شاخصه ها مي تواند مطرح باشد و بي ترديد اين روش و اين تفسير، تحولي تازه در تاريخ تفسيرنويسي شيعه و سني بوجود آورد كه همچنان توسط ديگر بزرگان حتي در عالم تسنن ادامه دارد...
آيا تفسيرالميزان به فارسي و يا زبان هاي ديگر هم ترجمه شده است؟
تمام بيست جلد تفسيرالميزان، در زمان حيات خود استاد توسط بزرگاني چون حضرات آقايان: ناصر مكارم شيرازي، مصباح يزدي، محمدجواد حجتي كرماني، سيدمحمد خامنه اي، محمدرضا صالحي كرماني و ديگران... و زيرنظر خود استاد به فارسي ترجمه و در 40 جلد منتشر گرديد و بعدها هم يكبار ديگر همه مجلدات آن توسط حجت الاسلام والمسلمين مرحوم سيدمحمدباقر موسوي همداني- كه از شاگردان درس تفسير استاد بود- باز زير نظر خود استاد، ترجمه و منتشر گرديد كه هر دو ترجمه، بارها تجديد چاپ شده است. البته علاوه بر ترجمه فارسي، بخش هائي از آن به زبان انگليسي و اردو هم ترجمه و چاپ شده است.
بعضي ها مي گويند علامه طباطبائي در اوائل تحصيل علاقه اي به درس و بحث نداشتند و حتي مي گويند هر درسي را كه در ادبيات عرب مي خواندند، متوجه نمي شدند، داستان اين موضوع چيست؟
اين موضوع را خود استاد علامه بطور مكتوب يادآور شده اند و مي نويسند: «... بيشتر دوره زندگي خود را با يتيمي يا غربت و تهي دستي و گرفتاري هاي ديگر گذرانده ام ولي پيوسته حس مي كردم كه دست ناپيدائي مرا از پرتگاه خطرناكي نجات مي دهد و جاذبه مرموزي مرا از ميان هزارها مانع بيرون كشيده و بسوي مقصد هدايت مي كند. در اوائل تحصيل علاقه زيادي به ادامه تحصيل نداشتم و از اين رو هرچه مي خواندم نمي فهميدم و چهار سال به همين نحو گذراندم بعد از آن يكباره عنايت خدائي دامن گيرم شد و عوضم كرد، در خود يك نوع شيفتگي و بي تابي نسبت به تحصيل كمال حس نمودم بطوريكه از همان روز تا پايان ايام تحصيل كه تقريباً 17 سال طول كشيد، هرگز نسبت به تعليم وتعلم احساس خستگي و دلسردي نكردم...»
اما اينكه چگونه، عنايت خدائي يكباره دامن گير ايشان شده علامه در اين مكتوب، توضيحي نداده است و البته ايشان مي گويند هميشه احساس مي كردند كه دست ناپيدائي ايشان را به مقصد هدايت مي كرده است و اين امداد غيبي الهي- بي ترديد موجب اشراقي خاص و عنايتي ويژه گشته كه كم و كيف آن را فقط اهل عرفان و معنويت مي توانند درك كنند و مراحل بعدي ايشان در عرفان چگونگي عمق و ريشه اين مطلب را نشان مي دهد.
نمونه هائي از حالات معنوي- عرفاني و كراماتي را كه از ايشان ديده ايد، مي توانيد نقل كنيد؟
اجازه بدهيد كه باز پاسخ را از خود مرحوم علامه نقل كنم. ايشان مي فرمودند: «روزي من در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم در آن حين، يك حوريه بهشتي از طرف راست من آمد و يك قدح بهشتي در دست داشت كه براي من آورده بود و خود را به من ارائه مي نمود، همين كه خواستم به او توجهي كنم، ناگهان ياد حرف استادم افتادم، لذا چشم پوشيده و توجهي نكردم. آن حوريه برخواست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد من باز توجهي نكردم و روي خود را برگرداندم، آن حوريه رنجيده شد و رفت ومن هر وقت تا بحال، آن منظره به يادم مي افتد، از رنجش آن حوري متاثر مي شوم.»
حالت ديگري را هم آيت الله حسن زاده آملي نقل مي كند كه شنيدن و خواندن آن، نشان دهنده مقام علامه و برادرش سيدحسن الهي است: «وقتي همراه برادر در نجف اشرف تحت تربيت اخلاقي مرحوم حاج ميرزا علي آقا قاضي بوديم، سحرگاهي بر بالاي پشت بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، در اين موقع خواب سبكي به من دست داد و مشاهده كردم دو نفر مقابل من نشسته اند، يكي از آنها حضرت ادريس(ع) بود و ديگري برادر عزيزم آقاي سيدممد حسن الهي طباطبائي حضرت ادريس، با من به مذاكره و سخن مشغول شدند وقتي ايشان تكلم مي كردند، سخنان ايشان به واسطه كلام آقاي اخوي استماع مي شد.» در اينكه استاد علامه داراي كرامات و اهل كشف و شهود بود هيچ شك و ترديدي نيست ولي استاد هرگز خود مايل به نقل مطلبي در اين زمينه نبود و اگر كسي در جمع عام در اين زمينه سؤالي مطرح مي كرد، ايشان لبخند مي زدند.»
مرحوم استاد شهيد مرتضي مطهري كه هر وقت نام علامه را مي برد و يا مي نويسد بدنبال آن «روحي فداه» را هم ذكر مي كند درباره حالات استاد علامه مي نويسد: «... حضرت آقاي طباطبائي از نظر كمالات روحي به حد تجرد برزخي رسيده اند و مي تواند صور غيبي را كه ديد افراد عادي از مشاهده آن ها ناتوان است، مشاهده كند، اين مرد واقعاً يكي از خدمتگزاران بسيار بزرگ اسلام است. او به درستي مجسمه تقوا و معنويت است در تهذيب نفس مقامات بسيار عالي را طي كرده است...»
آيت الله جوادي آملي، يكي ديگر از نخبگان و اصحاب بحث علامه در اين زمينه مي گويند: «اوج تكامل عقلي و تجرد روح اين ابر مرد حكمت به مقامي رسيد كه كليات عقلي را بدون دخالت قوه تخيل و تمثل مصداق آنها را در مرحله خيال و تجسد آن در مرتبه مثال، متصل و يا با صرف نظر ازآن ادراك مي نمود.
يكي از ادله تجرد روح همانا ادراك كليات مرسله است كه از هر قيدي مجرد و از هر كثرتي منزه باشد و روحي كه يك مجرد تام را ادراك مي كند و حتي مي يابد حتماً مجرد خواهد بود البته اين برهان تجرد روح، از راه ادارك كلي درباره اوحدي از نفوس ناطقه صادق است نه درباره نفوس همه مردم.
بعد از پايان بحث مزبور از استاد علامه(ره) پرسيدم: آيا شما مي توانيد كلي را بدون تمثيل هيچ فرد خيالي آن، و نيز بدون تخيل انتشار آن در بين مصاديق مثالي ادراك كنيد؟ فرمود: تا حدي و اين جواب با توجه به خفض جناح و تواضع جبلي آن بزرگوار كه هرگز اعجاب و خودبيني نداشت: يعني: «آري».
صفحات -> 1 - 2