مقدمه: استاد علامه سيد جلالالدين آشتياني، شارح بزرگ حكمت و عرفان در عصر ما، به سال 1304 شمسي در شهرستان آشتيان بدنيا آمد... مقدمات علوم اسلامي را در اين شهر خواند و سپس عازم حوزه علميه قم گرديد. در آنجا نزد آيةالله شهيد صدوقي وبرخي بزرگان ديگر كتابهاي: مغني، مطول، شرح لمعه، رسائل و مكاسب را خواند و سپس به توصيه مرحوم آقا ميرزا مهدي آشتياني، شرح منظومه و شوارق را در نزد آقاي شيخ مهدي مازندراني تلمذ نمود و سپس پنج سال تمام در دروس كفايه، فلسفه و تفسيرعلامه سيد محمدحسين طباطبائي حضور يافت و آنگاه مدتي مديد نيز فلسفه و عرفان را در نزد آيةالله سيدابوالحسن رفيعي قزويني و آقا ميرزا احمد آشتياني دوره كرد!...
...در شأن مقام آيةالله آقا ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني همين بس كه علاوه برتأليفاتي در فقه، اصول، تفسير، فلسفه و عرفان، شاگردان برجستهاي نيز تربيت و تحويل جامعه اسلامي داد كه در طليعه آنها، مرحوم آيةالله امام خميني، قرار دارد... شهيد استاد مطهري در كتاب « خدمات متقابل ايران و اسلام» مينويسد: « استاد بزرگ ما، آيةالله خميني مدظله، شرح منظومه و قسمتي از اسفار را در نزد او خواندهاند و او را بالخصوص از نظر حسن تقرير و بيان ميستود.» و خود شهيد مطهري درباره ايشان مينويسند : « آقا سيد ابوالحسن رفيعي قزويني از مشاهير و معاريف اساتيد در نيم قرن اخير بود و جامع المعقول و المنقول بود».
علاوه بر امام خميني، آيةالله رفيعي شاگردان برجسته و ارزنده ديگري نيز دارند كه همگي از آيات و علما و مشاهير علم و فلسفه هستند و از آنجملهاند: آيةالله سيد رضي شيرازي، شيخ محمد حسين اويسي، شيخ حسن حسن زاده آملي، نظامالدين الهي قمشهاي، دكتر حسين نصر، دكتر غلامحسين ديناني و استاد علامه، سيد جلالالدين آشتياني...
استاد جلالالدين آشتياني، چهل و پنج سال قبل و بهنگامي كه در حوزه علميه قمبود، مكتوب آيةالله سيدابوالحسن قزويني را در باب تخليه و تجليه و تحليه، با چند حاشيه مفيد به خط خود، به اينجانب اهداء نمود كه از آن تاريخ تاكنون، در بين كتب واوراق و اسناد گرانقدر و گاهي بينظير مجموعة مكتبة خاصه اينجانب، محفوظ ماندهاست كه اينك متن آن براي استفاده عموم در اختيار اهل خرد قرار ميگيرد...
البته نامههاي ويژهاي نيز از استاد جلالالدين آشتياني و با خط زيباي ايشان، در ميان اوراق ما همچنان وجود دارد كه چون در بعضي از آنها اشاراتي سياسي! نيز هست، نميدانم كه « مجاز» به نشر آنها هستم يا نه؟... با اشاره به اين نكته كه در آن دوران، و پساز كودتاي 28 مرداد، پاتوق ما منزل مرحوم آقاي سيد مهدي رضوي قمي در محلّه« مقصود بيك» شميران بود. مرحوم رضوي باغ بزرگي داشت با اتاقهاي متعدد وليدرويشانه!... كه پناهگاه يا استراحتگاه دانشجويان جوان وابسته به انجمن اسلامي دانشجويان و يا عضو نهضت مقاومت ضد رژيم كودتا بود... و پاتوق استاد جلال آشتيانيو اينجانب هم ــ هر وقت به تهران ميآمدم ــ آنجا بود.
از اصحاب ثابت آن بيت درآن دوران، علاوه بر ما دو نفر و يك درويش پير، با گيسواني بلند و عصايي دائماً در دست ــ كه گاهي پيش گوئيهاي عجيب و غريبي هم مينمود ــ دوستان و برادران زير بودند: دكتر ابراهيم يزدي، شهيد مصطفي چمران، مهندسعرب زاد، مهندس طاهري و محمد باقر رضوي ـ فرزند آقا سيد مهدي رضوي قمي ـ و ...مركز بخشي از فعاليتهاي «ذنهضت مقاومت» هم همانجا بود. و گاهي بيانيهها و نشريات نهضت مقاومت را من آنجا تحويل ميگرفتم و با خود براي توزيع به قم ميبردم و درهمين رابطه استاد جلالالدين آشتياني در نامههاي خود به اينجانب « نصائح مشفقانهاي» ارائه مينمود كه همان وقتها تا حدودي مورد استفاده قرار ميگرفت! و اكنون نيز آن متن اجازه نامه آيتالله سيدابوالحسن رفيعي قزويني قدسسره به : « جناب العالمالفاضل التحرير و المحقق المتأله بحقه عماد الفقهاء و المجتهدين و سيدالحكماء والمتألهين، المولي السيدجلالالدين الا´شتياني... شهر محرم حرام سنه 1380 ه .»
نامهها ــ همانطور كه اشاره كردم ــ جزء اسناد مجموعه شخصي اينجانب است... كه البته اگر از رضايت ايشان در نشر مطلع گردم، به نشر آنها خواهم پرداخت. اكنون فقط مكتوب عرفاني مرحوم آيةالله قزويني و حواشي استاد جلالالدين آشتياني در اختيار اصحاب معرفت قرار ميگيرد.
تهران ـ جمعه 28/6/76 - سيد هادي خسروشاهي
متن مكتوب آيةالله حاج سيد ابوالحسين رفيعي قزوينی
بِسْمِاللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
بدانكه قوّه عمليّه در نفس انسانيّه كه كار فرماي بدن جسماني است در رسيدن به اوج سعادت و كمال ناچار است كه مراتب چهارگانه را كه خواهيم شرح داد بسير و حركت معنوّيه عبور نموده تا از حضيض نقص حيوانيّت بذروه علياي انسانيّت نائل و برخوردارشود.
مرتبه اولي كه او را تجليه خوانند آنست كه نفس قوي و اعضاء بدن را بمراقبت كاملهدر تحت انقياد و اطاعت احكام شرع و نواميس الهيه وارد نموده كه اطاعت اوامر و اجتناب از منهيّات شرعيّه را بنحو اكمل نمايد تا پاكي صورتي و طهارت ظاهرّية در بدن نمايان شود و در نفس هم رفته رفته خوي انقياد و ملكه تسليم براي اراده حق متحقق گردد و براي حصول اين مرتبه علم فقه بر طبق طريقه حقه جعفرّيه كافي و بنحو اكمل عهده دار اين امر است.
مرتبه ثانيه كه آن را تخليه نامند آنست كه نفس بمضاّر و مفاسد اجتماعي و انفرادي اخلاق رذيله و خويهاي پليدآگاهي يابد و به تدبر در عواقب وخيم آنها در دنيي و عقبي بر طبق دساتير مقررّه در فن علم اخلاق آن صفات ناپسند را از خود دور و محو نمايدهمچون كبر و حسد و حرص و شهوت و بدبيني بخلق و خودخواهي و باقي صفات رذيله كه در كتب اخلاق ثبت است و اين كار در معالجات روحاني و طبّ ال´هي همچون خوردن مسهلات و داروها است براي رفع اخلاط فاسده در معالجه جسماني و طب طبيعي.
مرتبه ثالثه كه آن را تحليه نامند آن بود كه پس از حصول تخليه و رفع موانع خود را بهزيور اخلاق نيك و خويهاي پسنديده كه در نظام اجتماع و فرد تأثير بسزا و عميق دارندآراسته كند واين خود پاكيزگي باطن و طهارت معنوّيه است كه تا اين معني حاصل و متحقق نشود آدمي در باطن آلوده و نجس خواهد بود هر چند كه ظاهر بدن محكوم به پاكي ظاهري است و اين كار در طبّ روحي و معالجه نفس مانند خوردن غذا و استعمال دواي مقوي است كه براي توليد نيرو و قوت در بدن در طب جسماني بكار ميبرند و پس از حصول و تحقّق مراتب سه گانه فوق از بركت صفاء و پاكي روح در نهاد آدمي جاذبه محبتبه حضرت حق پيدا گردد كه توليد آن از مجذوب شدن قهري است به عالم حقيقت و سردشدن از عالم مجازي كه عرصه ناپايدار ممكنات است و رفته رفته محبت شدت نمايد و اشتعال و افروختگي عجيب در روح عيان گردد و از خود بيخود و بيخبر شود و اين مقام را كه مرتبه چهارم از كمال قوّه عملّيه است فناء گويند و مقام فناء فيالله سه درجه دارد.
درجه اولي فناء در افعال است كه در نظر عارف سالك جملة مؤثرات وهمه مبادي اثر و اسباب و علل از مجرّد و مادّي و قوي طبيعيه و ارادية بيهوده و بياثر شود و مؤثري غير از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در كأئنات نبيند و عوامل اين عالم را محو و ناچيز درحيطه قدرت نامنتاهي الهي شهود نمايد و در اين حال ياس تمام از همه خلق و رجاء تامبحق پيدا شود و حقيقت آيه كريمه و مارميت اذ رميت وليكن الله رمي' رابعين شهود بدون شائبه پندار و خيال عيان بيند و لسان حال او مترنم بمقال ذكر كريم2 لاحول و لا قوة الاّ بالله گردد و در اينمقام بزرگترين قدرتها و نيروهاي مقتدرترين سلاطين عالم امكان با قدرت و نيروي پشة ضعيف در نظر حقيقت بين او يكي شود و اين درجه را محو گويند.
درجة ثانيه فناء در صفات حق است بيان اين مقام آنكه انواع مختلفة كائنات كه هريك در حدّ خود تعيني و نامي دارند مانند ملك و فلك و انسان و حيوان و اشجار ومعادن كه در نظر اهل حجاب بصورت كثرت و تعدد و غيريت متصوّر و مشهود هستند در نظر عارف الهي يكي شوند يعني همه را از عرش اعلاي تجرّد تا مركز خاك بصورت نگارستاني مشاهده نمايد كه در تمامت سقف و ديوار آن عكس علم و قدرت و حيوة ورحمت و نقش لطف و مهر و محبت الهي و عنايت يزداني به قلم تجلي نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است 3 در اين نظر برّيه بحر و درياها و خشگيها افلاك وخاك عالي و داني همه به هم متصل و پيوسته و يكي خواهند بود و همه با يك نغمه و به يك صداي موزون خبر از عظمت عالم ربوبي دهند و در اين مقام به حقيقت توحيد وكلمه طيبه لااله الا الله متحقق شود يعني همه صفات كمال را منحصر به حق داند و در غيرحق ظل و عكس صفات كمال را پندارد و اين مقام را محق خوانند.
درجة ثالثه مقام فناء در ذات است كه فناء در احديت گويند و در اين مقام همگياسماء و صفات از صفات لطف همچون رحمن و رحيم و رازق و منعم و صفات قهر مانندقهار و منتقم را مستهلك در غيب ذات احديت نمايد4 و بجز مشاهده ذات احديتهيچگونه تعيني در روح او باقي و منظور نماند حتي اختلاف مظاهر همچون جبرئيل وعزرائيل و موسي و فرعون از چشم حقيقت بين صاحب اين مقام مرتفع شود مهر و خشمحق بسط و قبض عطاء و منع وي بهشت و دوزخ براي او يكي گردد صحّت و مرض فقر وغني عزّت و ذلّت برابر شود5 در اين مرحله است كه شاعر عارف الهي نيك سروده كه گفته « گر وعده دوزخ است و يا خلد غم مدار، بيرون نميبرند ترا از ديار دوست» و شايد يكي از مراتب استقامت كه در صحيفه ال´هيه امر بدان فرموده و ممدوح در علم اخلاق ومحمود در فنّ عرفان است همين مقام شامخ فناء در ذات است و اين مقام را طمس مقدمخوانند كه بكلي اغيار از هر جهت محو و نابود گشته توحيد صافي و خالص ظهور وتحقق يافته است در اين مرتبه كه آخرين منازل و سفرالي الله جلت عظمته بود به لسان حقيقت گويد يا هو يا من ليس الا هو و چون طالب حق به اين مقام رسيد از هويت او وهويت همه ممكنات چيزي نمانده بلكه همگي در تجلي حقيقت حق متلاشي ومضمحّل شدهاند لمنالملك اليوملله الواحد القهار.
بخواهش حضرت آقاي ذوالمجد طباطبائي قمي سلمهالله تعالي، تحرير و قلمي شدبا مراعات اختصار.
في سوم شهر شعبان المعظم