به مناسبت سالگرد رحلت حضرت آیت الله فاضل لنکرانی
اشاره: 26 خردادماه اولين سالروز رحلت آيتالله العظمي فاضل لنكراني است. براي بزرگداشت ياد و خاطره ايشان، گفتگوي كوتاهي داريم با حجتالاسلام والمسلمين استاد سيدهادي خسروشاهي، محقق و مورخ معاصر كه آشنايي ديرينه با معظمله داشتند. قبل از ورود به اصل موضوع و يادآوري نقش آيتالله فاضل لنكراني در زمينههاي علمي و سياسي حوزه علميه قم، بيمناسبت نيست كه اشارهاي به تاريخ زندگي ايشان داشته باشيم. حضرت آيتالله شيخ محمد موحدي، معروف به «فاضل لنكراني» به سال 1310 شمسي در شهرستان قم متولد گرديد. والد ماجد ايشان مرحوم آيتالله شيخ عبدالله فاضل لنكراني، كه از علماي مهاجر قفقاز به شمار ميرفتند، پيش از آمدن به قم، يك سال پس از تأسيس حوزه علميه قم توسط مرحوم آيتالله شيخ عبدالكريم حائري، در حوزههاي علميه مشهد مقدس و زنجان به تحصيل و تدريس مشغول بودند. معظمله پس از انتقال به حوزه علميه قم با خانواده «سادات مبرقع» و از اقوام مرحوم آيتالله نجفي مرعشي وصلت نمودند كه چهارمين فرزندشان «محمد موحدي» نام گرفت و او پس از تحصيلات مقدماتي مرسوم به حوزه علميه پيوست و به تحصيل علوم اسلامي پرداخت و در اين ميدان، صاحب مقام و منزلتي خاص و از ناموران گرديد. دروس سطح را در نزد اساتيدي چون: آيتالله سيدمحمد باقرسلطاني، آيتالله شيخ مرتضي حائري، آيتالله شيخ عبدالجواد عاملي و ... تلمذ نمود و سپس دوره دروس خارج فقه را نزد آيتالله بروجردي و اصول را در محضر امامخميني و تفسير و فلسفه را در محضر علامه طباطبايي فرا گرفت و همزمان، به تأليف و تدريس پرداخت كه كتاب ارزشمند «نهايهالتقرير» در سه مجلد، محصول همان دوران (حدود 22 سالگي) است.
اين نخستين مراجعه من و اقدام ايشان بود كه موجب دلگرمي شد. پس از پيروزي انقلاب كه پرونده شهرباني قم را در اين رابطه ديدم، معلوم شد كه «ثابت پاسال» از بهائيان سرمايهدار و وابسته دربار، رسماً درخواست پيگيري قضيه را داشته است.
آخر در كدام گوشه جهان تا اين حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شكنجه و ترور افكار، برمردم حكومت ميكند؟ در كدام كشور مراجع و زعماي ديني، سخنگويان مذهبي، روشنفكران، اساتيد دانشگاه، تجار و اصناف، بالاخره طبقات متفكر و فعال كشور حق اظهار نظر در شئون اجتماعي خود را ندارند؟ در جهان امروز كجا معمول است عدهاي مطلق العنان، حاكم مطلق برجان و مال و ناموس مردم باشند و كسي حق فرياد و تظلم نداشته باشد؟ در كدام گوشه دنيا سابقه دارد كه يك مرجع ديني و زعيم فداكار ملي با داشتن مصونيت و صلاحيت قانوني كه از كشور خود دفاع ميكند و ميگويد نبايد بيگانگان با اتكاء به مصونيت مطلق بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشته باشند، او را به اتهام ناجوانمردانه «قيام عليه مصالح كشور و تماميت ارضي!» تبعيد و در مملكت ديگري زنداني و ممنوع الملاقات نمايند؟ آيا اين قسم حكومت در بين ملل نيم وحشي، آن هم در دوران حكومت فردي از پستترين انواع حكومتها شمرده نميشده است؟
آقاي هويدا! شما سري به زندانها بزنيد و بپرسيد اين اصناف مختلف زنداني: علما، وعاظ، اساتيد دانشگاه، دانشجويان، تجار و اصناف به چه جرمي مدتها در زندان به سر ميبرند؟ آيا جز دفاع از حريم قرآن و عظمت كشور و تظلم از خفقان و ديكتاتوري جرمي داشتهاند؟ آيا اگر كسي گفت نبايد اسلام و قرآن مورد تهاجم واقع شود، كشور در چنگ بيگانگان افتد، ثروتهاي سرشار مملكت به يغما رود، اختناق و فشار بر مردم حكومت كند، دولتها در تأمين خواستههاي مردم بايد كوشش نمايند، و بالاخره اگر كسي خواست با استفاده از حق قانوني خود، در شئون كشورش اظهار نظر نمايد، بايد در سيهچال زندان زندگي كند و با محروميتهاي همه جانبه دست به گريبان باشد؟
ما براي حفظ مصالح عاليه اسلام و كشور عزيز جداً ميخواهيم به منظور پايان دادن به وضع خطرناك موجود و رفع اختناق و رفاه حال عامه مردم فكري كنيد و به خواستههاي مردم ترتيباثر دهيد. طبقات مختلف كشور بالخصوص، علماي اعلام و بالاخص، حوزه علميه قم كه مركز هدايت و پرورش كشور است، منتظرند كه هرچه زودتر به وضع موجود خاتمه داده شود و مخصوصاً در اسرع اوقات، رهبر شيعيان، مرجع عاليقدر، حضرت آيتالله العظمي آقاي خميني- مدظله علي روس المسلمين - را به قم عودت داده و ساير علما و دانشمندان، اساتيد محترم دانشگاه و دانشجويان و اصناف، تجار و متدينين را آزاد نموده و بيش از اين نسبت به احساسات پاك و گرم مردم بياعتنايي نشود.
ابوالفضل النجفي الخوانساري، علي قديري اصفهاني، سيدعلي خامنهاي، محمد محمدي، حسينعلي منتظري، علي قدوسي، اكبر هاشمي، ابراهيم اميني، احمد آذري قمي، محمدعلي گرامي، محمد غلامي، يحيي انصاري شيرازي، ابوالقاسم خزعلي، مهدي فيض، عبدالعظيم محصلي، علي المشكيني، الاحقر عبدالرحيم الرباني الشيرازي، سيديوسف حسيني تبريزي، سيدهادي خسروشاهي، سيدابوالفضل ميرمحمدي، حسين حقاني، الاحقر سيدمهدي حسيني لاجوردي، صادق الخلخالي، ابوالقاسم مسافري، عباس محفوظي، هاشم تقديري، علي احمدي، محمدحسين مسجدجامعي، علياكبر مسعودي، محمد موحدي لنكراني، اسماعيل صدر، احمد جنتي، احمد امامي، ميرآقا موسوي زنجاني، يدالله پورهادي، محمد يزدي، نعمتالله صالحي نجفآبادي، مصطفي اعتمادي، سيدموسي شبيري زنجاني، مهدي الحسيني الروحاني، محمدحسن الحسيني النكراني، محمد حقي، محمدباقر حسني، محمدباقر ابطحي، احمد پاياني، عبدالله جوادي، محمدرضا توسلي، محمدتقي صديقين، الشيخ محمدالهمداني (محمد مفتح)، محمدتقي مصباح يزدي، حسين نوري، حسين شبزندهدار، علي دواني، علياكبر موسوي. 29/11/1343
پس از تبعيد امام خميني به تركيه رژيم طاغوتي تا مدتي محل نگهداري ايشان را پنهان داشت، و اين خود يكي از جرايم بزرگ رژيم شاه بود كه ملت ايران و دنيا را از سرنوشت معظمله بيخبر گذاشته بود... شايد ماهها از تبعيد امام خميني گذشت و حوزه علميه از سرنوشت امام خميني اطلاع درستي نداشت. از تركيه هم خبري نميرسيد آقايان مراجع تقليد قم و مشهد به هر وسيلهاي جهت آزادي معظمله يا لااقل اعزام نماينده براي ملاقات با ايشان متوسل شدند، اما نتيجهاي نداشت و بهمين دليل علما و اساتيد حوزه علميه قم طي نامه سرگشادهاي خواستار روشن شدن وضع امام خميني شدند:
پس از سالها با انتشار خبر انتقال رهبر و مرجع عاليقدر از تبعيدگاه تركيه به عراق شور و شادي سراسر ايران را فرا گرفت. ولي علما و روحانيون مبارز و پاسداران نهضت امام خميني در حوزه علميه قم دريافتند كه رژيم شاه با انتقال ايشان به عراق ميخواهد ضربه جبرانناپذيري بر پيكر نهضت اسلامي و سعادت ملت ايران وارد كند و اين بود كه سخت نگران و خشمگين گرديدند و به منظور خنثي كردن اين توطئه شوم رژيم شاه و فروزان نگه داشتن آتش خشم و عصياني كه در ميان تودهها جهت ادامه تبعيد قائد بزرگ اسلام شعلهور گرديده بود طي صدور اعلاميهها و نامههاي سرگشادهاي در مورد توطئه شاه از انتقال امام خميني به عراق هشدار دادند.
اين نامه سرگشاده با بيش از 750 امضا از علما و فضلا و طلاب حوزه علميه قم انتشار يافت كه متن آن بقرار زير بود:
حسين نوري، احمد آذري قمي، رباني شيرازي، علياصغر مرواريد، محمد علمالهدي خراساني، حسينعلي منتظري، ابوالفضل النجفي الخوانساري، سيدمحمدرضا سعيدي، عليالمشكيني الاردبيلي، ناصر مكارم شيرازي، محمدتقي مصباح يزدي، ابوالقاسم خزعلي، علياكبر مسعودي، سيدموسي شبيري زنجاني، محمد مفتح، مهديالحائري الطهراني، غلامرضا صلواتي عراقي، جوادي آملي، سيدمصطفي علمالهدي، سيدمحمدباقر ابطحي، محمد ايماني گيلاني، رضا گلسرخي كاشاني، سيدعبدالمجيد ايرواني، محمد محمدي گيلاني، ابراهيم اميني، علي حيدري نهاوندي، سيدعبدالحسين بهشتي بروجردي، جواد علمالهدي، احمد جنتي، نعمتالله صالحي نجفآبادي، جعفر سبحاني، يحيي انصاري شيرازي، سيدهادي خسروشاهي، سيديوسف مدني تبريزي، محمدرضا توسلي محلاتي، عباس محفوظي گيلاني، مرتضي بنيفضل تبريزي، حسن حسنزاده، محمدجواد حجتي كرماني، حسين شبزندهدار، محسن دوزدوزاني، سيدابوالفضل موسوي تبريزي، مهدي الحسيني الروحاني، سيدحسن طاهري، محمد مؤمن، محمدمهدي رباني، محمدعلي گرامي، حسن تهراني، محمدعلي فيض گيلاني، مصطفي اعتمادي، محيالدين فاضل، اكبر هاشمي، علي قدوسي، غلامحسين حقاني، الاحقر رحمتالله فشاركي، مرتضي مقتدايي اصفهاني، محمدحسين بهجتي اردكاني، هادي الحسيني الروحاني، محمد موحدي، علي تهراني پهلواني، خليل صادقي، محمدجعفر رودسري، سيدمحسن خرازي، زينالعابدين قرباني، سيدمحمدصادق زيارتي، مهدي كروبي، علياكبر ناطق، سيدمحمود دعايي، محمدباقر شريعتي سبزواري، محمدعبايي خراساني، حجتالله كياني، سيدابوالفضل موسوي، علي كريمي جهرمي، علياصغر فقيه مشكيني، محمدرضا فاكر، رضا استادي، جعفر شبيري، يوسف صانعي، علياحمدي، علياكبر محتشميپور، هادي فقهي، سيدعباس سالاري، عبدالحسين معزي و (700 امضاي ديگر) - قم: مهرماه 1344
اينها چند نمونه از اعلاميههاي حوزه علميه قم بود كه آيتالله فاضل لنكراني علاوه بر امضا، در تحرير يا تكميل آنها نقشي داشتند. اعلاميهها و نامههاي ديگري هم هست كه نقل همه آنها به طور طبيعي در اين گفتگو مقدور نيست.
ايشان پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز هميشه در خط مقدم فعاليتهاي سياسي - اجتماعي بودند و به توصيه امام خميني(ره) هم سمت و مقام رسمي نپذيرفتند و به درس و بحث و به قول خودشان «طلبگي» ادامه دادند كه به شهادت همگان، بسيار پر بارتر و ارزشمندتر از انجام وظيفه در امور ديگر بود.
صفحات -> 1 - 2