• صفحه اصلي
  • زندگينامه
  • كتابها
    • كتب فارسي
    • كتب عربي
    • دانلود كتاب
  • مقالات
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • مصاحبه
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • خاطرات
    • علما و مراجع
    • شخصيت هاي داخلي
    • شخصيت هاي بين المللي
  • آلبوم
    • شخصيتهاي بين الملي
    • شخصيتهاي ايراني
    • علما و مراجع
    • كنفرانسها
    • مصر
    • واتيكان
    • متفرقه
  • ويژه نامه
  • اخبار
    • اخبار سايت
    • اخبار فرهنگي
  • پيوندها
  • تماس با ما

ويژه نامه

يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه
يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه

تبليغات

پايگاه اطلاع رساني مركز بررسي هاي اسلامي جستجوي كتاب در كتابخانه مركز بررسي هاي اسلامي نرم افزار مجموعه آثار استاد خسروشاهي در نور فروش اينترنتي كتب انتشارات كلبه شروق

حاشيه اي بر دفتر شكست



15

خشكیده در پوستمان «احساس»
مى نالد از پوچى
روحمان،
و روزهایمان مى چرخد
میان تخته و نرد!،
شطرنج و خمیازه!
هستیم آیا ما
بهترین «اقوام»؟
كه شده ایم مبعوث،
براى توده ها؟

16

چاه هاى سرشار ز نفت
در بیابان هاى ما
مى توانست شود:
سلاحى در دست!
و شعله اى ز آتش
اما،
شرم باد بر اشراف قریش!
و اشراف اوس و نزار
كه مى ریزند ـ پول نفت ـ
زیر پاى روسپیان!

17

مى دویم در خیابان ها،
ریسمان در زیر بغل ها،
بى خردانه مى كشیم:
فرهیختگان
مى شكنیم قفل ها و شیشه ها،
چاپلوسیم، همچو قورباغه!
ناسزا گوئیم، همچو قورباغه!
فرومایگان را مى نامیم: «قهرمان»
و فرومایه و پست، «پاكان»!
و مى سازیم ناگهان،
در یك لحظه!: پهلوانى قهرمان!

18

مى سرائیم «شعر»!
و مى سازیم، ضرب المثل
اما:... ... ...
... ... ... ...
و پیروزى بر دشمنان،
طلب مى كنیم، از خدا

19

گر كسى دهد بر من «امان»
گر توانم ببینم جناب «سلطان»
به او مى گویم:
سرورم! جناب سلطان
درنده سگان تو،
پاره پاره كردند لباسم
و خبرچین هاى آن جناب
همواره هستند به دنبالم
با: «چشم» و «دماغ» و «گام ها»
ـ چون سرنوشت محتوم ـ
و مى كنند پرسش از «همسر»
و در دفتر خویش،
مى نویسند نام دوستان!

20

جناب سلطان،
چون شدم نزدیك به دیوارهاى تو
ـ در قصر خاموش ـ
تا كنم تو را آگاه،
از غم و گرفتارى خویش
و سربازان تو،
نمودنم مجبور
لیس بزنم بر كفش خویش!
سرور من، جناب سلطان
دوبار بباختى جنگ را
چون نیمى از ملت ما
ندارد زبان،
ـ براى گفتن سخن ـ
راستى چه ارزشى دارد
ملتى كه ندارد «زبان»؟

21

نیمى از ملت ما
همچو مورچه و موش ها
محصورند در درون
دیوارها
گر كسى دهدم امان،
از شر لشكر سلطان
به او مى گفتم:
جناب سلطان
باختى جنگ را دوبار
چرا كه شدى دور،
از «مسئله انسان»(1 )

22

گر نمى كردیم «مدفون»
وحدت خویش،
و نمى كردیم پاره پاره
تن شادابش ـ با نیزه ها ـ
گر مى ماند در حفاظ
همچو چشمان،
در درون «پلكان،»
نمى كردند «سگان»
گوشت ما «حلال»

23

مى خواهم نسلى خشمناك
و نسلى كه باز كند آفاق
و كند از بن، زیر و رو:
تاریخ
و برون كشد اندیشه
از اعماق
نسلى جدید، آینده نگر
با اندیشه اى دیگر
كه نپذیرند اشتباه و خطا
نكند سر، خم
نشناسد دو روئى و نفاق
نسلى كه باشد
راهبرى پیشتاز

24

و شما! از كودكان
از محیط ـ اطلسى ـ
ـ تا خلیج ـ فارسى ـ ـ
هستید خوشه هاى آرزو
كه مى گسلد،
زنجیرها و بندها،
و: مى كند نابود،
در كله هاى ما
«افیون»
شما، اى كودكان
هستید تمیز و پاك ـ هنوز ـ
و پاكیزه
همچو شبنم و برف
ـ طیب و طاهر ـ
نخوانید چیزى
ز نسلى شكست خورده!
كه هستیم ما،
نسلى ناكام
بى مصرف و بیهوده
همچو پوست خربزه...
ما هستیم، زشت زشت!
بى ارج، مثل «نعل»!

25

اى كودكان!
نخوانید اخبار ما
نپذیرید افكار ما
نپیمائید راه ما!
كه هستیم ما:
نسل سرفه،
تهوع و سوزاك!
نسل حیله و نیرنگ
و رقص روى طناب!
اى كودكان!
اى باران بهارى،
اى خوشه هاى آرزو
هستید: شما
بذر رویشى سبز
در «بى بارور» زندگى ما
هستید شما نسلى كه،
«شكست» را مى دهد
«شكست»!

نزار قبّانى ـ بیروت 1967 م
------------------------------------------------------------------------
 1. اشاره به دو جنگ سال هاى 1948 و 1967 كه در هر جنگ، «سران عرب» شكست خوردند از قوم یهود.

صفحات -> 1 - 2



تمامی حقوق سایت برای دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه های استاد سید هادی خسروشاهی (ره) محفوظ است