صفحه اصلي
زندگينامه
كتابها
كتب فارسي
كتب عربي
دانلود كتاب
مقالات
سياسي
فرهنگي
تاريخي
مصاحبه
سياسي
فرهنگي
تاريخي
خاطرات
علما و مراجع
شخصيت هاي داخلي
شخصيت هاي بين المللي
آلبوم
شخصيتهاي بين الملي
شخصيتهاي ايراني
علما و مراجع
كنفرانسها
مصر
واتيكان
متفرقه
ويژه نامه
اخبار
اخبار سايت
اخبار فرهنگي
پيوندها
تماس با ما
ويژه نامه
تبليغات
راه رهايي مشرق زمين ازديدگاه سيد جمال الدين
موضوع مقاله :
فرهنگي ,
فلسفه تاريخ
سيد به خوبي ميداند كه هرگاه ملتي بخواهد به يك نهضت اجتماعي بپردازد، بايد آرمان داشته باشد و با فلسفه تاريخ كه حيات عقلاني ---- اجتماعي --- تاريخي را تفسير ميكند، آشنا باشد و به روشني بداند كه كدام عامل حركت تاريخ را به وجود ميآورد؛ عاملي كه بتواند واقعبينانه امتي را بسيج كند و حركت آنها را جهت دهد.آيا اين عامل، عامل نژادي يا اقتصادي است؟ آيا اين عامل يك قهرمان است؟ يا عامل ناتاليسم و جبر الهي است؟ و بالاخره عامل اصلي ملت گرايي و ناسيوناليسم است؟...
اصالت و تأثير هر يكي از اين عوامل در مكاتب اجتماعي بشري، طرفداراني دارد و رهبراني كه مدتها درباره آن داد سخن داده و مخاطباني را به سوي خود جذب كردهاند؛اما عامل حركت تاريخ در فرهنگ عميق اسلامي كه در حيات اجتماعي مسلمين دخالت دارد و آن را در عمق وجودشان حس ميكنند، عامل اراده ملتها و تغيير ذاتي --- دروني آنان است. آري، سيد اين آموزه قرآن كريم را حركت اجتماعي - مكتب نوانديش ديني خود مورد توجه كامل قرار ميدهد: انّ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم . ذلك بانّ الله لم يك مغيراً نعمه` انعمتها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم(روم، 19؛ رعد، 17.)به تعبير اقبال لاهوري:
خدا آن ملتي را سروري داد
كه تقديرش به دست خويش بنوشت
به آن ملت سر و كاري ندارد
كه دهقانش براي ديگري كشت!
عمق خباثث انگليسيان
سيد علاوه بر مشكلات داخلي و دروني جوامع اسلامي و شرقي، به دشمن بروني نيز توجه كامل دارد و به افشاي اهداف استعماري و ضد بشري آن، به هر وسيلهاي، ميپردازد.سيد جمال در ضمن تحرير مقالات <العروه` الوثقي> و طرح مسائل عالم اسلامي، همواره از استعمار انگليس سخن ميگويد و هيچ قومي را به مانند آنها استعمارگر و حقهباز و حيلهگر نميداند. او در مجموعه مقالات <العروه` الوثقي> (در چاپ اخير آن تقريبا 470 صفحه است). بيشترين مقالهها را درباره انگليس، خباثث، حيلهگري و استعمارگري آن نوشته است. او در جمع 40 مقاله را به انگليس و افشاي سياستهاي استعماري آن اختصاص داده است. ما اگر بخواهيم عمق خباثث و ظلم و تحقير انگليسيان را درباره ملتهاي شرق به دست آوريم، متن مذاكرهاي را كه به وسيله شيخ محمد عبده --- شاگرد سيد --- كه به نمايندگي از مجله <عروه` الوثقي> از فرانسه به انگلستان رفته و با وزير جنگ و دفاع انگليس، مستر لرد هرتنگتون، به عمل آورده است، ميآوريم تا نشان دهيم كه اين جماعت آبي چشم جزيرهنشين، ملتها را چگونه تلقي ميكنند و چه نظري و برداشتي از آنها دارند! سيد جمال متن اين مذاكره را در <العروه` الوثقي> زير عنوان <هؤلاء رجال الانجليز و هذه افكارهم> (صفحه 419) آورده است، (اين مذاكره در مجله The Truth و روزنامه Times به قلم مسترلاپوشيز هم نقل شده است).
لرد هرتنگتون وزير جنگ انگليس ميپرسد: آيا مصريها نميخواهند و راضي نيستند در امنيت و رفاه و راحتي تحت حكومت انگليس به سر ببرند؟ آيا مصريها، حكومت ما را بهتر از حكومت تركها (عثماني) و فلان پاشاه و فلان پاشا نميدانند؟
محمد عبده: نه، هرگز! مصريها عرب هستند و همهشان به جز اندكي، مسلمان اند. در ميان آنان (مصريان) مانند انگليسيان ، افراد زيادي وجود دارند كه وطنشان را دوست دارند. هرگز به خاطر احدي از مصريان خطور نميكند كه به سلطه كساني كه در دين و نژاد آنها با هم اختلاف دارند، خاضع شوند و تسليم گردند. جناب لرد هرتنگتون شايسته نيست كه بدون شناخت طبيعت ملتها، اينگونه درباره مصريان تصور داشته باشد!
هرتنگتون: آيا شما منكر اين امر هستيد كه جهالت و بيسوادي در همه اقطار مصر شايع است و عموميت دارد؟ و آيا اساساً مصريان ميان حاكم بيگانه و حاكم ملي فرق ميگذارند؟! آنچه از نفرت و انزجار از سلطه بيگانگان ياد ميكني (مصريان هم چنيناند) اين ويژگي مخصوص ملتهاي تربيت يافته و پيشرو است نه مصريان جاهل و بيسواد!
محمد عبده با تندي و برافروختگي و ناراحتي ميگويد: اولاً نفرت و انزجار از حكومت بيگانه و طرد سلطه اجنبي، از چيزهايي است كه خداوند در فطرت ونهاد هر انسان به وديعه گذارده است! و هيچ احتياجي به درس و آموزش و مطالعه ندارد. حتي وحشيترين ملتها به مانند قبايل زولو (در جنوب سودان) آنها هم در دفاع از وطن و كشورشان كاملاً آمادگي دارند!
ثانياً مسلمانان هر كجا و به هر درجه از جهل و بيسوادي باشند كه جناب وزير تصور ميكنند، خود داراي فرهنگ پيشرفتهاي هستند. و به همين دليل حتي بيسوادان مصريان و مسلمانان و آنهايي كه نه ميتوانند بخوانند و نه ميتوانند بنويسند، كاملاً با ضرورتهاي دين خود (اسلام) آگاه هستند. و از بزرگترين و آشكارترين مظاهر اين آگاهي از اسلام، اين است كه مسلمانان به دين مخالفان دين خود نگرويدهاند.
به علاوه مسلمانان هر هفته، از خطبههاي جمعه و مواعظ واعظان كه در مساجد ايراد ميشود، معلومات زيادي دريافت ميكنند كه جايگزين علوم ابتدائي مغرب زمينيان است و همه نصايح ديني و آموزشهاي اسلامي، مسلمانان را از خضوع در برابر بيگانه و پذيرش سلطه آنها، پرهيز ميدهد و احساسات شريف انساني را در ضميرشان پرورش ميدهند كه از ديگر ملتها هيچگونه تفاوت و عقبماندگي ندارند، به ويژه مصريان كه به زبان عربي حرف ميزنند و دقايق و ريزهكاريهاي اين زبان را ميفهمند و عربي زبان قرآن، كتاب آسماني آنهاست.
سوم: سرزمين مصر از زمان محمد علي پاشا، علوم وادبيات جديد، در آن توسعه يافته به آن تعدادي كه ميتواند با كشورهاي اروپايي مقايسه نمايد و هر مصري به اندازه توان و شايستگي خود، از علوم جديد، بهرهمند است.هيچ روستا و قريهاي در كشور مصر وجود ندارد كه در آنجا عده زيادي باسواد وجود نداشته باشد و اخبار عمومي روزنامههاي عربي به آنها نرسد! حتي كساني كه روزنامه نخوانند، اخبار را از خوانندگان روزنامهها دريافت ميكنند و به دست ميآورند، در نتيجه به فهم عمومي، شعور اجتماعي و طبيعي آنها افزوده ميشود و حتماً به وطن و ميهن خود، عشق ميورزند و تهذيب و بهداشت اجتماعي آنها، توسعه مييابد. فكر نميكنم مصريان در اين موارد از ديگر ملتها تفاوت و اختلاف داشته باشند!>5
از متن اين گفتگو عمق تحقير وخباثث انگليسيان فهميده ميشود كه چگونه ديگر ملتها را وحشي و نادان تلقي كرده، سرزمين آنها را اشغال نموده، ثروتهايشان را غارت ميكنند... با توجه به اين نوع تفكر استعمارگران، آيا ضروري نيست كه مسلمانان به خويش برگردند و استقلال خود را بازيابند و از حيثيت و كرامت خود دفاع كنند؟!
عوامل اصلي براي مبارزه با استعمار
اكنون بايد ديد كه راه عملي مبارزه با دشمن چيست و چگونه بايد توطئههاي ضد بشري آن را خنثي نمود؟سيد جمال، دو عامل را در مبارزه با استعمار انگليس بسيار مهم ميداند و آن دو را به طور ضروري به مسلمانان توصيه مينمايند:
1
. وحدت اجتماعي 2. آموزش علوم جديد.سيد در يكي از سرمقالههاي مجله <العروه` الوثقي> زير عنوان <الوحده والسياسه> چنين مينويسد:<دو مسأله اساسي است كه گاهي ضرورت آنها را ايجاب ميكند و زماني دين به آنها اشاره دارد. البته تربيت و ممارست آداب و فرهنگ، آن دو را الزام ميكند و آن دو همواره لازم و ملزوم يكديگرند و به هم پيوند دارند و از هم جدا ناپذيرند و هر ملتي در راه اعتلا و عزت و عظمت خود به آن دو سخت نيازمندند: 1- ميل به وحدت اجتماعي و 2- تكليف سيادت و استقلال.اگر خداوند بخواهد ملتي باقي بماند و حيات داشته باشد، اين دو صفت (وحدت و سيادت) را در ضماير آنها بيدار ميسازد. پس يك انسان و ملت كاملي ميآفريند و به هر تعداد كه آنها از شايستگي اين دو صفت برخوردار باشند، به آنها حيات ميدهد!
هر ملتي كه بازويش ناتوان باشد كه در دفاع از خود، از تجاوز ديگران جلوگيري كند و اصالت خود را استحكام بخشد و بناي حيات اجتماعي واستقلال خود را تحكيم نمايد، لابد هر روزي كه ميگذرد، ناتوانتر ميشود، خُرد ميگردد، پايمال ميشود و آثارش از روي زمين محو ميگردد!پيروزي درملتها به مانند تغذيه به حيات فردي است. اگر بدن انسان چند روزي غذا نخورد، از حركت بازميايستد، رو به لاغري و ضعف ميگذارد و سرانجام ميميرد و نابود ميشود! براي هيچ ملتي ممكن نيست كه قوام خود را حفظ نمايد و بر رقيبش هجوم برد، تا توان بقاي خود را استحكام بخشد، مگر اينكه به آنچه نظام اجتماعي به آن نياز دارد، به طور متحد و دستهجمعي دست يابد.
اگر احساس كرديد كه ملتي به وحدت و اتحاد تمايل دارد، مژده دهيد كه خداوند آنچه از سيادت و آقائي را به آنها وعده داده است، محقق خواهد ساخت.اگر تاريخ هر نژاد و قومي را بررسي كرده، مطالعه كنيم و از احوالات ملتها و اقوام و بقا و فناي آنها باخبر باشيم، حتماً به سنت خداوندي در ميان جمعيتهاي گونهگون بشر، دست مييابيم و ميفهميم كه سهم و بهره هر ملتي در بقاي خود، به مقدار وحدت و اتحاد آنهاست و تعداد و اندازه عظمت آنها، به تعداد نيرومندي و دفاع آنها و به دست آوردن پيروزي، بستگي دارد.
هر ملت هر چقدر اتحاد ووحدت خود را از دست دهد، به همان مقدار از شأن و عظمت آن كاسته ميشود و آن وقتي است كه سرمايههايشان را كه در دست دارند، مهمل گذارند و به دون همتي و روزمرگي، قناعت ورزند. در كنار دروازههاي ديار و كشور خود بايستند، رهروان خود را با بدبيني و سوءنيت نظاره كنند!خداوند هيچ قوم و ملتي را هلاك نساخت، مگر اينكه به درد و آسيب افتراق و تفرقهگرفتار شدند و بدبيني و پراكندگي ميان آنها حاكم شد. سرنوشت حتمي اين قوم و جمعيت، ذلت و خواري طولاني و عذاب دردناك و سرانجام مرگ و نابودي است.>7 ،آري ضامن بقاي يك ملت، اتحاد ملي و انسجام اسلامي آنها است: ولا تنازعوا فتفشلوا و يذهب ريحكم.
2: دومين عامل در احياي حيات اجتماعي و عظمت يك ملت در عصر حاضر، آگاهي به اوضاع زمان و مجهز بودن به سلاح علم و آشنائي با علوم عصر جديد است.در دوران ما، از اين رهگذر است كه ملتهاي اروپائي به توسعه دست يافتند و سلطه خود را بر ديگر ملتها فاقد تكنيك و علوم طبيعي تحميل كرده و گسترش دادند.سيدجمالالدين اين نكته اساسي را دقيقاً در آغاز هشداري در مورد غفلت جهان اسلام، يادآور شده است.
بعضي از مغربزمينيان، سيدجمالالدين را مردي عملگرا و پيرو مكتب <پراگماتيسم> دانستهاند! البته اگر منظور <اصالت عمل> و يا به تعبير سارتر <اولويت عمل> باشد، در اين صورت ميتوان سيدجمال را پيرو اين مكتب دانست؛ اما اگر منظور، استفاده از عمل و آن هم به معناي نفع شخصي باشد، هرگز سيد پيرو اين مكتب نبوده است. سيد مردي آرمانخواه است و جامعه ايدهآلي را براي مسلمانان در نظر گرفته است. در واقع اين آرمان است كه اولويت دارد نه عملگرايي.
مصلحان اجتماعي، براي تحقق آرمانهاي خود از هر زمينه و عملي استفاده ميكنند .از اين جهت همه چيز براي سيد، وسيله تلقي ميشود: ارتباط با دولت و بيگانه ملاقات با پادشاهان و روِساي دولتها، روشنفكران غرب و شرق، حتي سركشي به احزاب، گروهها و يا محفل فراماسونري فرانسوي و ايتاليايي در مصر --- آن بخش كه ضد انگليس است --- تنها از اين منظر مطرح است و بس.
هدف نهايي سيد، پيشرفت و تعالي مردم مسلمان و بازگرداندن حيثيت سياسي به آنها و كوتاه كردن دست غرب مهاجم از كيان هستي جهان اسلامي است.چنين كاري به نظر او ممكن نيست مگر اينكه مسلمانان و ملل مشرق زمين بيدار شوند و با علوم و صنايع جديد و قوانين مدني و اجتماعي، آشنا گردند و به اين طريق: آزادي و حريت خود را به دست آورند.به نظر او دين اسلام هرگز مانع پيشرفت نيست، بلكه براي آموزش و مجهز شدن به سلاح علم را براي مسلمانان، ضروري ميداند و حتي اگر آنها در دورترين نقطه دنيا (چين) پيدا نمايند!
سيدجمال در مقاله <لكچر در تعليم و تعلم> از لزوم آموزش فلسفه سخن ميگويد. او آگاه است كه ما با يك علم روبرو نيستيم و بلكه با علوم مختلف سروكار داريم. و عقيده دارد كه علوم به يكديگر نياز دارند. و اين نياز از خود علوم فهميده نميشود، و اگر علم منفرد تلقي شود، ترقي نميكند و پايدار نميماند. او ميگويد: آن علمي كه به منزله روح جامع و به پايه حافظه و علت مبقيه است، آن علم فلسفه و حكمت است.
او عقيده دارد اگر فلسفه در امتي از امم نبوده باشد و همه آحاد آن امت عالم بوده باشند به آن علومي كه موضوعات آنها خاص است، ممكن نيست كه آن علوم در ميان آن امت يك قرن ( صد سال) بماند. سيدجمال اوضاع فرهنگي دولت عثماني و خديويت مصر را شاهد ميآورد كه علوم جديده در آن كشورها حضور دارد، اما نتوانستهاند آن را در جايگاه ويژه خود به كار ببرند؛ چرا كه تعليم فلسفه در آن مدارس وجود ندارد. به عقيده سيد: فلسفه است كه انسان را بر انسان ميفهماند و شرف انسان را بيان ميكند و طرقلائقه را به او نشان ميدهد. هر امتي كه روي به تنزل نهاده است، اول نقصي كه در آنها حاصل شده است، در روح فلسفي حاصل شده است، پس از آن نقص در سائر علوم و آداب و معاشرت آنها سرايت كرده است.7سيدجمال ميگويد: <فلسفه خروج از مضيق مدارك حيوانيت است به سوي فضاي واسع مشاعر انسانيت و ازاله اوهام بهيميه است.>
البته سيدجمال از حاكميت فلسفه ارسطوئي و فقدان روش استقرايي كه علم را در اختيار انسان ميگذارد و بر طبيعت و هموار ساختن زندگي و رفع موانع از آن مجهز ميكند، انتقاد ميكند و ميگويد: مسلمانان آن علومي را كه به ارسطو منسوب است، به غايت رساندهاند اما اگر سخن از گاليله، نيوتون، كپلر نسبت داده ميشود آن را كفر ميانگارند! پدر و مادر علم برهان است و دليل، نه ارسطو و نه گاليله.8
سيد وجود ادبيات عرب و يا علوم اسلامي از قبيل نحو، صرف، معاني، بيان، فقه، اصول، در ميان مسلمين را ميستايد؛، اما همه آنها در نهايت عقيم ميداند؛ زيرا كه مدرسين ما، آنها را به طوري كه بتواند دانشجويان از جميع خرافات و موهومات، نجات دهند، تدريس نميكنند و اين دانشجويان نميتوانند از خود سئوال كنند كه: <ما كيستيم؟ و چيستيم و ما را چه بايد و چه شايد و هيچگاه از اسرار تار برقيها (الكتريسيته) و <كشتي بخاري> و <ريل كارها (راهآهن) سئوال نميكنند.>9
باز مينويسد:عجيبتر آن است كه يك لمپي در پيش خود نهاده، از اول شب تا صبح، شمس البارعه را مطالعه ميكند و يك بار در اين معني فكر نميكند كه چرا شيشه او را (لمپ را) برداريم، دود بسيار از آن حاصل ميشود و چون شيشه را بگذاريم هيچ دودي از آن پيدا نميشود؟>10
البته به نظر بعضي از پژوهشگران، منظور سيد از فلسفه، فلسفه يوناني ---- ارسطوئي نيست، بلكه در واقع سيد از سنت ارسطوئي فلسفه انتقاد ميكند كه توجهي به علوم استقرائي جديد نميشود. بلكه منظور او از فلسفه، فلسفه تحصلي مسلك غرب است كه آن را عنوان كردهاند.11
به نظر آنها همچنين اقبال لاهوري در دورههاي بعدي، توجه به علوم استقرائي دارد كه مورد توجه قرآن كريم است و مسلمانان را به آموزش آنها تشويق ميكند.قطعاً سيدجمالالدين از موضع يك عالم اسلامي، تشويق به يادگيري علوم عصري مينمايد و نشان ميدهد كه اين علوم پايهاي و جزئي از <عالم كبير> است كه چيزي به جز كتاب آسماني آنها نيست و از اين جهت با ميرزافتحعلي آخوندزاده كه اسلام را به مانند هر دين و شريعت، مانع توجه به تحصلي دارد، تفاوت ذاتي دارد و همينطور با ملكمخان كه صرفاً به علل سياسي و حفظ مقام اجتماعي خود، دم از اسلام ميزند و هرگز از تزلزل ايمان مسلمانان، نگراني ندارد، تفاوت ميكند.
سيد در واقع عظمت اسلام را ميخواهد با مجهز شدن به علوم عصري و زدودن خرافات از چهره تابناك اسلام تا عزت و عظمت مسلمانان را تجديد نمايد و با پير استعمارگر انگليس، از راه تقويت علمي و اجتماعي --- سياسي مسلمانان مبارزه كند و نيروهاي اشغالگر و استعماري را از بلاد اسلامي بيرون براند.در اينجا با نقل اشعاري از اقبال لاهوري كه همفكر و يا شاگرد معنوي سيد است و توانسته است با تلقين فلسفه خودي و نفي تقليد ازغرب، احياي هويت اسلامي -- اجتماعي مسلمين را به عهده بگيرد، و راه سيدجمالالدين را در بيداري مشرق زمين و مسلمانان ادامه دهد، به پايان ميبريم:
شرق را از خود بَرَد تقليد غرب
بايد اين اقوام را تنقيد غرب
حكمت مغرب نه از چنگ و رباب
ني ز رقص دختران بيحجاب
ني ز سحر ساحران لاله روست
نه ز عريان ساق و ني از قطع موست
حكمتي او را نه از لاديني است
ني فروغش از خط لاتيني است
حكمت افرنگ از علم و فن است
از همين آتش، چراغش روشن است
علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ
مغز ميبايد، نه ملبوس فرنگ!
حكمت از قطع و بريد جامه نيست
مانع از علم و هنر ،عمامه نيست
اندرين ره جز نگه مطلوب نيست
اين كُلَه يا آن كُلَه، مطلوب نيست
فكر چالاكي اگر داري، بس است
طبع دراكي اگر داري، بس است
--------------------------------------------------------------------------------
1
- متن كامل اين مقاله، در ضمن مقالات سيد، در مجموعه آثار وي كه در قم و قاهره و در 9 جلد چاپ نشده، درج گرديده است.
2-العروه الوثقي:صفحه 421 - 163 - همان چاپ
3-مجموعه آثار: العروه الوثقيصفحه143 -- مكتبه` الشروق الدوليه`- القاهره- 2 - 2
4- همان، ص 144
5- همان
6- العروه الوثقي - صفحه 164-163
7- مقالات جماليه - (مندرج در مجموعه آثار).
8- همان
9- همان
10- همان
11- سيدجمالالدين و تفكر جديد - مجموعه پژوهشهاي تاريخي - نشر تاريخ ايران - ج 1 - 1362
صفحات ->
1
-
2